روز به شدت سختی داشتم ...خیلی خیلی خیلی سخت ...هفته ی اخیر سه تامون مریض شدیم
یکی دو روزه رو بهبود بودیم
هوا خوب بود دیشب با خودم گفتم آخيش جمعه است همسرم خونه است رایان رو می بریم پارک ...اما از صبح ک پاشد رایان ...چنان لج گرفت چنان اذیت ‌کرد ک از همون شروع روز دمق و کلافه بودیم ...سر درد از قبل داشتیم ده برابر شد از دست جیغ زدناش...گفتم اوکی میخوابیم پا میشیم بهتر میشه ..بعد ناهار خوابید پاشد افتضاح شد....جوری ک داد زدم رفتم تو اتاق به شوهرم گقتم حق نداری بیای سراغم یک ساعت تو اتاق گریه کردم شوهرمم عصبی بود کلافه بود اما چیزی نمی گفت میدونست مقصر من نیستم ....یه روز در هفته خونه ست بجای استراحت رایان بدتر میشه اخلاقش ....دلمم براش میسوزه
رفتیم با ماشین دور زدیم
با اینکه دلم میخواست بگم به شوهرم شما برید میخوام تنها باشم
شام بپزم ناهار فردا رو اوکی کنم اما گفتم بذار برم باهاشون
تنها با بچه تو ماشین اذیت میشه
رفتیم‌برگشتیم بدتر شد ....
سریع شام پختم دادم خوردن ناهار فردا شوهرمو درست کردم رفتیم بخوابن ساعت ۱۰ خوابیدن ....اما من طبق معمول خوابم نبرد ....خیلی خسته م
بجای اینکه امروز استراحت میداشتم و خستگی ۶ روز گذشته و مریضی خودم و پرستاری کردن برای بچه و همسرم از تنم در بره بدتر خسته شدم برای شروع هفته...
هر روز خسته تر از دیروز
مولتی ویتامین میخورم قهوه میخورم اهنگ شاد گوش میدم ..

اما رایان یه تنه نابودم کرد
کل امروز هی لج جیغ داد
ما هم اعصاب خورد داغون

۳ پاسخ

منم بدتر از تو از سه شنبه تا خالا مریضه این ویروس جدید گرفته اسهال داره خسته شدم بس که بردم شستم بردیم دکتر انگار نه انگار انگار خوشی به ما حرومه😭🥲 غذا هم نمی‌خوره

منم امروز با پارسا روز سختی داشتم اصلا نخابید هی گیرای بیخود داد چیزای خطرناک میخاست یکساعتم اشک میریخت غروب گفتیم ببریم بیرون شاید بخابه اصلا نخابید گفتیم شام بخوریم زود بخابه ده بار چرت زدیم پریدیم با جیغ زدنش

خستہ نباشی عزیزم
بچت بدنش ضعیف شدہ
غذا خوردہ بود؟
شاید دلش میخواد با بچہ ھا بازی کنہ ببرش فردا خانہ بازی
دختر منم ک لج میکنہ در ھمین حد میبرمش خانہ بازی دیگہ اروم میشہ

سوال های مرتبط

مامان محیا مامان محیا ۱ سالگی
همیشه دوس دارم هر تجربه ای رو کسب کردم باهاتون در میون بزارم .شاید به درد یک نفر خورد
برای گرفتن شیر خشک از محیا اول خیلی دغدغه داشتم .چون محیااوایل خیلی خوب بود شیر شب نمی‌خورد. اما بعد ۱۵ ماهگی بیشتر وابسته شد .در شب چند بار بیدار میشد.اگه نمیدادم چنان جیغ میزد .دیگه خیلی کم آورده بودم ...شروع کردم در روز ازش گرفتن.. یکدفعه تو یه روز .جایگزین شیر کاکائو دادم .با درصد خیلی پایین.پسته .بستنی .فرینی باغذاهای اصلی .یک هفته بعد شروع کردم شب رو شیرش رو مقدارش رو کم کردن .بجای ۱۵۰ کردم ۱۲۰ .مقدار شیر رو کمتر ریختن.بجای ۴ تا دو تا و نیم .و هی اون رو هم کردم ..(ممکنه بعضی ها بگن نباید مقدار روتغییر داد.اما باید بگم این برای بچه هایی که فقط شیر خشک میخورن و کوچیکترن برای این سن هیچ اتفاق نمیفته در تجربه من که نیفتاد حداقل )محیا بار اول فهمید .اما دفعه بعد تو خواب دادم و یکم بهونه میگرفت اما خودم رو میزدم به اون راه .براش هی تکون میدادم .و میزاشتم دهنش.که مثلا خوب بهم نخورده بود .بعد خودش کم کم تقاضای و دفعاتش کم شد .شد ۶۰ تا با نیم پیمانه .اونم یک هفته ادامه داد و دیگه دید مزه نمیده .نخواست .تو این وسط شد که حتی یبار بیدار شد منو کلافه کرد اما شیر ندادم و رفتم فرینی درست کردم .میخوام بگم اصلا نباید کم بیارین و تغییر بدین رویه رو...ان شا الله موفق باشین.
و اینکه بعد شیر خیلی بهتر غذا می‌خوره و وقتی شیر می‌خورد اصلا غذا نمی‌خورد. منم بجای به غذا متوسل شدن به میان وعده ها متوسل شدم که براش جذاب بود
مامان دخترام🫀 مامان دخترام🫀 ۱ سالگی
مامانا یه تجربه کامل شخصی. و بعد از بزرگ کردن دو تا بچه و ی داداش خواستم بگم .الان نیایید بگید وای اشتباهه و فلان من نمیکنم گفتم ک کاملا شخصی و دلی برای اشتها کوچولوهاتون.
من بچه هام ی مدت خیلی بد قلقی کردن برای خوردن .هزار تا راه رفتم شربت و دکتر و سرگرم کردن وووو
ولی یکیش واقعا جواب داد چون فهمیدم بی اشتها نیستن فقط لج میکنن نمیخورن.
شروع کردم ب تشویق کردن .مثلا گفتم مامان جون بخور اگه مثلا دو روز کامل بخوری فرشته مهربونم ی کادو برات میاره .
اونم ذوق کرد و خورد خیلی ام خورد با اشتیاق بخاطر اون کادو .
منم ی کادو کوچولو چیزی ک خیلی دوست داشت یا خوراکی یا وسیله براش خریدم و انگیزه شد براش .
شبا خوابشون ساعت سه شب بود لج میکرد از بیخوابی
میگفتم بخوابی. جایزت اینه میریم پارک و خونه مامان جون کم کم خوابشون تنظیم شد روی ده شب .
واقعا جوابه این روش دیگ ن من اذیت میشم ن خودشون رشتشونم عالیییی شده بهتر از هر شربت و مولتی ویتامین .

در آخرم بگم. تجربه شخصی بود گفتم شاید بدرد خیلیا خورد بدون جبهه گرفتن🙂😘😉
مامان قندعسل مامان قندعسل ۲ سالگی
دختر من تازه ۲ سالش شده و چند وقتیه خیلی خیلی لچباز و یک دنده و بهونه گیر شده من قبلا خونده بودم ک سن ۲ تا ۳ سالگی سن همین چیزاس و سعی میکنم همه چیو بزاشتوضیح بدم و تا جایی که میشه سخت نگیرم
اما نمیخوامم سبک تربیتیش طوری باشه ک هرچی دلش خواست رو بتونه با گریه به دست بیاره
الان ک دارم برات اینارو مینویسم یک ساعت پیش ساعت خوابش بود ( از ۷ صبح پاشده بود) میدونستم سیذه بازیشو کامل کرده و مشکلی ندازه اما اصرار داشت از اتاق خواب بیایم بیرون و بریم تو اتاق بازی
منم مقاومت کردم که شروع کرد به گریع کردن اهمیت ندادم ( چون نمیخواستم حس کنه من با گریه تسلیم میشم ) ولی انقددددر گریه کرد ب هق هق افتاده بود و یه کم دیگه نزذیک بود استفراغ کنه بغلش کردم اومدم بیرون از اتاق تو بغلم خوابید 🫤🫤🫤😔😔😢😢😢
بماند ک یک ساعت خودم اشک ریختم ک چقد سنگ دلم مگه از من چی میخواست بماند ازعذاب وجدانی ک ولم نمیکنه اما سوالم اینه پس کی باید جلوی اینحور رفتاراشون وایسیم ؟ من هر وقت بخوام ایستادگی کنم دخترم دقیقا تا مرز استفراغ از شدت گریه پیش میره
مامان دوتاتوت فرنگی🍓 مامان دوتاتوت فرنگی🍓 ۱ سالگی
سلام
مامانا من کل روز سر پام... از صب ۱۰ اینا که بیدار میشم همش کار میکنم تا شب ساعت یک دو.... البته برا صبونه دادن و بعضی وقتا ناهار بچه ها می‌شینم پیششون و غذا میدم بهشون...یا بعضی وقتا با اینکه پاهام از خستگی درد دارن باهاشون بدو بذو میکنم تا بقول معروف خسته شن برا شب.... اما اصلا طول روز استراحت ندارم...وقتی خوابیدن ممکنه انقد خوابم بیاد موقع قصه گفتن بهشون هذیان میگم ...اما بعد اینکه خوابیدن زود پامیشم و دوباره کار ...مثل ظرف شستن ...آشپزخونه جمع کردن یا غذا درست کردن ....اصلا فرصت کوشی دست گرفتن ندارم آخر شب ها مثل همین موقع که دراز میکشم دیگه برا خودمم و متاسفانه تا سه اینا بیدارم 🙁شما هم کاراتون تمومی نداره؟؟ گاهی وقتا فک میکنم شاید بلد نیستم و همش دارم برا خودم کار میتراشم ؟؟
چون دیگه سر کار نمیرم واقعا حس میکنم انقد تو خونه کار میکنم دیگ خسته شدم...خیلی وقتا از خوابم میزنم و کارایی مثل اینه پاک کردن شستن روشویی و ... انجام میدم با خودم میگم الان که خونه هستم سر کار نمیرم باید خونه یه فرقی با موقع سر کار رفتنم داشته باشه و مرتب باشه...شما هم مثل من سر پا هستید کل روز ؟
مامان ❤️ الینا ❤️ مامان ❤️ الینا ❤️ ۲ سالگی
سلام مامانا
من از نظر روحی خیلی بهم ریختم نمیتونم خشم خودمو کنترل کنم امروز از صبح سرم درد می کرد خیلی دووم آوردم تا ساعت دو
دخترم را بردم بیرون آوردم بهش میوه دادم دوباره بردم حموم، بهش ناهار دادم البته با هم خوردیم دیگه خواستیم بخوابیم
خیلی خسته بودم هرکاری کردم نخوابید من یه لحظه خوابم برد
کیفم ته رخت خوابا بود از اونجا در اورده چند تا پوشک بود همشون رو پاره کرده
دستمال مرطوب رو همشو پاره کرده ریخته بیرون تا حدی که ملافه هاش خیس شدن
آرایش پاک کن رو هم ریخته رو فرش خلاصه هرچی لازمی تو کیف بود از بین رفته
بعد اومد منو بیدار کرد منم دیدم حسابی عصبانی شدم چند تا زدم و بعد خوابش برد.
حالا میدونم هیچی ارزش ندارد میدونم کارم اشتباه
من میدونم حال روحیم خوب نیست چون خیلی سختی رو گذروندم
اما خیلی عذاب وجدان میگیرم الان سرم از درد منفجر میشه.
از اول افسردگی داشتم ولی این حادثات اخیر خیلی تاثیر بد رو زندگیم گذاشت چند بار به شوهرم گفتم که حال روحیم خوب نیست حتی دست به خودکشی زدم اما عین خیالش هم نیست 😭😭
من دنبال راه حلم میخواهم وضع روحیم بهتر بشه
میخم منم مادر خوب باشم خودمم از عصبانیتم خسته شدم خودم هم اذیت میشم همه دندونام درد میگیره
لطفا بگید من چی کار کنم روانشناسی، مشاوری هرچی بلدین بهم بگید
من تا بی نهایت تلاش میکنم دخترم را خوب نگهدارم اما بعضی اوقات از کنترل خارج میشم
مامان مهرسام مامان مهرسام ۲ سالگی
از تجربه شیشه خوردن پسرم بگم شاید بدردتون خورد
پسرم من شیر تیر ماه بود یه روز دیگه نگفت میخام منم ندادم کلا شیر تمام شد پسرم شیر خشکی بود
ولی بشدت با شیشه شیرش اب میخورد جوری که من تا صبح یه پارچ کنارم بود و عبن دوران نوزادی هر ۲ ساعت بیدار بودیم حتی موقع خوابم ۴ تا شیشه اب میخورد تا بخابه و خیلی سخت بود تا صبح که نه خودش نه من خواب نداشتیم از انطرفم ۳ مرتیه پوشکش عوض میکردم اخرم خیس میکرد
تصمیم گرقتم ازش بگیرم ۱ روز دیگه تدادم بهش ولی خیلی اذیت بود نااروم دیگه موقع خواب باباش گفت باید بدی اینجوری بچه لجباز میشه دادم و شبها بدتر کرد دیگه جمعه صبح پاشدم نوادچسب سیاه زدم به شیشه گفتم وای شیشه اوخ شده وای باید بندازیش مامان پسرم هی میگفت اه اه و انداختش تو سطل تو روز چند بار میگفت اه شده میگفتم ا ه هر دفعه میرفت میدید شب ولی دیگه روز نتونست بخوابه چون شیشه نخورد خوابش نبرد شب میخاست که هی بهش گفتم اوخ اوخ دیگه خوابید نصف شب پاشد بد گریه کرد دیگه یه شیشه دیگه دادمش ولی زود خابید دیروز اصلا ندادمش دیشب خیلی خوب خابید
تجربه م گفتم اگه مثل من اذیتین استفاده کنید