سلام خانما گل
تجربه من از شیر گرفتن صدرا پسرم❤️🫠
روز ۱۸ آبان یکشنبه
من یه روز صبح از خواب بیدار شدم نیت کردم اونروز پسرمو ببرم حرم از شیر بگیرمش یه دونه انار هم با خودم بردم و همینطور صبرزرد صبح ساعت ۱۰ نیم بود رسیدم حرم با گل پسری اونجا رفتیم رواق داراحجه نشستیم من سوره یاسین رو خوندم به انار فوت کردم دادم هم انار پسرم بخوره هم خودم خوردم همونجا قشنگ از هر دو سینه ام بهش شیر دادم حسابی بعد رفتیم زیارت و دیگه برگشتیم خونه اصلا تو اتوبوس هیچ اسمی از شیر نبرد بعد رسیدیم خونه گفت مامان شیر میخوام چون خوابش گرفته بود منم سریع صبر زردی که تو سرویس بهداشتی حرم رفتم زدم به سینه ام نشونش دادم گفتم نگاه تلخ شده اه شده بعد حالت اینکه اوق بزنه میگف اه اه برو برام به به بیار گشنمه منم سریع کباب سفارش دادم چون نرسیدم ناهار بزارم اون روز کامل برنج کباب خورد و خودش کنارم خوابید بدون اینکه رو پام بخوابه فقط تجربه من میگه هیچ ترسی نداره از شیر گرفتن و اینکه خود بچه فهمیده شده با قضیه کنار میاد اصلا بی قراری نکرد و ب بعد هم کلا فراموش شد فقط تنها راه از شیر گرفتن اول توکل به خدا و بعد از امام رضا بخوای خیلی واقعا مثل معجزه بود کمکم کرد ❤️ و هم اینکه بچه رو بشدت خسته اش کنی تا راحت بخوابه و بهانه شیر نگیره بچه ای که باهاش بازی کنی وقت بزاری براش نه اینکه با شیر دادن سرشو گرم کنیم ان شاالله همتون راحت بگیرید🥹👶

۱ پاسخ

وای راس میگیییی

سوال های مرتبط

مامان بهارسادات🥰 مامان بهارسادات🥰 ۲ سالگی
بعد از ۳ روز اومدم تجربه از شیر گرفتن دخترم رو براتون تعریف کنم. قبلش بگم‌که دخترم شدیدا به شیر مادر وابسته بود. حتی موقع خواب زیر سینه باید خواب میرفت ، وسط شب چندین بار واسه شیر بیدار میشد و و اصلا شیرخشک با شیشه نمی خورد.
من از یک هفته قبل از این که کامل شیر رو قطع کنم، در یک هفته کم کم وعده های شیر روز رو کم کردم تا این که کامل شیر روز قطع شد. بعد از یک هفته هم برای قطع شیر شب به سینه صبر زرد زدم و روش چسب برق زدم . وسط روز بهش نشون دادم که برای شب آمادگی ذهنی داشته باشه. سینه رو که دید ترسید و دیگه پیشم نیومد. عصر هم رفتیم بیرون هم این نتونه عصر بخوابه و هم این که حسابی خسته بشه که شب زودتر خوابش ببره. برای خواب هم فقط بغلش کردم و فقط سرش رو سینه م گذاشت و خوابید. تو طول شب هم هر دفعه بیدار شد بهش آب دادم و بغلش کردم . اگه اهل معنویات هستید یه سری دستورات از نظر اسلامی هست که روایت شده رعایت کنن و من برای این که خیلی نگران از شیر گرفتنش بودم اونا رو هم رعایت کردم . اگه دوست داشتید می تونم براتون بفرستم
فکر از شیر گرفتنش مثل غول شده بود برام که خدا رو شکر خیلی راحت پشت سر گذاشتم
مامان گرشا🧸🤎 مامان گرشا🧸🤎 ۲ سالگی
تجربه‌ی از شیر گرفتن پسرم 💛🤱

سلام به همه‌ی مامان‌های قشنگ و صبور 🌸

می‌خوام براتون از تجربه‌ی از شیر گرفتن پسرم بگم، چون می‌دونم خیلی‌هاتون یا الان توی این مرحله‌اید یا قراره بهش برسید.
راستش برای من آسون نبود... مخصوصاً چون پسرم فقط با شیر خوردن می‌خوابید! یعنی شیر خوردن براش یه جور روتین خواب شده بود، نه فقط غذا.

چی کار کردم؟تصمیم گرفتم اول از همه، خوابیدن با شیر رو ازش جدا کنم. چون می‌دونستم تا وقتی با شیر می‌خوابه، دل کندن خیلی سخت‌تر می‌شه.
قدم به قدم :اول اومدم شیر دادن رو نیم‌ساعت قبل از خواب گذاشتم.

بعد یه روتین خواب براش ساختم: پوشک عوض کردن،چراغ کم،کتاب خوندن ،بغل

وقتی شیر می‌خورد، بعدش توی جاش بغلش می‌کردم ماساژش میدادم تا همون‌جوری بدون شیر بخوابه

این پروسه حدود ۳ هفته طول کشید تا عادت کنه. ولی بالاخره عادت کرد و دیگه بدون شیر هم خوابش می‌برد 😍

من همین برنامه رو برای خواب روز هم انجام دادم
شبا چون خسته میشد و بیشتر خوابش میومد راحت تر کنار میومد
ولی برای خواب روز خیلی زمان برد تا عادت کنه
بقیشو تو کپشن میگم 👇
مامان اَمیرحَسَــن💚 مامان اَمیرحَسَــن💚 ۲ سالگی
امروز دهمین روزه که پسرمو از شیر گرفتم..
من با شناختی که از پسرم داشتم روشِ تدریجی‌رو انتخاب کردم
که کمترین آسیب‌رو ببینه و راحت‌تر بپذیره..
اول از شیرِ روز شروع کردم و با کم کردنِ وعده‌های روزش و سرگرم کردن و بازی کردن و خوراکی و غذاهایی که دوست داشت موفق شدم که با گذشت ۲ هفته کامل با شیر روز خداحافظی کنیم و دیگه اصلا در طول روز سراغشو نمیگرفت..
برای شیر شب هم مثلا از هر ۵ باری که بیدار میشد برای شیر من ۲ بارشو بهش شیر میدادم و ما بقی‌رو روی پا تکونش میدادم که نوازشش میکردم تا خوابش میبرد..
رسید به دفعات آخر..
دوتا دونه انار دون کردم و هم خودم هم همسرم بهش سوره یاسین خوندیم و ثواب این ۲سال شیردهی‌رو تقدیم کردم به حضرت رباب س💚
برای آخرین توو بغلم گرفتمش و بهش شیر دادم و کلی نوازشش کردم..
براش دعای خیر کردم و از خدا خواستم این ۲ سال شیری که به پسرم دادم نور و محبت بشه توو وجودت از عشقِ اهل‌بیت ع❤
انار رو بهش دادم و خورد..(
شب اول گریه میکرد و یکمی بیقرار بود ولی از شب بعد انگار فهمیده بود که دیگه باید بدون شیر بخوابه و با کمی قصه و شعر و نوازش خوابش برد تا حالا که دهمین روزه و دیگه سراغشو اصلا نمیگیره و الحمدالله خواب شبش خیلی بهتر شده و راحت میخوابه🙂
این روزا رو به بهترین شکل برای شمایی میخوام که قصد دارید کوچولوتو از شیر بگیرید..
دعا میکنم خدا صبر و حوصله و توانتونو چندین برابر بکنه و با خاطره خوب از این مرحله عبور کنید❤🙂🤗
مامان آیلا خانوم مامان آیلا خانوم ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من خیلیییی خوب بود خدایی
نه خودم اذیت شدم نه دخترم با اینکه واااااقعا وابسته به شیر بود من نمیتونستم حتی دراز بکشم حتما نیومد سمتم
پنج شنبه شروع کردم صبح که تو خواب بود بهش شیر دادم بیدار شد صبر زرد زدم چهار پنج بار خورد دید تلخه همش میگفت خوب میشه میخورم 😂
یکم باید سرگرمش کنید فقط
شب موقع خواب گذاشتم رو تاب خوابید راحت بعدش با تاب گذاشتم زمین یکم خوابش عمیق شد آوردمش بیرون رو تشک گذاشتم راحت تا صبح خوابید
در صورتی ک بدون شیر عمرررا می‌خوابید
روز دوم اول صبر زرد زدم اما اومد یکم مکید داشت تلخیشو از بین میبرد که سریع رژ لب۲۴ساعته زدم گفتم اوخ شده
کل این مدتم همش بهش می‌گفتیم آفرین بزرگ شدی دیگه ممه نمی‌خوری
حتی من دیروز براش کیک پختم شمع فوت کرد
شب سوم تو خواب عمیق ک بود گذاشتم یه دل سیر شیر بخوره بهش میگن شیر حسرت هم سینه هام خالی شد هم برای آخرین بار در سیر خورد
خودم اصلا درد نکشیدم و شیر جمع نشد چون ازروز اول دو سه بار با آب سردشستم سینه هامو. بخاطر اون اصلا جمع نشد
واقعا برای من مثل غول بود
خداروشکر نه من اذیت شدم نه دخترم
مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه