سوال های مرتبط

مامان عسل 🥹 مامان عسل 🥹 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 🤗
از اونجایی که من پیاده روی وورزش داشتم ولی متاسفانه باآمپول فشار زایمان کردم چندشبی بوددردداشتم میگفتم اگه بیشترشدمیرم بیمارستان تا اینکه چهل هفته شدم نوبت بهداشت رفتم گفت برونامه بگیرازماماتابری زایشگاه هم جون خودت حیاتیع هم بچه گفتم نمیشه یه روزدوروزدیگه صبرکنم گفت نه حتمابروگفتم باشه نامه گرفتم وعصرش رفتیم زایشگاه که نوارقلب بچه روبگیرن و هیچی همرام نبرده بودم نه ساک بچه ونه مدارک شناسایی فقط سونوهام و آزمایش هام 🤦باخودم میگفتم نوارقلب میگیرن میایم خونه 😂تارفتم توزایشگاه فهمیدن چهل هفته هستم گفت بستری بایدبشی من چشام دراومد😳😂ای بابامن اومدم واسه نوارقلب گفت نه خانم هفته ات بالاست همراهش برودستکش وزیراندازبگیرواسترس منوفراگرفتع بود🤦😂ماماگفت بروروتخت درازبکش واسه معاینه یه زیرانداز همرام بود از استرس ادرارگرفتم🤦😂😂 گفتم اول میرم سرویس گفت برواومدم ازسرویس معاینه کردحالامنی که از معاینه میترسیدم گفت سه سانتی تعجب کردم 😳😳به همراهم گفت که تادوساعت دیگه زایمان می‌کنه حالامنومیگی هم خوشحال وهم استرس منوبردن یه اتاق دیگه که مخصوص زایمان بودچندتاورزش بهم دادن وتوپ هم آوردن وسروم زدن چندتاآمپول توسروم زدن واین ماماکه کنارم بود بجای اینکه تورگ بزنه سروم توپوست دستم زدکه جیغ زدم خودش هم ترسیدزوددرش اوردوخونریزی کرددستم😐😐تودست دیگه ام زدکم کم دردام داشت شروع می‌شد تواتاق تنهام گذاشت رفت گفت ورزش کن اگه دستشویی بزرگ داشتی صدام کن من خانم مرادی هستم تادردم بیشترمیشدصداش میکردم معاینه میکردوجونم درمیومدتااینکه دردام بیشترشدوهی معاینه تا اینکه احساس دستشویی بزرگ کردم صداش زدخانم مرادی بیاگفت درازبکش معاینه کرددیدکه وقتشه رفت پارچه سبزقیچی وسایل همه چی آورد