۱۷ پاسخ

منی که میخواستم از فردا از شیر بگیر چرا این و گذاشتی دلم خون شد😭😭😭😭

وای من میخواستم بچمو از شیر بگیرم الان پشیمون شدم دلم سوخت

منم دوروزه گرفتم بچم خیلی بهم وابسته بود میومد بوسش می‌کرد نازش می‌کرد الان سینم مث سنگ شده دردش وحشتناکه بچمم رو پام لالا میکنه دیشب پارک بردمش امروز شهر بازی و پارک حسابی خستس خدا کنه بگذره بره ای روزا

آخی الهی بگردم

بچه ی منم گاهی میاد می‌خوابه بغلم عین وقتی که شیر میخواد با خودم میگم کاش شیر بخواد. دوباره بهش بدم اما با چشای پر از اشکش می‌ره محکم بغلش میگیرم سرشو کج می‌کنه با ناز میگه ماما 😭😭😭الهی قربونشون برم بزرگ میشن یادشون می‌ره اما من یادم نمیره

بمیرم منن😭😭😭😭😭 کاش میتونستم همیشه شیر بدم بهت 🫠🥹😭

خیلی سخته برای اولین بار دیدم چقد پسرم ناراخته غم داره حالش بده و من هر لحظه مردم واسش

منم سه روزه گرفتم حالم بد شد کاش نمیخوندم ،😭😭

میگن بچه ها برای اولین بار معنی غم رو وقتی میفهمن که از شیر بگیریمش😭

😭😭😭منم سه روزه از شیر گرفتم
اون اذیت نشد ولی من خیلی غصه میخورم
وسط بازی یه دفعه بلند میشه میگه مانی بغللل🥺بعد چند دقیقه همو بغل میکنیم باز میره پی بازی

منی که الان نیم ساعت بچم به خاطر سینه گریه میکرد و منم باهاش زار میزدم .
خیلی سخته خیییییلی

وای خدا دلم گرفت الان پسرم باز بهونه شیرو میگرفت گذاشتمش رو پام بخوابه، ولی بغض تو چشاش 😔🥺

وایی دختر من سه ماه از شیر گرفتم
ولی وقتی چپکی بغلش میکنم از رو لباس دهنشو میکشه به سینه هام میگه ماما
می می
هر چی میگم ولی بازم دلش میخاد یادش نرفنه من چیکار کنم آخه

🥲🥹

منی که روز اوله از شیر گرفتمش 😭😭😭😭

واای من اصلا نمیتونم از شیر بگیرمش دلم نمیاد 🥺😭😭😭

اخخخخ🥺

سوال های مرتبط

مامان آروین👼🏻😍 مامان آروین👼🏻😍 ۲ سالگی
۲دیگه بعد از این شیری که وقتی از خواب بیدار میشد رو حذف کردم و تا از خواب بیدار میشد بلند میشدیم و حواس پرتی و صبحانه و بازی، دیگه خودش انگار متوجه شده بود که شیر نیست و اروین همیشه عادت داشت تا صبحانه اشو میخورد میومد شیر میخورد و این عادت از سرش افتاد و کلا یادش رفت، و بعد رسیدیم به غول یکی مونده به اخر یعنی شیر قبل از خوابیدن که یبار امتحان کردم و اروین رو ۳ ساااعت چرخوندم و اون فقط گریه میکرد و نتونستم اخر و هلاک شد بچم و بهش شیر دادم و خوابید، هنوز نه خودش واسه این قسمت اماده بود و نه من، فهمیدم که من باید خواب عصر رو اول یاد بگیرم بخوابونمش بعد برسم به اون قسمت شب، پس عصرا اهنگ لالایی گذاشتم و تکون و لالایی نمیخوابید و بعدش دیگه فهمیدم اروین اینجوری با تکون دوست نداره بخوابه و میذاشتمش تو بغلم و بدون هیچ تکونی اینقدررر حرف میزنم و از ثانیه ای که از خواب بیدار میشد رو براش تعریف میکردم تا همون لحظه و فهمیدم اروین حرف زدنم رو دوست داره و روز اول ۲ ساعت حرف زدم یه چیزی رو هزاربار تعریف میکردم-