چقدر دلم شکسته ، چقدر حیف زنگیه که با احترام وعشق‌ ومحبت شروع بشه بعدن بهم بخوره 😪😪
من باپسر داییه خودم ازدواج کردم کل طایفه حسودیشون شد حتی یکی از خاله هام نیومد عروسیم بعد یه ماه هم همدیگرو دیدیم تبریک نگفت ، حتی یکی از شوهر عمه هام شب قبل عقد زنگ زده بود برادر شوهرم که سریع عروسی رو بهم بزنید اونم گفته بود چی میگی برا خودت مگه میشه، یکی از پسرخاله هامم که نیومده بود دختر خاله هام اذیتم میکردن همش طعنه میزدن از حسودیشون، ولی من باهیچکدومشون بد نبودم ،کاری به کارشون نداشتم هیچوقت، از همه حسود تر جاریم بود که فکر میکرد چه خبره الان چه فرقی بینمون میزارن، الانم که بدبختیمو میبینه ولکنم نیست ، بعضی روزها بچه هامونو میبریم پارک همش از مادر شوهرم میگه که پشت سرم چه حرفای بدی زده ولی چون از من مطمنه که حرفاشو نمیبرم براش دیگه همه چیز رو تعریف میکنه ، هم مادر شوهرم هم جاریم پشت هم حرف زدند ولی هیچ وقت حتی یه حرف کوچیک هم ازشون نگفتم یاتعریف کنم، حالا بهش گفتم خاهشا هرچی هم راجب به من گفت تعریف نکن چون اعصابم بهم میریزه ولی وتجه شدم هدفش اینه که حالمو بدکنه ، چون بهش گفتم از اون حرفی که بهم زده خیلی ناراحت شدم شب نخوابیدم دیدم زیر لب خندید ازخوشحالی، آخ که چقدر بدبختم اخه چرا بدمو میخوان، خوبیش اینه خودش متوجه شده که فامیل هم هستیم به حالم فرقی نکرده دیگه چراااا،حالا گفتم دیگه نگو حرفاشو دیروز باز حرفاشو میگفت 😭😭حالم بده چون نمیتونم به روی مادر شوهرم بیارم همه چیز زیر سراونه چون تو خونه ی اونازن سالاریه، خانما من شوهرم خیلی دوسم داشت ولی الان دیگه هیچکدوممون همو دوست نداریم خیلی بده دشمنام چشمشون روشن شد

۱۴ پاسخ

حالت خوشه؟ چرا زندگیتو بخاطر فامیل و مادرشوهر جاری داری خراب میکنی؟؟؟ به درک که گفتن پشت سرت، تو خوب و خوش باشوهرت باش، ادمای حسود همیشه هستن تازه نزدیک ترینای ادمم هستن حسودی میکنن این که چیزی نیست!! حالا بگو شوهرت مگه چه موقعیت خوبی داشت که انقد حسودی میکردن از اول بهت؟

بیا تاپیک جدیدمو بخون 🥲 جاریا خیلی کثافتن..

صدا جاریتو ظبط کن

سلاوت له بیت نگین خانم
بقوربان چن وقته تایپک دادنه یی دیبینم بلام قسه م نکردو چون ب بروایی من ن ژن ن پیاو نابیت له کن هیچ کس باسی خراپه یی یکتر پکن له هر حال دا ژیان خوشی و ناخوشیکانی خویی هیه عزیز دلنیا به اگه هاوسه ره که ت خوشی نویستبایی له میژ بو طلاقی ده دایی عزیزم ببخشه دلت له من نبیت آوا ب رونی قسه دکم بلام ل میژ بو پیم خوش بو پیتی بله م هر کس قست بو دجیره ته دلنیا به دوستی تو نیه امن شخص خوم هیچ کات قسه ی ناخوش بو هیچ کس ناجیرمه وه برعکس قسه ی خوش و تعاریفی دجیرمه وه دلنیا به او هیور ژنه ت لگل خسوت باسی تو دکا دلنیا قسه ی خسوت نیه ای خویتی ب تویی دله آن شاءالله ب امیدی خودایی لگل هاوسه ره که شت باش و باشتر دبی اتو ژیان دکه یی لگل او آغاییه یی هه ول بده بو ژیانت بو داهاتویی خوت و مندالانت بقوربان امن زور زور دلنیام همو شتیک باش دبیت وژیانت پر له خوشی دبیت تکایه بو ژیانت هه ول بده وه لی مکه له دستی بگره و ب دلی خوت بیسورینه هه ول بدن خوتان بگورن هم اتو هم هاوژینه که ت

مێردکت چی دکا کە وا لە زندگی زدە بوی هیچ محبتی نماوە؟

کچه اگر اوا له میردکت ساردبویته وه صددرصد دعایان لیکردوی او جوری اتوش دلی خزمن کسیش پی خوش نبو اتو مندالت هیه بخاطری مندالکانت پچوو ودوی دردی خوت که وه برخم صددرصد دعات لی کراوه له میردکشت له خوشت
امیش خوشکم بوکی خالم بو وکو اتو کس پی خوش نبو به دعایان طلاق درا بخدای تازه دزانین چنده دعای گوریان لی کردبو هر هیورژنکی خوشی

تو رابطتو باشوهرت تا حد بی نهایت خوب کن.. اون بده تو خوبی کن بهش برس تا چشم بقیه در اد

چقد ساده ای تو دختررر
فقط اینو بهت میگم که حواستو جمع کن و قوی باش و زندگی بساز که کسی توش موش نتونه بدوئونه

دقیق منم مث توهم با پسرداییم ازدواج کردم همه لجن باهام خاله ....بعدش جاری منم همینه دلت بزرگ کن نه جلوش چیزی بگو نه زیاد رفت آمد داشته باشه اینجوری حالت بهتره

چبوه بقوربان. ادی اتو چکارت به وان داوه. بو دگل میردکت چ‌مشکلکت هیه؟

شوهرت رو به زبون بگیر تنها راههه

با اون جاریت چرا قطع رابطه نمیکنی

عزیزم خیلی ناراحت شدم باحرفات چرانمیریی یه جای مطمئن کتاب باز کنی مطمئن باش همه چی خوب میشه منم یکی ازاین جاریا دارم ازوقتی رفتم یه جای خوب دیگ نمیتونه هیچ غلطی بکنه

بگو این بار حرف مادرشوهر رو تعریف کنی میرم بهش میگم اینا رو گفتی برای خودت بد میشه
یه بار هم پشت سر حرف زد گفت مادرشوهر اینا رو گفته صداشو ضبط کن بعدا خودشو نزنه به دیوونگی‌و بگه من حرفی نزدم از خودش درمیاره بزار مدرک دستت باشه
تا جایی هم که میتونی از همشون دوری کنی چه مجبوری بااین ادما درارتباط باشی دوری و دوستی

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۳ سالگی
#موقت
خواهر شوهرم ۲تا بچه داره اولی دختره۱۳ سالشه تاخیر رشدی داره و مدرسه استثنایی میره کلاس سومه ،دومی پسره ۵ سالشه
احساس میکنم پسرش هم ی علائمی داره اما خودش هر موقع ما رو میبینه بدون اینکه ما چیزی بگیم شروع میکنه حرف زدن میگه پسرم خیلی باهوشه و ازش مطمئنم و...
پسر من ۳ سالشه خیلی فوتبال دوست داره وقتی میره با پسر اون بازی کنه متوجه شدم که اصلا بلد نیست شوت کنه با اینکه ۵ سالشه مامانش میگه به فوتبال علاقه نداره ی چیز دیگه هم اینکه دندونای شیری ش دوران نوزادی سیاه شد و ریخت دقیقا خواهرش هم اینجوری بود ،چند وقت پیش از زبون مادر شوهرم شنیدم که پسرش رو واسه حرف زدن برده دکتر چون واضح حرف نمی زنه
ولی خب خواهر شوهرم با اعتماد بنفس کامل میگه بچه دومش هیچ مشکلی نداره ،خب تا اینجاش به من ربطی نداشت میدونین چی اذیتم میکنه این که هر وقت ما رو میبینه غیر مستقیم میخواد با حرفاش بهم بگه که پسر من مثل دختر اونه ،تمام اطرافیان میتونن ک پسرم مثل بلبل صحبت میکنه هم چیزش به موقع و سر وقت اتفاق افتاده نمیدونم چرا نظر عمش اینه؟ جالب اینه ک پسر من و پسر اون با ۲ سال اختلاف سنی توی یکسال از پوشک گرفته شدن پسرم ۲سال ونیم بود پسر اون ۴ سال
میشه با حرفاتون بهم آرامش بدین؟
مامان نینی مامان نینی ۳ سالگی
بعضی از آدما خیلی بیشعورن
من پسر اولم ۳ سالشه خودم ذخیره تخمکم کم بود و صلاحدید پزشک و تصمیم بین خودم و همسرم باردار شدم که الان یه ماهه زایمان کردم
از روزی که متوچه شدیم بچه دومم هم پسره دیگه حرف و حدیثی نمونده که رو دلم نذاشته باشن
خدا میدونه چیکار باهام کردن جالب اینجاست که همه حرفا هم از سمت خونواده همسرم بوده
مادربزرگ همسرم علنا بهم گفت به چه دردت میخوره؟ حالا باز اگه دختر بود یه چیزی پسر به درد نمیخوره
در صورتی که من و همسرمم فقط گفتیم خدایا سالم بده
مسلما ماهم اگر دومی دختر میشد از لینکه هر دو جنسیت رو خدا بهمون داده بود خوشحال تر بودیم ولی الانم چیزی از عشقمون به بچمون کم نمیشه
امروز کسی اومد منزل ما که به محض رسیدن گفت بعرس رو برو تعیین جنسیت بلکه دختر بشه دخترا بهترن
مادرشوهرمم گفت اره باید بره چند سال دیگه
اخه به شما چه ربطی داره مگه تاثیری تو زندگیتون داره؟
مگه بچه ها برده دست ما هستن؟
من خالم ۳ تا پسر داره
بخدا پسراش از منی که دختر هستم بیشتر به درد مامانشون میخورن
بخدا هیببچ فرقی نیست اینقدر دل مامانا رو نشکنید
حالا اگه من دوتا دختر هم داشتم همین داستان بوداااا
مامان گیلاس مامان گیلاس ۳ سالگی
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
تو پارک داشتیم بازی میکردیم

که چندتا از آشناهای دور رو دیدیم

خیلی بامزه اومدن نزدیکمون، و من هم خیلی خوشحال شدم از دیدنشون

امّا

بعد از احوالپرسی شروع کردن به پرس و جو احوال کلی آدم دیگه رو پرسیدن،

⭕️یادمه هر موقع تویه پارک مادرهایی رو میدیدم که نشستن به صحبت کردن و مدام به بچه‌اشون میگفتن خودت برو بازی کن، خودت که بلدی،وااای حالا باز من نشستم
وااای خسته‌ام کردی و …
به خودم قول داده بودم که اگر بچه دار شدم شیش دنگ حواسم باشه واسه بچه‌ام
حرف همیشه هست⭕️

خلاصه که تلنگری بود بهم که بدو بدو برو
الان زمان زمان تو و بچه‌اته🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️🏃🏻‍♀️

این حرفها تمومی نداره
بهشون گفتم ببخشید من باید برم با پسرم بازی کنم به همه سلام برسونید✌🏼✌🏼

که دیدم پشت سرم دارن میان، موقع تاب دادن راد، گفتن وای چه خجالتیه(برچسب زدن)، چه فرفریه،چه شیطون،چقدر شبیه خودته،چشاش شبیه فلانیه
پوستش سفیده به مادرشوهرت رفته😂😂😳😳😳
بچه خوبشم خوب نیست و …

گفتم نه خب شمارو نمیشناسه وگرنه پسر خیلی اجتماعیه

ایستادن به حرف زدن منم فقط اگر موضوع به من ربط داشت سری تکون میدادم و لبخند میزدم چیزی نمیگفتم

دیگه کم کم حرفا داشت به سمت بیخود بودن و بی‌هدف بودن و حرف کشیدن از زیر زبون میرفت

که تو الاکلنگ به راد گفتم راد بریم بستنیامونو از فریزر در بیاریم

خلاصه که طرف هنوز به بسم‌الله رو واسه حرف کشیدن زده بودن
که گفتم ببخشید از دیدنتون خیلی خیلی خوشحال شدم

ما باید بریم خیلی خوشحال میشم یه روز تشریف بیارید خونمون در خدمتتون باشم
کلی با هم حرف بزنیم

لبخند زدن
و
خدا نگهدار

ممکنه آدم زیاد دورو برتون باشه، اما خودتون الک باشید جدا کنید
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
یه جای داستان
شخصیت اصلی میگه،حالا که اینکارو کردی دیگه دوست من نیستی
پسرم تازگیا این جمله رو زیاد استفاده میکنه
حالا که با من بازی نکردی…
حالا که پات خورد به اسباب بازیه من…
منم اون لحظه باید مثل پاندای معلم،یا لاک پشت دانا،یا سنجاب جنگلی
بهش بگم،چشماتو ببند نفس عمیق بکش،تا ۱۰ بشمار،و حالا به بازیهای جالبی که با هم میکنیم فکر کن

بعضی وقتها انجام میده بعضی وقتها هم نه
بهش میگم راد عزیزم این حرفهایی که به من میزنی ممکنه منو ناراحت کنه
ممکنه دوستت رو ناراحت کنه،درسته عصبانی یا ناراحت شدی
اما قبل از اینکه حرفی بزنی نفس عمیق بکش

یه مدت روی این موضوع تمرکز کرده بودم،اما یه روز وقتی گفت ناخودآگاه سرم به چیزه دیگه‌ای مشغول شد و حرفی نزدم،دو سه بار تکرار کرد و من به بازی که از قبل برام چیده بود ادامه دادم
و دیگه از اون روز تکرار نکرد
و دیگه نگفت
و حتی موقع گوش دادن به همون داستان شروع میکنه به نفس‌های عمیق کشیدن
من بچه تربیت نمیکنم،اونه که داره منو تربیت میکنه
اون داره به علم و آگاهیه من اضافه میکنه
اونه که صبر،شادی،ناراحتی،هیجان،فکر کردن و … رو به من یادآوری میکنه
❤️❤️❤️
مامان پرهام مامان پرهام ۳ سالگی
سلام دوستان.
پسرم ۳سالشه.
دیشب گلاب به روتون یک عااالمه بالا آورد. حالا با اینکه این همه بالا آورده ، دیشب قبل خواب می‌گفت دلم درد می‌کنه. هی با گریه بیدار میشه و میگه دلم دلم.
میگم که بنظرتون چیکار کنم؟ چی بهش بدم؟

چون ۲روزی هست که گهگاهی میگه دلم درد می‌کنه لیست غذاهایی که طی دیروز خورده رو میگم برای شما هم تجربه بشه👇

صبح جمعه صبحانه رو چند لقمه نون ساندویچی بهش دادم با حلوا ارده (چون نون تازه نداشتیم)
قبل از ناهار هندوانه خورد (برای اولین بار امسال)
ناهار خونه مامانم زرشک پلو با مرغ بود، که اونجا هم برنج کم خورد ، بیشتر ته دیگ خورد.
شام : از همون برنج ها ناهار گرم کردم بخوره ، دیدم خیلی کم خورد رفتم براش تخم مرغ نیمرو کردم، با نون ساندویچی و بخاطر سس چند لقمه خورد. دوغ هم زیاد خورد هم وسط غذا ، هم آخرش.

بعد دیشب از صبح تا شب شکمش هم کار نکرد.

این روزها پارک هم زیاد رفته، ممکنه دست کثیف تو دهنش کرده باشه. نکنه ویروس گرفته باشه؟

حالا من میگم دیشب که اون همه بالا آورده ، چرا دلدردش خوب نشده ؟ چی بهش بدم امروز؟
(به جز آب جوش نبات و عرق نعناع.
ناهار هم برم یک ماش پلو ساده براش بذارم.)