۱۰ پاسخ

چون اهمیت نمیدن پشت سر هم میارن
یکی از فامیلای شوهرم چهارمیو حامله😐 همه هم پشت سرهم ب هیچ کدومم توجه نمیکنه حالا من میترسم دومیو بیارم

چون بیخیالن میتونن بچه بیارن قولت میدم هرکی هم همینطوره بچه هاش از همه نظر بهترن چه تو غذا خوردن چه آروم بودن ماها بسکه کل تمرکزمون میذاریم روی یکی اینجور میشن

دیروز یه خانمی تو مطب بود یه بچه پسر پنج روزه بغلش بود میگف دو تا دختر هم دارم تا من برم خونه لباسارو شستن خونه رو جارو کردن ظرفامو شستن من اصلا هیچ کاری نمیکنم .تازه قصد داشت چهارمی رو هم بیاره. به ما که چن نفر خانم بودیم و هر کدوممون یه بچه داشتیم و از بچه داری مینالیدیم میگفت که شما خودتونو به تنبلی زدید. از بچه ۱۰ ساله کلی کار می‌کشید بعدشم فک می‌کرد مثلا خودش خیلی زن زرنگیه

بخدا الان از هایپر اومدم به قدری فشارم بالا بود قرص خوردم از بس اذیت می‌کنه دخترم همه میگن دختر انقدر شلوغ ندیدیم به خدا کم اوردم
میترسم بذارم مهد اخه ماشاالله خیلی شیطونه
خستم کرده

اینقدر بچه های ک توپ خاک اینا بزرگ میشن و والدین بهشون بی توجهی خوب بزرگ میشن ک نگووو

ماهم ی همسایه دارم چهارتا داره دوتاش ده سالن دوتاشو چهار یا پنج سالن
شوهرش زندان بعد خودش میره سرکار این بچه هارو ول میکنه اصلا خبر نداره از شام ناهارشون
ماشالله هر چهارتاشون سرحال زرنگ
هروقت من دیدمشون تو خاک بازی میکردن موهاشون خشک شده بود



بخدا انقد به پسرم میرسم همیشه هم مریضه

ما خیلی اعصابمون ضعیفه 😬

منم اینجوری دیدم تو مطب دکتر بعد ی دفه همه رفتن اتاق دکتر کلی هم وقت برد معاینشون😂

واقعا چنین آدمایی پیدامیشن پس چرا من اینقد درگیرم اعصاب برام نمونده بخدا دختر منم شیطون لجباز و دست بزن داره

یکی از فامیلای ماهم چهارتا بچه داره بزرگه یازده سالشه هنوز میشاشه تو جاش کوچیکه چهار سالشه هنوز مای بیبی میشه در همین حد بیخیال

سوال های مرتبط

مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟
مامان شکلات🍫 مامان شکلات🍫 ۲ سالگی
چند روز پیش رفته بودم بیرون، تازه تازه ماشینو برمیدارم و هنوز دستم راه نیوفتاده، شانسم اون روز مسیر خیلیییی شلوغ شد🥲🚘
تا میخواستم از پارک بیام بیرون ماشینو گازو میگرفتن، حتی یک آدم بی فرهنگ و🐄 اومد جلو وایساد😐😒
اعصابم به هم ریخته بود و پاهام شروع کرده بود لرزیدن، احساس ضعف میکردم و خیلی حالم بد بود، حس میکردم از پسش برنیومدم😔💔

خیلی ناامیدانه دنده عقب گرفتم ک شاید بتونم بیام بیرون از پشت ماشینش ک یهو یه آقای میانسال ک سوار موتور بود شروع کرد بهم فرمون دادن، جلوی ماشینا هم وایساد تا بتونم راحت از پارک بیام بیرون و حرکت کنم🥲😍❤️
انقدر هول کردم ک یادم رفت ازش تشکر کنم، ولی از صمیم قلبم قدردان محبتشم. امیدوارم هرجا ک هست حال خوبی داشته باشه و تو لحظه‌ای ک فکر میکنه دیگه راهی نیست، خدا یه راه جلوی پاش بذاره🥹

اینکه بهم امید داد و وایساد تا نتیجه رو ببینه واسم خیییلی ارزشمند بود🙂
این شکلی باشیم چقدر خوبه، چقدر خوبه حتی واسه یه غریبه نقش حامی رو باری کنیم وقتی پناهی نداره😇😇😇😇

انگار که اون لحظه، اون آقا دست خدا بود روی زمین برای کمک به من🥹خداحفظش کنه

خواستم این حال خوبو با شما هم به اشتراک بذارم ❤️🌱
مامان شکلات🍫 مامان شکلات🍫 ۲ سالگی
نمیدونم یه مادر چطور به خودش جرئت میده که بچشو. اونم دختر. بدون لباس مناسب، ببره خانه بازی!!👧😤
امشب برای دومین بار بچمو بردم خانه بازی گفتم بذلر بازی کنه، یه مامانی بچشو گذلشته بود اونجا خودش رفته بود بیرون، بچه سه سالش بود.
یه بادی تن بچه سه ساله ک از پوشک گرفته شده بود کرده بود. بدووووون هیییییچی ینی آلت تناسلی دخترش کاملا مشخص بود انقدر اعصابم بهم ریخته بود ک حد نداره، ینی حتی نکرده بود یه شورتی جوراب شلواری‌ای چیزی پای اون بچه کنه. بچه ام تپل بود ماشالا، فک کنین!😡😤☠️
انقدر عصبی بودم ک حد نداشت، علاوه بر تمام خطرات جنسی ک ممکنه گریبان‌گیر اون بچه بشه چه همه آلودگی مستقیما با بدن بچه در تماس بود از طرفی تمامی وسایل کثیف و حال بهم زن میشدن🤢🤕

حالا این وسط یه زنه حمله کرده بود بچه من، فک کرده بود از این بچه هاییه ک مامانشون اومده گذاشته رفته، اومد دست بچمو گرفت ک بذار بچم بازی کنه و تو اجازه نداری بهش بگی برو کنار ک یعو گفتم خودم حواسم به بچم هست شما برین کنار👿🤬


سعی کردم به بچم خوش‌بگذره ولی بازم....😮‍💨
مامان آروین مامان آروین ۲ سالگی
تجربه ترک پوشک روز سوم
خوب آروین روز اول متوجه نبود و دوبار تو شلوارش جیش کرد اما از عصر همون روز خودش اعلام کرد که جیش داره هم ادرار هم مدفوع تایم دستشویی رفتنش هم دستم اومد روز اول هر نیم ساعت فرداش و امروز هر چهل دقیقه که اگه من یادم میرفت ببرمش خودش اعلام می‌کرد خدا رو شکر خیلی خوب پیشرفت خودم اصلا فکر نمیکردم بتونم به این راحتی از پوشک بگیرمش فقط یکبار خطا داد که اونم مقصر خودم بودم ک یکم دیر بردمش. من یک ماه قبل بهش گفتم تو بزرگ شدی و دیگه نی نی نیستی نی نی های کوچولو تو پوشک جیش میکنن و اینکه شب ها پوشکش خشک بود و اینم اضافه کنم تو این چند شب به هیچ وجه تو خواب جیش نکرد یه جورایی آمادگی ترک پوشک رو داشت به نظرم بعضیا میان میگن بچه ما هنوز آمادگی نداره البته جسارت نشه تنبلی خودشونه ک از پوشک نمیگیرن چون واقعا این مدت باید فکرت همین باشه که سر تایم بچه رو ببری سرویس و کلا بیخیال مهمونی و بازار و خرید و دورهمی باشی و مادر و کودک هم از لحاظ روحی آرامش داشته باشه و اینم در آخر بگم بچه ها رو با هم مقایسه نکنید گاهی بچه ها دیر به اون آمادگی لازم میرسن.راستی من اینم بگم در آخر بچه هاتون رو از دستشویی نرسانید اگه جیش کرد دعواش نکنید و صبور باشید و برای تشویق کردن بچه یک جایزه که خودش خیلی دوست داره در نظر بگیرین مثلا من پسرم ماشین کنترلی دیوونه خیلی دوست داشت منم قبل آر پوشک گرفتن بهش گفتم مامانی اگه جیش رو یاد بگیری بری دستشویی برات اونو جایزه میخرم پسرم هم با ذوق و شوق فراوون استقبال کرد و ما هم براش خریدیم🥰🥰🥰🥰امیدوارم تجربه ام براتون آموزنده باشه و همین راحتی این مرحله رو رد کنید