۱۶ پاسخ

مامان ارسام چیکار کردی زایمان کردی بسلامتی؟؟؟

عزیزم ان شاءالله راحت و سلامت بچتو بقل بگیری

انشاالله هر دوتون صحیح و سالم باشید

سلام عزیزم ان شاءالله زایمان خوب و راحتی داشته باشی🌹🌹🌹🌹به امید خدا دختر قشنگتم بسلامتی بغل کنی🥹🧡🧡

عزیزم به سلامتی ایشالا 🩷🩷🩷

ان شاءالله بسلامتی زایمان کنی ، و نی نی صحیح و سالم باشه

عزیزدلم انشالله زایمانت عالی پیش میره از خودت خبر بده بهمون..توکلت ب خدای بزرگ باشه

برو‌بیمارستان

انشااله به سلامتی بغلش کنی ❤️❤️❤️

منم دیشب درد داشتم الان قطع شده خطرناکه ؟

انشاالله که نی نی نازت رو به سلامتی و دل خوش بغل کنی عزیزم🥰

انشالله ب سلامتی زایمان کنی عزیزم قطعا شیرین ترین روز زندگیت میشه😍😍زیادم ب خودت فشار نیار الان بدنت کم میاره موقع زایمان هرچقد ورزش کردی کافیه دیگه

انشالله که صحیح و سالم بغل بگیری عزیزم 🌹

برای منم دعا کن عزیزم 🥲❤️

عزیزم ان شاءالله بسلامتی و راحت زایمان کنی و با سلامتی و خودت و دخمل گلت برگردی خونه❤️❤️❤️
دکترت کیه؟کدام بیمارستان میری؟؟

انشالله با لب خندون دختر گلت رو بغل میکنی، موقع زایمان مامان منم دعا کن🤲

سوال های مرتبط

مامان آرسام و آوا❤️ مامان آرسام و آوا❤️ روزهای ابتدایی تولد
مادرای نازار این تجربه‌ی زایمان منه، حوصله‌ی داستان نوشتن و پارت پارت فرستادن ندارم همشو همینجا میگم اگه متنم طولانی بود و قابل ارسال نبود اضافیشو توی یه کامنت همینجا مینویسم. اگه سؤالی راهنمایی چیزی خواستین در خدمتتون هستم💕

پریشب حدود ساعت ۱۲ و نیم دل درد و انقباضام با فاصله‌ی حدود ۱۰ دقیقه یکبار شروع شد. اولش جدی نگرفتم و گفتم شاید مثل دردای شب قبله که تا صبح ادامه پیدا کرد و صبح قطع شد. گرفتم خوابیدم، ساعت ۴ صبح با یه دل درد و انقباض دردناکتر بیدار شدم و سریع تایم گرفتم. فاصله‌ی انقباضام رسیده بود به ۷ یا ۸ دقیقه یکبار.
حدود ساعت ۵ دیگه مطمئن شدم که دردام منظمه و به مرور داره شدیدتر میشه. پاشدم اول یه ساعت توی اتاق بی سر و صدا پیاده روی کردم. هربار که دردم‌ میگرفت و نمیتونستم پیاده روی کنم مینشستم و مثل حرکت اوردک میرفتم و میومدم، انیجوری هم یه ورزش مؤثر انجام داده بودم و هم اینکه با اون حالت درد شکمم کمتر اذیتم میکرد.
ساعت ۶ یه لیوان دمنوش تخم زیره سبز و تخم شوید با عسل خوردم و رفتم زیر دوش آب گرم، ۷ تا ست ۱۰ تایی اسکات رفتم و بین هر ست ۲۰ با حرکت حلقه‌ی کمر میرفتم.
به مامانم پیام دادم گفتم بیا تا بریم بیمارستان.
وقتی مامانم اومد بهم صبونه داد و گفت بریم گفتم تا وقتی که دردام غیر قابل تحمل نشه نمیام. هرچقدر گفت خطرناکه و این حرفا گفتم نه هنوز دردام اونقدری شدید نیست که بگم درد نزدیک زایمانه.
تا حدود ساعت ۱۰ توی خونه تند تند پیاده روی میکردم و هربار دلم درد میگرفت مینشستم روی مبل و داد میزدم و ناله میکردم.
ساعت ۱۰ دیگه رفتیم بیمارستان.