مبارکت باشه عزیزم
به این فکر کن که زایمان کردی و دختر گلت بغلته ، دیگه قسمت اینطور بوده که دکترت نرسیده بیاد
عزیزم برای زایمان طبیعی اصلا پزشک نمیاد
چه قد بد 🥺😑حیف شد که دکترت نبوده چندتا بخیه خوردی ؟ با اون همه ورزش چرا برش زدن؟؟
آخرش چیشد دکتر خودت اومد دیگه چ فرقی داره حتما ک نباید دکتر خودت باشه
افرین چ تحملی داشتی این همه صبر کردی دردو تو خونه بکشی
عزیز دلم خیلی مبارک باشه قدمش پر از خیر و برکت خیلی خوشحال شدم الان دیدم زایمان کردی و نینی و خودت صحیح و سالمید ولی متاسفم برات تجربه ناخوشایندی شد واقعا میفهمم آدم اون لحظه چهقدر احساس وحشتناکی داره وقتی میبینه دکتر خودش نباشه.
منم میخوام طبیعی زایمان کنم اگه خدا بخواد دعا کن برای منم 🩷
راستی یه سوال بخیه اون قسمت بدن خیلی اذیت کننده نیست؟ اصلا میشه نشست؟ من از درد زایمان اونقدر نمیترسم که برش اون ناحیه و بخیه خوردنش.
عزیزمممم مبارکت باشه انشالله زیر سایتون بزرگ شه💙❤️
هرگز باورم نمیشد دکترم اینکارو باهام بکنه. از دیروز هزار بار به گریه افتادم، هربار یاد اتفاقات دیروز میفتم اشکم درمیاد😔
خداروشکر دختر گلم سالم و سلامته و همین برام یه دنیا میارزه.
۳۸ هفته و ۴ روز با وزن ۳۶۰۰ متولد شد💕
یهو مامای همراهم گفت دوتا دیگه زور خوب بزنی در اومده، الان موهاش معلومه. چشمام گرد شد، با همون درد و انقباضای شدیدم یه لحظه بهش خیره شدم گفتم پس دکترم چی میشه؟ دارین زایمانم میکنین؟
توی اونموقع یه مامای دیگه اومد و یه روپوش آبی پوشید و دستکش پوشید و گفت میخوام برات برش بزنم. بی حسم کرد و واژ نمو برش زد. هیچی دیگه واسم مهم نبود، اینکه برش گوشت تنمو داشتم کامل حس میکردم کمترین درد بود در مقابل دروغایی که شنیده بودم.
چند دقیقهی بعد دخترم به دنیا اومد و من هنوزم منتظر دکترم بودم چون از چند ماه قبل از زایمان هی بهش گفته بودم اگه خودت روز زایمانم نتونی بیای بخدا میرم توی خونه زایمان میکنم ولی نمیزارم کس دیگهای زایمانم کنه😔
امروز صبح اومد بیمارستان برای معاینه، کلی عذرخواهی ازم کرد و گفت بخدا نتونستم خودمو برسونم شرمندهم. اما من حتی نگاشم نکردم.
چیکارا کردی برای باز شدن دهانه رحمت
خب بعدش
تا اینکه یه ماما اومد و گفت دکترت زنگ زده گفته دارم میام ولی تا میرسم کیسه آبشو بزنین که آمادهی زایمان باشه.
منم بالاخره راضی شدم و رفتم رو تخت زایمان دراز کشیدم کیسه آبمو که زد دردام خیلی شدیدتر شد.
مامای همراهم خودشو رسوند اومد پیشم، گفت تا دکتر میاد باهم یسری تمرین و ورزش میکنیم که فول بشی بعد ایشون خودش زایمانت میکنه.
ماساژم داد و یسری ورزشارو باهام انجام داد. چندبار معاینهم کرد و گفت سر بچه بالاست، تا دکترت میرسه باید کمک کنی سرش بیاد توی لگن.
کلی زور زدم و کلی تلاش کردم. گفت تا دکترت میرسه باید دهانهی رحمت فول بشه که بعدش خودش بیاد زایمانت کنه پس همکاری کن. بازم کلی زور زدم و تلاش کردم. غافل از اینکه اینا همش دروغ بود همه سرکارم گذاشته بودن خدایا😔 دکترم اصلا قرار نبود بیاد
مبارک باشه عزیزم بلاخره راحت شدی😍
عزیزم الهی شکر که به سلامت فارق شدی... بقیه شم تو کامنتا بنویس
ادامشم بزار ببینیم رفتی بیمارستان چند سانت بودی من خودم همش میترسم خیلی درد تو خونه بکشم
رفتم پیش ماماها گفتم دردام شروع شده. معاینهم کردن گفتن ۶ سانت بازی ولی دکترت کرمانشاه نیست و نمیتونه بیاد، باید دکتر دیگهای زایمانت کنه. همینو که گفتن دنیا رو سرم خراب شد😔
تمااااام روحیهمو باختم، مثل بچههای دو سه ساله با صدای بلند گریه میکردم بهشون خواهش میکردم که به دکترم زنگ بزنن.
اونام هی میگفتن زنگ میزنیم جواب نمیده.
بهم لباس بستری دادن و پوشیدم، یکی از ماماها گفت بیا برو اتاق زایمان گفتم دکترم که هنوز نیومده، گفت من که نمیخوام زایمانت کنم فقط برو اونجا دراز بکش. گفتم نمیام همتون دارین دروغ میگین دکترم قرار نیست بیاد. گفت معلوم نیست شایدم بیاد چند بار زنگ زدیم جواب نداده ولی ممکنه بتونه و بیاد تو فعلا برو روی تخت زایمان، گفتم نمیرم همینجا توی سالن میشینم تا وقتی که خودش بیاد.
روی یه صندلی نشستم. دردام اونقدر شدید بود که هربار میگرفت روز صندل دراز میشدم و فریاد میزدم بدون اینکه برام مهم باشه اونجا پر از دکتر و ماماست و حتی یه دکتر اطفال آقا هم توی سالن بود. الان دارم اینارو با گریه مینویسم چون دلم بدجوری شکسته😔
بقیشم بگو
خوب چیشد بعدش
شوهر کجا بوده
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.