۱۵ پاسخ

انگار اقتضای سنشونه بچه منم قشقرق راه میندازه همش سرش داد میزنیم خودمم دیگه رد دادم ، بچه دار شدن واقعا سختترین کار دنیاس

بخدا حرف دل منو زدین😔هم خودم اذیت میشم هم بچم،،کسی هم درکت نمیکنه میگن خب بچس،،ولی پسرم خیلی شیطونه لجبازه بیش از اندازه گریه میکنه یه جلسه مشاور رفتم بهتر شدم ولی الان بازم شروع کردم،،حالم از همچی بهم میخوره عذاب وجدان هم میکشتم😭

ولی ی نکته منو کمک میکنه اونم خداس بخاطر خدا میگم بچه رو بزنم تاوان داره گناه داره سعی میکنم کنترل کنم

وای بچه منم منو دیوونه کرده هیچ وقت فکرنمیکردم بزنمش

خداروشکر تنها نیستم ببخشینا البته😂😂😂😂😂
منم وضعیت شمارو دادشتم خود زنی و دادو بیداد و متاسفانه بچمو هم میزدم رفتم دکتر . گفتم اعصابم خرابه دادوبیداو و خودمو‌میزنم گفت این ویتامینو بخور برای اعصاب خوبه ویتامین ب۳۰۰ یک هس پیشنهاد میکنم بخورین عوارض نداره اصلا

واقعا کار سختیه اما اگه همسر آدم پابه پای مادر باشه خیلی راحت میشه.خیلی ها دیدم همسرشون تو بچه داری کمک میکنن وموفق هستن.

چیزی که متوجه شدم اینه که شما هیچ ایده ای در مورد بچه توی این سن نداشتین ‌‌..و.. و هیچ شناختی از روحیات و ویزگی های بچه تو این سن ندارین ..توی سن دو تا سه سالگی باید لجبازی کنند که عزت نفس و اعتماد به نفسشون شکل بگیره

من یه چند وقته می‌خوام بچه‌ها رو نزنم خودمو محکم میزنم ... با مشت میکوبم تو سرم دیروز دیدم سرم به اندازه دو تا گردو باد کرده اومده بالا

منم خیلی صبور بودم متاسفانه الان دیگه از شدت فشار عصبی داروی قلب میخورم دکتر گفت بخاطر استرس و اضطراب زیاده پسرم خیلی شیطون و لجباز و گریه میکنه دیگه گفتم فایده نداره یه جا میبرم از فردا بهم نوبت دادن با مربی بازی کنه و آموزش ببینه، بچه ی دختر عموم خیلی خیلی شیطون بود جدیدا دیدمش خیلی آروم بود دیگه آدرس گرفتم منم ببرم یه مدت

عزیزم حتما حتما مشاوره برو و اگه ارجاع داد به روانپزشک حتما برو شاید نیاز به دارو باشه. من خودم دارو استفاده میکنم. زمان مجردی خیلی حالم بد بود خیلی سال پیش. خیلی خیلی عصبی بودم به همه ی خانواده ام میپریدم هیچکس تحملمو نداشت خودم کم کم فهمیدم نیاز به پزشک دارم. از درون داشتم له میشدم حالم خیلی خیلی بد بود. تو دوره های مختلف زندگی این علائم برگشت و دوباره دارو استفاده کردم. الانم هروقت اون علائم رو حس میکنم قبل از اینکه به جاهای باریک بکشه میرم دکتر روانپزشک البته روانشناس هم باید برم ولی خب متاسفانه هیچوقت پیگیری جدی نکردم که ریشه ای حل بشه. پراکنده جلسات مشاوره رفتم. مشکلم افسردگی و اضطراب هست. یه خشم عجیبی از درون دارم وقتی خیلی حالم بد میشه تمام بدنم میلرزه و خیلی حالم بد میشه نمیدونم چطور توصیف کنم

من ادم صبوری نبودم دیگه الان بدترشدم
دقیقامثل شماهستم هرچی میخوام هیچی نگم نمیشه

چی بگم . خودت باید رو خودت کار کنی. سخت نگیر . بیخیال باش. ارزش نداره واسه هرچیزی دادو بیداد کنی ۴سال دیگه خودت از پا میوفتی...شوهر هم که به داد ادم نمیرسه.بچه هم که در اینده قدر دون نیست. پس سخت نگیر .هرچی بیشتر داد بزنی بچه عصبی تر میشه.شاید اون لحظه اروم بشه ولی تنش و استرسش میمونه براش

چی بگم فقط باید درکت کرد و صبرررر صبررر
اینقدر بهت فشار اومده که دیگه دست خودت نیست ولی خب خواهر میگذره اکثر مادرا اینجورین منم اذیتم پسرمم لجباز یدنده و تازه باردار هم هستم رفتم تو ۸ماهگی بعضیا بیشتر از شما اذیتن بازم خداروشکر میگذره خواهرم

منم قبلا خیلی آروم بودم از وقتی قرص ال دی میخورم عصبی شدم دیونه شدم میخام دیگه قطع کنم نخورم

چکاب کاملم دادم همه چیم خوب بود همه ویتامین آهن رم میخورم

سوال های مرتبط

مامان حسنا مامان حسنا ۳ سالگی
مامانا حالم خیلی بده. دو ماهه دخترم لجبازی های عجیب غریب میکنه زندگی رو بهم سیاه کرده شب و روز برام نذاشته واقعا از آدمیت خارج شدم مثلا میگه غذا نمیخورم نمیخوام بخوابم نمیام پوشکمو عوض کنی نمیخوام آب میخواد میگه نمیخوام آب بخورم همه رو با گریه . تا ببینه سفره پهن میشه میخواد جمع کنه نمیذاره هیچی بخوریم نمیذاره جارو کنم نمیذاره لباسای خودم و خودشو عوض کنم حتی نمیذاره دسشویی برم چایی نمیذاره بخورم و همه این مخالفت ها هم با گریه ست با گریه های شدید
اما الان دو روزه میخواد پی پی کنه تا میاد بشینه یهو پا میشه میگه نمیخوام پی پی کنم و واقعا خودشو نگه میداره هر یک ساعت نیم یهو میبینه میخواد پی پیش بیاد میزنه زیر گریه که نمیخوام میگم بشین پی پی نکن نمیشینه خودشو جمع میکنه واقعا روانی شدم انروز سه روزه پی پی نکرده منم دیدم این آدم نمیشه هرچی بغلش میکنم هرچی بهش چشم چشم میگم بخدا نمیذاره ظرف بشورم نمیذاره نماز بخونم گفتم بهش بغلت نمیکنم با من خرف نزن اون واسه خودش گریه میکرد من ظرفامو شستم دسشویی رفتم نماز خوندم بعدم بردمش حمام حتی یک ماهه حمام نمیاد همه کارامو کردم بخدا وقتی صدا میکرد مامان دلم کنده میشد اندازه ده سال امروز پیر شدم ولی دیگه از دستش خسته شدم دیگه دمار از روزگارم دراورده الان خوابیده ولی هنوز تو خواب هق هق میکنه واقعا دلم خونه واسه بچم واسه خودم و زندگی تلخ تر از زهرم
مامان پسری مامان پسری ۲ سالگی
سلام مامانا خیلی دلم گرفته دلم میخواد گریه کنم کسی رو ندارم درد ودل کنم ‌...مادرم مریضه باید عمل مغز انجام بده عملش ریسک داره باید بریم تهران حتما اونجا انجام بشه منم باید باهاش برم یک هفته تهران بمونم ...دارم دیوونه میشم از طرفی خیلی نگران مادرم هستم اصلا تا صبح خوابم نمیبره همش استرس دارم از طرفی هزینه بیمارستان خیلی زیاده دکتر با بیمه کار نمیکنه باید همرو نقد بدیم بعد از چندماه از بیمه بگیریم ...وضع مالیمون معمولیه پدرم میتونه این پول رو جور کنه ولی خیلی غر میزنه داد و فریاد میکنه اعصاب همرو خرد میکنه که بریم بیمارستان دولتی چرا باید انقدر پول بیمارستان خصوصی بدم ولی فعلا راضی شده از طرف دیگه من بچم رو باید بزارم پیش خانواده شوهرم یک هفته برم میدونم پسرمم خیلی باهاشون جور نیست الان باید یک هفته بمونه ...شوهرم همش میگه این بچه گناه داره قلبم دارهازجاش کنده میشه ...واقعاً تحمل اینهمه تنش و ناراحتی رو ندارم دلم میخواد بمیرم راحت بشم از این همه غصه 😭😭😭😭😭😭😭😭😭
مامان Aron مامان Aron ۲ سالگی