۱۴ پاسخ

راه برای جبران هست

از الان شروع کن
بهش بال و پر بده
هرکار کوچیکشو تشویق کن

بهتره رو خودت کار کنی.‌‌مخصوصا اینکه خودت میدونی اشتباهه و خودت ازش ضربه دیدی.‌لطفا نذار بچت اینجوری بزرگ شه.اگه لازمه برو مشاوره.ولی راه والدینت رو پیش نرو.

چه خوب ک زود متوجه شدی
از الان ب بعد شروع کن
نهدتنها اعتماد بنفس خود بالا میره
ارزش و احترامش تو جمع هم میره بالا
بچه ها کارهای اشتباه و از قصد انجام نمیدن
اونا فرق کار خوب و بدو نمیدونن

ببین گلم
اینو فقط بدون که اشتباه ،اشتباهه،و طبیعیه که یه آدم تو هرسنی اشتباه کنه
و بدون اگر قرار بود بچه هم مثل ما آدم بزرگا باشه که اسمش بچه نبود
و به این فکرکن پیش میاد
و ممکن بود بدتر از این چیزی که الان شده بشه
بشین کنارش اون لحظه و باهاش همدردی و همدلی کن
بذار همه بدونن شما در کنار وپشت دخترتی نه مقابلش اون الام بچه هست بزرگتر بشه این رفتارشما خیلی اذیتش میکنه و عواقب خوبی نداره

گلم وقتی میدونی چرا تکرار میکنی. شوهرم میگه تو بچگی خانواده نذاشتن احساساتمونو بیان کنیم یا اونجور ک باید مهربون باشن. الان مث کوه پشت پسرمه اگرم اشتباه کنه با مهربونی بهش میفهمومه میگه میخام مث بچگی خودم نشه پس توام اونجور ک دوست داشتی باهات رفتار بشه با دخترت رفتار کن

همیشه یادت باشه کاری به بچت ضرر نمیزنه ایراد نداره انجامش برای هر کار امر ونهی کن هم خودت خسته میشی هم بچه ها

یه دفتر مخصوص برای خودت بگذار. هر وقت عصبانی، ناراحت یا خسته‌ای، اونجا بنویس. اینطوری احساساتت رو تخلیه می‌کنی، بدون اینکه به دخترت منتقل بشن.
. ببخش ولی فراموش نکن
کسایی که تو رو تحقیر کردن، باعث زخم‌هات شدن، ولی الان تو قدرت اینو داری که این زنجیره رو بشکنی. شاید هنوز نتونی ببخشیشون، ولی می‌تونی راه اونا رو ادامه ندی.

اینو بدون مادر خوبی هستی که به فکر تربیت بچه ت هستی چون مادرای بد اصلا به این چیزا فکر نمیکنن و همیشه خودشون رو در درجه اعلا میبینن .همین ک اشتباهت رو میدونی خوبه چون احتمالا اعتماد به نفس خودت پایینه توی جمع بچه ت رو پایین میاری و به نظرت کارش خوب نیست روی خودت کار کن مشاوره برات عالیه

خواهر بزرگم با من اینجور بود.با اینکه الان انقدر دوسش دارم ولی یادم نمیره.الانم با بچه هاش هنوز همین کارو میکنه.تحقیر در جمع

عزیزم قدم اول و مهم اینکه ک خودت می‌دونی ک اشتباهه پس سعی کن درستش کن

حق داري اما از چت جي پي تي كمك بگير ي برنامه بت ميره اروم اروم تغيير ميكني

ببین اینکه میدونی یعنی نسبت به والدین خودت والد بهتری هستی .
یا برو پیش تراپیست یا از هوش مصنوعی کمک بپرس ببین میتونه راهنماییت کنه .
تا قبل از نوجوونی قابل جبرانه.
خودتو سرزنش نکن همه ی ما تروما و آسیب داریم .
من خانواده کم جمعیتم اینقدر مراقبم بودن که تا این سن لوس و شیر برنجم!
وسواس شدید داشتم به دخترم انتقال دادم .
مهم اینه که آگاهی. تلاشتوبیشتر کن واسه تغییر

متاسفانه چقدر منی

اما من پسرمو تو جمع هیچوقت دعوا نکردم
با اینکه بی نهایت شلوغ و خطاکاره

سوال های مرتبط

مامان پرنس های من مامان پرنس های من ۲ سالگی
یادمه۱۷ سال پیش روز عاشورا بود روزی که ب دنیا اومد و تو بغلم گذاشتنش انگار یه تیکه از قلبم جدا شد از بدنم و تو سینش میتپید، وجودش و حس میکردم وقتی با اون چشای درشت و سبزش بهم خیره میشد میخاستم از خوشی بمیرم یع پسر تپل و سفید و چش رنگی که بعد از شیش ماهگی تا سه سالگی عکسش رو بیلبورد های شهر بود دیگه بعد اون پاش شکست و مامانم نزاشت ببرمش سمت مدلینگ گفت چش میزنن بچمو ، الان که نگاش میکنم مردی شده واسه خودش پشت لبش سبز شده قدش بلند شده من تو بغلش گم میشم 🥹 مسئولیت پذیر و دلسوز با اینکه تو شرایط مالی خوبی هستیم تصمیم گرفته که کار کنه هرچی میگم نمیخام اذیت بشی میگه میخام رو پای خودم باشم با پدرش در میون گذاشته یه جای آشنا میره سر کار ماهی ۱۲ تومن شبا که میاد از خستگی بیهوش میشه و صبا با ذوق میپره میره فک کردم بعد چند روز خسته بشه از سرش میفته اما فک کنم اشتباه کردم وقتی صبا میره قلبم میگیره ب نبودش عادت ندارم شاهان کل روز بهونش و میگیره و اینقد میگه داداش دیونم میکنه بزرگ شدن و مرد شدن پسرامون زودتر از چیزی که فک کنیم اتفاق میفته واقعا دلم نمیخاد ازم جدا بشه دلم میگیره خونه نیست 😔 فقط میگم‌خدایا پسرم و ب تو سپردم پسرم علمدار هیئت حسینته خودت نگهدارش باش❤️
مامان هامین مامان هامین ۲ سالگی
من وقتی زایمان کردم
شوهرم ده شب پیشم بود کلا بد رفت خونه روزا که سر کار بود تا عصر ۷.۸ میومد شبا میرفت خونه ...واسه آزمایشات هم با پدرم با بخیه شکم میرفتم..
تو شرایط سخت کنارم نبود الان میگه بچه دوم گفتم خیلی همکاری کردی ک ب بچه دوم فکر میکنی ...ولی از ۶ماهگی شبا همش نگه داشت شیر میداد تا ب الان شبا بیدار میشه نگه میداره تو طول روز انرژی من میره ...دوماه اول ک نخوابیدم
پسرم کولیک شدید داشت خیلی سخت گذشت...یه شکم گنده و آویزون ک ارکی میدید میگفت یکی دیگه تو شکمت هست ...تعریق زیاددد ک هرچی مام میخریدم چ ارزون چ گرون تاثیر نداشت ...بیکینی سیاه و زیر بغل سیاه ۶ ماه زمان برددخوب بشه مثل اول بشم...موهای سیم اسکاچ ک دوماه بد زایمان رفتم کراتین چون خیلی روحیم رو باخته بودم ..مادر و پدرم کنارم بودم تا ۴۰.۵۰ روز اونجا بودم ..به بچه خودم حسادت میکردم و همش گریه ...هیچ کدوم از لباس ها بهم نمیخورد ...چقد سخت گذشت...اصلا دوست ندارم برگردم به اون دوران اصلا....باز خداروشکر ک گذشت...تجربه های شما چی بود؟؟؟