۲۱ پاسخ

من بردم‌یکسره دویید این ور اون ور نذاشت نفس بکشم

همیشه میگفتن دخترا بابایین و هوو مادرن برا ما برعکسه

نسبت ب پدرشم اینطوره یعنی همسرم باهام صحبت میکنه یا بغلم میکنه عین چی گریه میکنه و جیغ میزنه ک دست ب مامان نزن

عزیزم پارسال رفتم عروسی فامیل شوهر ، دخترم انقدر اذیتم کرد و یه جوری لج کرد و جیییییغ میزد خدا شاهده صداش از صدای ارکست بالاتر بود کل تالار منو نگاه میکردن هم آبروم رفت هم خوش نگذشت
دوباره مراسم پسرعمه ی خودم از اولش چسبید بهم نذاشت تنها باشم یه لحظه
خلاصه بگم بچه تا بزرگ شه همین اتفاقا برای همه مون میفته مخصوصا که وقتی کوچیکترن و وابستگی و اضطراب جدایی شون بیشتره ، نگران نباش چشم رو هم بذاری بزرگ میشه راحت میشی

عزیزم شاید ترسیده بغل شما احساس امنیت میکرده

ما بهمن رفتیم عروسی فقطبغل من بود حالا جمعه مراسم دعوتیم تو این مذت مهد و کلاس زومبا رفته ببینم اینبار چه میکنه

داداش ابجی نداره
یه کوچولو که بهش بسپری باز غنیمته
تو تالار به ابجیش میگفتم برین باهم از جلو نگاه کنین،ذوق میکردن دقایقی راحت بودم🥰😅

من عید رفتم عقد دختر داییم این بچه یا بغل من نشست و اخم کرد یا بغل باباش اصلا اخماش وا نشد محکم چسبیده بود بهمون اما یه سال و نیمش بود بردم عروسی دست و رقص نمیدونم چرا بزرگ شده از جاهای با صدای بلند می‌ترسه ۲۴ عروسی پسر خاله همسرم هست غمم گرفته باز اذیت نکنه دی هم عروسی داریم کل بچه هه هر سنی یه چالش جدید دارن

دیگه همسرم چندبار تذکر داد ولی نفهمیدن خودم وارد عمل شدم از خجالتشون درومدم
هنوزم یوقتایی میگن ولی من ب دخترم گفتم اونا الکی میگن باور نکن حرفشونو

هردفعه میگفتن این میومد تو بغل من با بغض شروع میکرد سر و دست و همه جا بوس کردن

حرف اطرافیانم رو روحیه بچه خیلی اثر داره حرفهای خودمونم همینطور

کلا هم همه حرفش اینه ک مامان من مال منه نه هیچکس دیگه کسی مامانمو نگاه نکنه باهاش حرف نزنه

هنوز ک هنوزه دسشویی میرم مباد جلو در دسشویی حموم نمیتونم برم باید یکی یاهاش بازی کنه حموم کنم هیچجایی نمیتونم تنها برم حتی ارایشگاهم باهام میاد مثلا داره طرف ابروهامو برمیداره دخترمم نشسته رو پام حالا کافیه یکم دردم بگیره قیافمو چپ و چول کنم میزنه زیر گریه جیغ میزنه سر طرف ک چرا مامانمو اذیت کردی🫥

ولی خب من یجاهایی دیگه صبرم تموم میشه

دختر من ۷ماهه ب دنیا اومد و شرایط زایمان خیلی سختی داشتم جوری ک خودمو دخترم معجزه شد ک زنده موندیم بخاطر این ک تو دستگاه رفت رکترش میگه اعصابش ضعیفه یکم و وابسته تر از بچه های دیگس

دختر من انقد رقصید دوید این طرف و اون طرف یکی فقط باید دنبالش میدوید

حتی اصلا دلش نمیخواد ک من برای کسی کاری کنم یا با کسی حرف بزنم فقط خودش و خودش🫡

دختر من دقیقا همینطوریه اضطراب جدایی شدید داره و دائما بهم وصله

خیلی اذیتت کرده فک کنم🫠🥲

والا دوسداره جشن و مهمونی رو . اذیت نمیکنه

دیونه میشم هر وقت میرم اینقدر ادیت می‌کنه آبرو ریزی

سوال های مرتبط