۹ پاسخ

عزیزم منم سرکار میرفتم دو شیفت خیاطی میکردم دائم درحال درست کردن کیک و شیرینی بودم اما از وقتی دختر کوچولوم به دنیا اومده دیگه سرکار نمیرم تازه الان بعد سه ماه یکم تایمم خالی شده و ورزش و شیرینی پزی و دوباره شروع کردم یه وقت هایی دلم برای کار کردن و دوران راحتی قبل تنگ میشه اما به دخترم که نگاه می‌کنم همش تموم میشه باخودم میگم به جای همه ی اون چیزایی که قبلا داشتم الان یه فرشته کوچولو دارم که اون موقع نداشتم پس ارزش داره فعلا هم تصمیم گرفتم تا دوسالگی دخترم صبر کنم و از وجودش لذت ببرم بعدش دوباره کارم و شروع کنم میگذره این دوران هم بالاخره

منم سرکار نمیرفتم ولی آدم خونه نشینی ام نبودم. همسرم از ترس بچه نمیزاره حتی خونه مامانم برم. اوناان ک هر روز اینجان. قبلا حداقل هفته ای یه بار با ماششین میرفتیم میچرخیدیم الان حتی اونم نیست
تو خونه واقعا پووووسیییدمممم

عزیزم‌این حست طبیعیه
درک میکنم
من کار تشریفات میکردم ۱۰ سال کار میکردم و همیشه دستم توی جیب خودم بود
اما خودم تصمیم گرفتم دیگه کار نکنم و یه بچه بدنیا بیاریم
با اینکه شوهرم کنار دستمه خیلی
از لحاظ مالی هم همیشه پشتمه اما منم گاهی این احساس رو دارم
یکم بگذره نی نی بزرگتر شه همه چیز بهتر میشه مطمئن باش

دقیقا همین حس من دارم
کاری نمیشه بکنم
جز اینکه میگم مصبب به دنیا اومدن این بچه خودمم هستم باید پس بسازم
مادر که میشی باید خیلی از خودت بزنی فداکاری کنی بخاطر بچت

واقعا حق داری گلم والا منکه خونه دار بودم همیشه الان کم آوردم مخصوصا که این سومی ناخواسته شد بنظرم حتما ی مشاوره برو الان خیلی زوده برگردی سر کار ولی میتونی وقتت رو جور دیگه پر کنی که نی نی هم اذیت نشه

دستیار و پذیرش دندون پزشکی

این حس رو همه مادرا گاهی وقتا دارن تو الان ی مادری بنظرم حس مادری برابری داره با تمام لذتای دنیا
از بودن دخترت لذت ببر بزرگتر که شد باز میتونی سرکار بری اما بچت کوچیک نمیشه که دوباره لحظات شیرینو باهاش بگذرونی

دقیقا منم دیشب همچین حسی داشتم
البته من سرکار نمیرفتم ولی خب آدم بیرون رفتن و دورهمی و اینام
الان چند روزه که کلا نمیزاره بیرون برم بخاطر بچه هرکاری هم میکنم راضی نمیشه
به قول تو دیگه آدم دپرسیون میگیره

چکاری انجام میدادی؟

سوال های مرتبط