اپدیت تجربه من مامان اولی از بچه داری
ادامه میدم با این حقیقت که هم بچه هم خودت هرچی بیشتر میگذره و بزرگتر میشه بهتر میشه فاز کسایی که همش انرژی منفی میدن رو نمیفهمم تو روزای سخت تاریکی که دنبال یک روزنه نور میگشتم همه میگفتن نه بدتر میشه شیطون تر میشه بدبخت تر میشی
نعععع همچین چیزی نیست بچه ربات یا گلدون نیست که یک جا واسته ولی تو اگه خونت رو ایمن کنی تزئینی هات رو جمع کنی سیم هاتو چسب بزنی قید تمیز موندن فرشات هم بزنی باید بگم از ۷ به بعد بهشته
اولش میترسی مثل من😅ولی کم کم دستت میاد چیو کجا نذاری که دردسر نشه
خلاصه همچی بهتر میشه فقط باید همزیستی با بجه رو یاد بگیری یعنی چی؟یعنی تو کارایی که میکنی اونم بازی بدی لباس تا میکنی برای اونم لباس جدا بذار بازی کنه ظرف میشوری بذارش کنار سینک پاهاش تو سینک باشه نگا کنه برای غذا حقیقتا خطرناکه موقع خواب بچه انجام بده
بازی های کنجکاوانه درست کن چسب نوار پهن بچسبون به اپن تا بکنه ظرف های در دار بذار جلوش یک چیزی توش بنداز تا یاد بگیره بازش کنه و نکته اصلی از ۱۰ ماهگی یک دسته راش ببر اگه رو پنجه وایمیسته از این طرف میخوای بری اون طرف بجای بغل یک دستش رو بگیر راه برین اولشمیترسه کم کم یاد میگیره تخم مرغ با شیر براش خاگینه کن و در نهایت از ۱ سالگی شیر پاستوریزه رو شروع کن
خب خبر اینکه از ۱ سال و ۱ ماهگی دیگه شبا فقط ۱ بار بیدار میشه و قرار نیس ساعت ۷ خروس تون بزنه و تا ۹ میخوابه
اگه در توانت بود حتما از ۶ ماهگی به بعد باشگاه برو واااااااقعا تو روحیت تاثیر میذاره و کم کم پیدا کردن بدن واقعیت از توی پوسته حاملگی بهت انرژی میده
سورنا ۱ سال و ۱ ماهشه هنوز راه نمیره و ۶ دندون داره دارم فک میکنم شاید باید امپول ویتامین دی بزنه؟

۱۰ پاسخ

به شرطی که کسی سرزده نیاد خونت و دنبال حرف باشه

یادمه پسر داداشم خیلی اذیتشون کرد دختر من یکسال بزرگتر بود هی به زنداداشم میگفتم نگران نباش یه کم بزرگتر بشه بهتر میشه بتونه بشینه چهار دست و پا بره
بعد هی غر میزد پس کی بهتر میشه یه زمان 5 سالشه بود میگفت هی میگفتی بهتر میشه چرا نمیشه بهش گفتم خب بالاخره بچست باید زمان بزاری هیچ وقت که مثل زمانی که نبود و بی خیال بودی که نمیشه فقط بهتر میشه.....والا دختر من 8 سالشه باز کار داره غذاش کاراش مدرسش

عزیزم بجه ها با هم متفاوتن ای کاش مشکل فقط خرابکاری بود الان بچه من از صبح که بیدار میشه نق میزنه تا شب

کلا نمیدونم چرا مادر به مادر رحم نمیکنه. من بارداری سختی داشتم.وقتی باردار بودم هی میگفتن بزار بچه بیاد بدتر میشع وایسا حالا.والا خیلی خوب شد به دنیا اومد چون خیلی سبک شد بدنم.خیلی اذیت بودم توی بارداری... بچه اومد و خدا شاهده اینقدر بد خواب بود و هر ۵ مین نق میزد، تا دوماه بیچاره شده بودم و هفته ای دو ساعت میخوابیدم! نمیدونم چجوری زنده بودم ولی هی میگفتن وایساااااا حالا روزای سختش هست! حالا وایسا فلان میشه... ۴ ماهش شد و دندونش در اومد و کلی بیخوابی و خستگی کشیدم.هی گفتن حالا وایسااااا بدترم میشه.بزار راه بیوفته.
با اینکه پدرمادرم خیلی کمکم کردن ولی خیلی اذیت شدم.هنوزم یه شب درست و حسابی نخوابیدم.هر نیم تا یک ساعت بیداره چون درگیر رفلاکس و دندونشم... ولییییییی روز به روز بهتر میشه. شیطون تر و خطرناک تر شده ولی حداقل رو دوشم آویزون نیست! حداقل هر ۵ دقیقه بیدار نیست! دخترم هیچ جوره مستقل نمیخوابه. تا ۶ ماهگی رو دوشم تو خونه راه رفتم خوابوندمش حتی وسط خواب شبانه راه رفتم... ولی الان حداقل رو پام میخوابه. حداقل گاهی خودش بازی میکنه. منم کل خونه رو ایمن کردم و هر مرحله وسایل بیشتری جمع میکنم...

دختر منم مبل یارو روئک میگیره راه میره دندون هیچی نداره

یا علی چجوری حال داشتی بنویسی

والا پسر من بدتر شده
خداروشکر ک بچه شما خوبه واقعا😍❤️
امروز نشستم از دستش گریه کردم
خستم کرده
کاری کرده گفتم دیگه غلط کنم بچه بخوام😭😭

بخاطر دندون امپول ویتامین دی بزنه؟

و یادت باشه شبایی که پرخوری و قاطی خوری کرده قبل از دل درد شدنش گرمیچر بدی بهش

راستی واکسن یک سالگی اذیت و تب نداشت ولی ۱ هفته بعد یکم تب کرد و غرغرو شد.

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۱۵ ماهگی
این هفته میشه سه هفته که با روتین قبلی پسرم رو شب بدون شیر خوابوندم.
هنوز برای خواب روزش شیر میخوره. ولی اصلا سخت نمیگیرم. چون کم کم چرت روزش حذف میشه. مهم خواب شبشه که دیگه زیر سینه نمیخوابه.
جزییاتش رو تو پست های قیلی نوشتم. مراحلش ایناست که از چند ساعت قبل خوابش شروع میشه.
۱. گردش و هواخوری
۲. شیر
۳. حمام
۴.شام
۵‌. خدافظی با اسباب بازی هاش و تاریکی
۶. یکمی بازی تو تختش تو تاریکی
۷. لالایی.
اگه عصرها چرت دومش رو بزنه، ساعت خوابش میشه ۱۰. گاهی چرتش تا ۷ یا ۸ شب طول میکشه. ولی برنامه خواب بهم نمیخوره. از ساعت ۹ شب نور رو کم میکنم. خیلی کم. تا ملاتونین ترشح بشه کم کم. مراحل رو پیش میرم و بازی تو تختش رو بیشتر طول میدم.
اگه فقط یه بار در روز بخوابه خواب شبش میشه ۸ یا ۹. معمولا اینطور وقتا مخصوصا بعد بیرون اومدن اینقدر خسته است که میذارمش تو تختش میخوابه. بدون هیچ کاری.
امیدوارم براتون مفید باشه. ولی یه نکته مهم اینه که نمیشه فقط خواب بچه رو درست کرد. باید برنامه کل روز و سبک زندگی خودتون رو عوض کنین که خواب اون درست بشه.
مامان Ali مامان Ali ۱۶ ماهگی
پسر گلم علی جان
یک سال و یک ماه از زندگیت گذشت و دوست داشتم برات این دلنوشته را بنویسم
تا یک سالگی دندون نداشتی و بهد از چندین بار دکتر بردن و شربت کلسیم و قطره ویتامین د در فاصله یک سالگی تا ۱۳ ماهگی دندونات دراومد چهار تا با هم . اول پایین سمت راست و بعد بقیه شون . خب مشخصه دیگه که چقدر بی اشتها و کلافه شدی و چقدر سخت بود اما گذشت ... و من تازه فرصت کردم برات آش دندونی درست کنم . راستی قدم های قشنگت هم مستقل تر شده از یازده ماهگی با کمک راه رفتی اما تازگی ها چند قدم خودت برمیداری و از رو زمین بلند میشی هر یک قدم که به سمت مستقل شدن بر میداری ما یعنی من و بابا و خواهرات ذوق می کنیم ... از کارای قشنگت بگم : میتونی حلقه ها را تو میله بندازی ، بای بای می کنی ، ماشی بازی می کنی و ماشینها را رو زمین میکشی ، توپ را با پا می زنی ، توی فلوت خواهری فوت میکنی تا ازش صدا بیاد، با هم میریم رو بالکن به گلها سلام میدیم و بهشون آب میدیم ، کلاغ پر بازی میکنی و انگشت اشاره تو رو زمین میذاری ، دست دستی می کنی ، وقتی بهت میگم لالایی کن می ری رو بالشت لالایی می کنی ، یاد گرفتی به جای اینکه با کله از تخت پایین بیفتی با پا پایین بیایی ... فکر کن پسر ... سال اول زندگیت پر از مهارتهای جدید بوده انگار همین دیروز بود شش ماهگی ت که با کله از تخت اومدی پایین و بلد نبودی و حالا فقط شش ماه ازش گذشته و تو یاد گرفتی با پا از تخت پایین بیایی ... به قول خواهرات هر مهارت جدیدی که یاد می گیری یه جون به جونای مامان اضافه میشه و به قول بابا هر یه روزی هم که غذا نمیخوری هفت تا جون از مامان کم میشه 😅البته شوخی می کنه ولی خوب سر غذا نخوردن جناب عالی خیلی تلاش می کنیم . ع
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
خب چند تا راهکار میگیم ولی قبلش تو دو یا سه سالگي بچه رو یا بفرستیم مهد یا اینکه بگیم بچه ای بیاد خونتون یا شما برید خونشون که کمتر وابسته ی شما باشه تو بازی کردن.
حالا برای اینکه بچه ها تنها بازی کنن:
پارچه های مختلف دکمه ها و چسب و قیچی و حالا کنار این ها وسایل بازیافت مثل انواع بطری ها و ظرف های پلاستیکی و...
چجوری بچه ها را آماده کنیم تنها بازی کنن؟
مثلا بچه ای که تا حالا تنها بازی نکرده بگیم برو یک ساعت بشین و خودت برای خودت بازی کن یا بسه دیگه چقدر به من میچسبی
این باعث بدتر شدن میشه و نتیجه عکس داره و بیشتر وابسته شما میشه
مثلا کتاب میارید جلو خودتون که دارید کتاب میخونید ولی حواستون به بچتونه بگید من کتاب خودم رو میخونم توام با کتاب خودت بازی کن و همچنین بازی باشه که بتونه تنهایی انجام و نیاز به ما نداشته باشه یا مثلا دارید غذا درست میکنید یه وسیله بازی یه ظرفی چیزی بزارید جلوش اول خودتون یکم باهاش بازی کنید مثلا صدا درست کنید انواع ظرف ها و انواع صداها درست بشه و وقتی خوشش اومد دوست داره ازتون بگیره و اون انجام بده
از یک دقیقه شروع کنید بگید این یک دقیقه من غذا درست میکنم یا مطالعه میکنم و تو بازی کن پ کم کم این زمان رو بیشتر کنیم و بچه ها یاد می‌گیرند این زمان رو مادر یا پدر برای خودش میخواد وقت بزاره و اون هم یاد میگیره خودش رو سرگرم کنه.
اگر خیلی برای بچه بازی بخرید و فرصت ساخت و ساز و کاردستی و...رو برای بچه فراهم نکنید ممکنه سخت‌تر تنهایی بازی کنند
مامان قلب خونه مامان قلب خونه ۱ سالگی
یادآوری خاطرات
پارسال این موقع پسرم تازه 28 روزه بود
چقدر روزهای سختی بود .خستگی و کم توانی بدنی خودم یک طرف ،حجم زیاد رسیدگی به کارهای بچه یک طرف ،کلا همه چیز بهم ریخته بود انگار .
پسرم نسبتا آروم بود .اما دیر خوابیدن شب و کلا همه چیزهایی که تو بچه داری تایم آدم رو میگیره من رو حسابی شوکه کرده بود . تو خونه موندن و کارهای تکراری کردن از همه بدتر بود آخه من تا قبل دنیا آمدن بچه خیلی از تایمم با کارکردن و بیرون رفتن پر میشد .ده سال اینطور گذشته بود و حالا همه چیز تغییر کرده بود . تصور کن از بچه دار شدن فقط همین بود که بچه داشته باشی و مادر بشی ،هیچ تصوری از مادری کردن نداشتم .
که چقدر باید از خودم بگذزم
افسردگی بدی گرفته بودم . همه روزم با اضطراب می‌گذشت .پرخاشگر و غمگین بودم .
اصلا دوست ندارم به اون روزها برگردم . تعجب میکردم که چرا شاد نیستم . انگاری عذاب وجدان داشتم .بیش از سه ماه طول کشید تا کم کم شرایط بهتر شد . من کمکی هم داشتم مادرشوهر و همسرم و مامان خودم در حد امکان کمکم میکردن .اما انکار از اینکه با بچه کل روز تنها باشم و خودم کارهاش رو تنهایی کنم مضطرب میشدم .
تا اینکه شروع کردم لحظه به لحظه با خدا حرف زدن .تو تمام کارهای روزمره مثل یک همنشین باهاش حرف میزدم .خیلی آروم تر شدم .
الان پسرم عشق منه . درسته بازم خستگی هست کلافگی و چیزهای دیگه .اما با یک شیرین زبونی اش همه چیز فراموش میشه انگار شارژ مجدد میشه آدم .
ولی چرا همش تو فکر بچه دومم اما مضطربم .یعنی دوباره همه اون احساسات تکرار میشه
شماها چی ؟؟
مامان حسین جان💙 مامان حسین جان💙 ۱۵ ماهگی
👈تجربه استفاده از شیرخشک گیگوز یکسال به بالا 🍼💫
پسرم از ۶ ماهگی تا ۱۰ ماهگی 🌀شیرخشک آپتامیل پرونوترا ۲🌀 خورد البته گهگاهی هم پرونوترا پیدا نمیکردیم اپتامیل ساده میدادم ولی اپتامیل پرونوترا از ساده بهتر بود بنظر من با اینکه اشتهای زیادی هم داشت و تعداد دفعات شیر خوردنش بالا بود اما از ۶ ماهگی تا ۱۰ ماهگی کلا ۱ کیلو اضافه کرد 🌟 شیرخشک خوب و خوشمزه ای بود مشکل گوارشی هم نداشت حقیقتا از بافت و بوش هم راضی بودم اما وزن دهی نداشت برای پسرم 🔴🔴
برای همین شیرخشک نان اوپتی پرو ۲ رو جایگزین کردم از شروع۱۱ ماهگی تا اخر ۱۲ ماهگی + یک هفته شیر خشک نان lf بخاطر اسهاش ... تو ۲ ماه ۹۰۰ گرم وزن داد که خوب بود بنظرم نسبت به آپتامیل پرونوترا ۲ 👌
از شروع یکسالگیش تا ۴ روز پیش شیرخشک نان اوپتی پرو یکسال به بالا رو میدادم بهش اصلا پذیرا نبود و اعصابم بهم خورده بود که چرا انقدر بی میل شده نسبت ب شیر تو بیداری اصلا نمیخورد و فقط شب تا صبح ک خواب بود میخورد و این خیلی بد بود چون دندوناش میپوسن اینجوری و شیر شبش قطع نمیشد 👎👎 و اینکه کلا ۱۰۰ گرم اضافه کرده بود !!!
برای همین شیرخشک گیگوز رو جایگزین کردم 😅
خداروصد هزار مرتبه شکر پسرم اینو با لذت میخوره چشمم کور شه 😐😁
🌱 معلومه که از طعم این شیرخشک خوشش اومده خداروشکر 😍
🌸 شیرخشک سبکیه و خوش طعم هست کمی بافتش به اپتامیل پرونوترا نزدیکه اما نه خیلی زیاد 🌹

حالا باید دید تا ۱۰ مهر که مراقبت داره برای ۱۵ ماهگیش چطور پیش میره

🐣 اینم در اخر اضافه کنم که در روز ۲ تا ۳ وعده اصلی میخوره و یک تا ۲ میان وعده بستگی داره .... 💙

🔵 معمولا از ۱ سالگی تا ۱۵ ماهگی چقدر وزن اضافه میکنن بچه ها ؟ 💟
♥♥ راستی پسر من شیر پاستوریزه هم دوست داره ک گاهی بهش میدم از نوع پرچرب ♥♥