خانوما توروخدا به دادم برسید داریم سه تایی می‌میریم 😭😭😭😭😭😭😭بخدا از شکنجه بدتره میدونم هر چی بیشتر بمونیم عوارضش بیشتره
به کجا برم التماس کنم نجاتمون بدن ؟😭😭😭😭
خدا انشالله نابود کنه این خراب شده هارو هیچی بلد نیستن
سزارین کردم مشکلی تو عمل و تا دیروز بستری بودن نداشتم ولی دیگه نمیکشم
بخدا هر لحظه بیشتر موندنمون اینجا مساویه با مرگمون
نه بچه زردی و ...‌ داره نه من چیزی فقط بخاطر یه آزمایش کوفتی نگه داشتن و مدفوع هم نکردم اونو که دیگه الکی میگم کردم
ولی من تو بارداری رگام زدم اونموقع گفتن گروه خونی Ab
منفیه حالا بعد زایمان گرفتن میگنbمنفیه و فرستادن استان ببین جواب قطعی چیه اونم علافمون کرده
سر همون نگهمون داشتن میگن تا جواب نیاد نمیزارم برید جواب هم حتما باید قبل ظهر بیاد تا مرخص کنن
مامانم که همراهمه دیگه نابود شده به شدت مریض شده خیلی زیاد
خودم جونی ندارم بخیه هام درد میکنه تا قبل امروز حالم رو به بهبود ولی.......
بچه انگار تو عذابه ساعت ها گریه میکنه کسی هم نیست به دادش برسه
غذاهای بیمارستان خیلی بی کیفیت واسه یه زائو
یه آب گرم نداره
شبا سرده خیلی
پتو و.... هم از همون روز اول دادن همونه

۸ پاسخ

شما تقریبا تو همه تاپیک ها مدام غر می‌زنید و ناله میکنید انرژی منفی می‌فرستید همینا باعثش میشه ک همه چیز بدتر شه خب یکم آروم باشید توکل کنید ب خدا به جای اینکه اینقدر بقیه رو از سزارین بترسونید اینجا کلی مامان هست ک میخان زایمان کنن آخه با خوندن این همه ناامیدی و درد ک اوناروهم میترسونید🙃😶

برای شکمت شیاف گلیسیرین بذار برای روان شدن شکمه خیلی عالیه سریع جواب میده

مگه خودت نگفتید الهی چندروزبیشترنگهم دارند بیانگهت داشتن بااین همه گفتیدمن طبیعی نمیخوام فقط سزارین این همه خواهر شوهرت گفت بود طبیعی بهترشمااصلا حرف گوش نمیدی

عزیزم غذا و پتو اینارو نمیشه از بیرون بیارین مگه؟

اگه دلت کار نکرد کاپوچینو بخور حتما کار میکنه یا انجیل اب بزن

وای مگه میشه انقد اذیت بشید برید با رئیس اون بیمارستان خراب شده صحبت کند خوب

نمیشه رضایت بدین بیاین بیرون؟

عزیزم شرایط سخته تحمل کردی یکم دیگم تحمل کن بخاطر خودتونه تا جواب ازمایش بیاد بگید همسرتون غذا از بیرون بگیره سوپ اینا تا معدتم کار کنه پتو ببرید اگه سرده خیلی

سوال های مرتبط

مامان فراز قشنگم🥹🧸 مامان فراز قشنگم🥹🧸 ۲ ماهگی
پارت ۴

ساعت ۱۱و ۵ دیقه بود که گل پسرم بدنیا اومد یعنی کل پروسه ی زایمان من واس دکترا ۱۰ دیقه اینا شد،بعد شروع کرد به بخیه زدن و بخاطر ریز بودن بچه و آماده بودن خودم بخاطر تنفس ها و همکاری هام‌ زیاد بخیه نخوردم یادم رفت بپرسم ولی چیزی که شنیدم با همکارش صحبت می‌کرد فک کنم ۵تا بخیه اینا بود بعدش دو سه بار شکمم رو فشار دادن تا لخته هارو خارج کنن که این مرحله از زایمان دردناکتر بود برام. آها راستی ماما همراه هم سر زایمان بود که رسید گفت وای دختر تو چه زود فول شدی یعنی عملا هیچ زحمتی برای من نکشید و کاری نکرد😐😂من خودم خودم رو آماده کردم،بعد دیگه آوردن ریکاوری و بعدش هم بخش و فرداش هم که مرخص شدم.
خلاصه که من درد هام رو تو خونه کشیدم و رفتم بیمارستان بنظرم اینجور خیلی بهتره چون کنار همسرم بودم و بهم دلگرمی میداد تا اینکه بیمارستان باشم و هی انگشتم کنن🥲در نهایت هم طبیعی هم سز درد داره و در کل زایمان بی درد وجود نداره بستگی به بدن طرف داره که کشش رو داشته باشه یا نه.
مامان مرسانا مامان مرسانا ۷ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان پنبه مامان پنبه ۲ ماهگی
سلام. اومدم تجربه زایمان بگم. چیزی که خودم اینجا خیلی پیگیرش بودم.
قسمت اول
40 هفته رفتم دکتر، معاینه تحریکی کرد. خیلی درد داشت برا من. تا چند دقیقه نمیتونستم صاف بایستم و راه برم. اما درد غیر قابل تحملی نبود. NST هم گرفت، نامه داد گفت 6 و نیم صبح بیمارستان باش برای زایمان طبیعی. بیشتر از این صلاح نیست صبر کنیم. همین امروز هم یه دکتر قلب برو. بخاطر یه سری آزمایشا که اینجا گفتن نداره چون از حوصله شما خارجه، رفتیم 2تا دکتر قلب، هردو گفتن اینجا تو شهر امکانات کمه باید بری یه بیمارستانی توی مرکز استان که امکاناتشو دارن.
دیگه شب دیروقت بود و به دکترم دسترسی نداشتم، رفتیم بیمارستان، اونجا با دکترم صحبت کردن و شرح حال دادن، دکترم گفت بله باید بره همونجا. منم تعریف بد اونجا رو خیلی شنیده بودم به هیچ عنوان دوست نداشتم برم اونجا.
آماده شدیم رفتیم یه بیمارستان خصوصی خیلی خوب تو رشت، شب از نیمه گذشته بود. اونا هم گفتن ما اصلا نمیتونیم پذیرش کنیم باید برین همون خراب شده بیمارستان دولتی. با آمبولانس هم باید برین.
و ما رفتیم اون جهنم...