۹ پاسخ

عزیزم همین که سینه،خیز میره یعنی خداروشکر سالمه بیشتر بخاطر،ضعیف بودنش هس که حرکتای،دیگه انجام نمیده

پسر منم تا یکسالگی،فقط،سینه خیز میرفت دقیق روز،تولدش،پاشد نشست الان هم چهاردست و پا میره ...بچتون کنار مبل یا میز،هم میزارید

عزیزم مادر بودن واقعا سخته مخصوصا اگه کمکی نداشته باشی از هر کاری سخت تره
به حرفای بقیه اهمیت نده تو یه مادر کافیی همین مهمه
درکت میکنم مخصوصا کم خوابی خیلی سخته
اینم بدون و ب همه ان بگو که هر بچه ای یجوره هیچ بچه ای نیست ک تا اخر عمر راه نره حالا چند ماه اینور اونور چیزیو تعیین نمیکنه
برای غذا خوردنم بهش صبحا زینک بده خیلی تاثیر داره

من نوه خواهرم اصلا ن سینه خیز رفت ن هیچی فقط بلد بود بشینه،یک سال و دوماهگی راه رفت یهو،،،یع بچه کاملا سالم و عادیه،،،نوه یه خواهرم بچه اش دوسالگی راه رفت،از نظر هوش اینا عالیه،،هرکی یه جوره،تقصیر تو نیس

چرا خودتو ناراحت میکنی عزیزم به حرف بقیه توجه نکن و امیدت به خدا باشه بچه هنوز یکسالشه چه توقعی داری ازش الان پسر منم 11ماهکیش داره تموم میشه تازه چهار دست پا می‌ره نمیخوره هم نباید بچه هارو باهم مقایسه کنی بستگی به نوع فعالیتشون داره نه سنش دختر من 1سال چهار ماه نیم راه. رفت الان پسر منم دارو ضد تشنج میخوره دکتر خیلی حدسا زد که ممکن این اتفاقا افتاده باش ولی امیدم ازدست ندادم شکر خدا هرروزم هوشیار تر میش

این چ حرفیه عزیزم. خودتو ناراحت نکن بچه ها باهم فرق دارن نوه ی خاله همسرم همسن بچه شماست اونم ن راه میره نه چهاردست و پامیره مامانش میگه دختراولشم اینجوری بوده و پونزده ماهگی راه افتاده.شما بادکتر مشورت کن اگرهم مشکلی باشه باکاردرمانی درستش میکنن

یعنی هنوز نمیتونه مستقل وایسه؟ یا پاهاشو‌نمیزاره زمین ؟

عزیزم چقدر زود بدنیا اومده؟به همون نسبت با بچه های دیگه تو همه چی تاخیر داره .چه اشکالی داره ؟شما که بچتون زودتر بدنیا اومده هزار برابر ما سختی بیشتر داشتید ....اصلا ناراحت نباش عزیزم ❤️

عزیزم ناراحت نباش هنوز وخت هس.مگه نمیگی زود دنیا اومده

سوال های مرتبط

مامان فندق هام مامان فندق هام ۱۵ ماهگی
تو رو خدا هرکس پیامم رو دید برای صبر و ارامش من دعا کنه، دوقلوهام ذله ام کردن از اول اول که دنیا اومدن عذابم دادن تا الان که یک سالشون شده، به شدت بدغذان غذا نمیخورن شیر نمیخورن خیلی خیلی بهونه گیر هستن و دائم در حال گریه ان، فقط شلتاق میدن، من هنوز بعد از یک سال یک شب نخوابیدم دخترم تا صبح گریه کنه، از صبح بیدار میشه باز تا شب گریه میکنه فقط میگه بغلت باشم خیلی بهونه گیره، خیلی خسته ام، شوهرمو هیچوقت حلال نمیکنم کوچکترین کمکی بهم نمیکنه خونم همیشه بهم ریختش اصلا وقت نمیکنم مرتب کنم با ذلت غذا میپزم بچه هام نمیذارن یه حمام برم خیلی خستم گاهی که خیلی بهم فشار میاد میگم جفتشونم خفه کنم بعدم خودمو بکشم راحت بشم، کدوم مادری مرگ فرزندشو میخواد اینا منو به جنون رسوندن، از انصاف خدا به دور بوده دوتا رو یکجا گذاشت تو دامنم حداقل یکیش رو آروم سر راهم نذاشت هر دوتاشم مثل همن..... بیشتر از بچه ها از شوهرم ناراحتم انگار فقط بچه های منن، براش از خدا بدترین ها رو میخوام امیدوارم هیچوقت عاقبت بخیر نشه اون میدونه من چه عذابی رو دارم تحمل میکنم و با چه خون دلی دارم دوتا بچه رو نگه میدارم😭😭😭😭