۸ پاسخ

من فقط مامانمو قبول دارم ولی میترسم قاشق دهنی بزاره دهنش یا دستاشو نشوره

من فقط پیش مادرم اونم واسه یک ساعت یا کمتر همیشه پیش خودمه به هیشکی اعتماد ندارم میترسم واقعا

یبار مهمونی بودیم
من بچم ۴ماهش بود
گفتم شما شام بخورید من بعدا میخورم.مادرشوهرم به زور بچه رو گرفت که نه تو برو بخور من نگهمیدارم
من از اتاق اومدم بیرون دو دقیقه نشد صدای جیغ بلند پسرم اومد و خدا میدونه چه اتفاقی افتاد من حتی بهش گفتم اگه انداختیش زمین بهم بگو ولی گفت نه خودش گریه کرد
واین شد که هربار یادم مباد قلبم میگیره و هیییچوقت جز مامان خودم پیش کس دیگه ای نمیزارم

یه دختر ۱۳ ساله دارم و یه پسر ۷ ماهه تا حالا پیش هیچ کس نزاشتیم شوهرم نمیزاره دقیقه پیش کسی بزارم
دوره زمونه بدیه به نزدیک ترین آدمها نمیشه اعتماد کرد
هر جا بریم باخودمون میبریم و میاریم

نه من خاک بر سر صاحب خانه اسیدریخته توچاه ریهام اسیدگرفته نمیتونم بچه ام بغل کنم عمل کردم ریهام اونم که ازروتاپ‌انداختم تادویدم بچه ام بگیرم خوردم زمین بخسهام پاره شده قلبم دردگرفته

به دخترجاریم

نه هرگز اینکار رو نکردم و امیدب خدا نمیکنم. کلا از روزی ک باردار شدم شوهرم گفت باهرسختی ک بود بچه. و پیش کسی نزاریم حتی مادرهامون.

😅😅😅

سوال های مرتبط