۱۹ پاسخ

خداصبرت بده عزیزم هیچوقت خودتو مقصر ندون هیچ مادری کم نمیزاره برا بچش اون الان جاش بهشته خوش ب حالش 😔😔😔😔

بمیرم برات 🖤🖤😭😭

خدا بهت صبر بده عزیزم خدا همین قدر عمر داده بود بهش . هررررر کاری میکردی هم همون ثانیه برمیگشت پیش خدا . مطمئن باش جاش خیلی ازماها بهتره اون الان تو بهشته .

آخ سیما سیمای قشنگ من
یه مدت نبودم و حالا....
بمیرم برای دلت که دنیا باهات بد تا کرد
بمیرم برای دلت عزیزکم😭😭😭

خدا صبرت بده 💔💔.چند وقت پیش فوت کرد؟

🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹

اخ عزیزم 🖤🥺

بمیرم برای دل شکسته ات
الان با همین دل شکسته و ناامید دستاتو ببر بالا برای شفای ایلماه و عماد دعا کن خواهر مهربونم

خدا خودش صبری بزرگتر از غمت بهت بده

سلام کدوم سیمایی ؟ همون ک بچش راه نمیرف؟ خودتی؟

مشکلش چی بود؟💔آخ

این حرفا چیه خاهر 🥺🥺🥺😭 خدا صبرت بده

اتفاقا توخیلی مادر خوبی هستی وقتی می دیدم اینجا همه سرزنشت می کردن ک چرا باز باردارشدی جوابشون میدادی واقعا می گفتم هرچی ک هس لیاقتش داره،خودت سرزنش نکن این تقدیرش بود

تقصیر تو نبوده هیچ برگی بی اذن خدا نمیفته شک نکن

عزیزم منم مادرمو از دست دادم ،ه وقت تنها میشم همش خاطراتش میاد قلبم مچاله میشه براش ،داغ اولاد که دیگه خیلی سخته 😭چکار کنیم دیگه خواهر باید صبر کنیم

تو اصلا مقصر نیستی هیچ مادری بد بچشو نمیخواد. قضا و قدر بوده کی میتونه سرنوشتو تغییر بده؟

الهی بمیرم برات

تو هیچ تقصیری نداری خودتو سرزنش نکن

شاید تفصیر من بود

سوال های مرتبط

مامان رادمان و تودلی مامان رادمان و تودلی ۳ سالگی
درویش هر چی بنالد درویش تر میشد😭 از صب کلی گریه کردم و ناله ک رادمان تنهایی بازی نمیکنه ..... عصری دلم گرفته بود با رادمان رفتیم خونه داییم تو حیاطشون تاب داره از این تاب های آهنی من رو یکی نشسته بودم رادمانم با بچه اا بدو بدو نوه داییم رو اون یکی تاب بود و محکم تاب میخورد یهو نفهمیدم چیشد رادمان پرید جلو تاب. تاب خورد ب گوش و سرش وااای گریه کرررد بغلش کردم دیدم خون میاد دیگ فقطط دیوونه شدم اصلا نمیفهمیدم چیکار میکنم کلیی گریه رادمان رو بغل کردم از اینور ب اونور. همون موقع باباش اومد دنبالمون رفتیم بیمازستان. خونا از گوشش اومده بود لاله گوشش پاره شده بود ولی گفتن نیاز ب بخیه نداره . برا سرش هم ترسیدم گفتم ی عکس بگیریم دکترم بی توجه براش سی تی اسکن نوشت. رفتیم گرفنتیم . ب دکترم بردیم نشون دادیم دکتر جدید اومده بود شیفت اون قبلی تموم شده گفت چرا سی تی اسکن گرفتین؟؟ گفتم برا خاطر جمعی گفت میدونی چقد اشعه بهش وارد شده؟؟؟ گفتم من چ میدونستم دکتر نوشته براش😭😭 گفت نه وقتی هوشیار بوده نیاز ب عکس نبوده
الان باز برا اون عکس نگرانممم
خدایی ادم سگ بشه کمد بشه مادر نشه😔
مامان مھلا کوچولو مامان مھلا کوچولو ۳ سالگی
دخترم سرماخوردگی گرفت همراه تب از اینورم‌ شکمش کار نکرده بود چن روز بود بردمش دکتر برای سرماخوردگیش چون شکمش سابقه داشت ۶ روز کار نکنه خلاصه ک‌ من داروهای سرماخوردگی رو از دیروز هیچی ب دخترم نمیدم چون درگیر شکمش شدم امروز ۸ روزه کار نکرده خاکشیر دادم روغن زیتون سوپ حالش بد شد ولی روغن کرچک شربت فیژیلاکس یا همون انجیر دادم دیشب سیاف گیلیسیرین گذاشتم ک همیشه رد خورد نداشتم ولی نکرد امروز روغن شیاف کردم ولی نکرد شکمش ماساژ ریاد دادم با روغن خوش دارو هم نیس چیزی بخوره گیاهی اینا.ولی کمو بیش چیزی میخوره مثل آب هویج سیب یه ذره غذا حالا مام روستا تا شهر دوساعت راهه شب تصمیم شد دخترم و ببریم شهر بیمارستان و دکتر اماده شدیم رفتیم تا یه مسیری ک ۱۰ دقه راه بود شوهرم ب شدت خواب گرفته بود مجبوری برگشتیم تا صبح بریم الآن دارم ثانیه میشمارم صب بشه بریم زودتر همش فکر بد میاد ذهنم نصف شبی از استرس و نگرانی حالت تهوع گرفتم دخترم خداروشکر آروم خوابه.کاشکی خدا معجزشو الان نشون بده و دخترم بیدار شه و شکمش کار کنه😔🥺😓🥲😭
مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
دخترا
دختر من یجوریه یا یجوری شده:
قبل عید رفتیم خونه مادرشوهرم و پسردایی شوهرم مجرده چهارشونه و هیکلی و قدبلند اونجا بود دخترم گریه کرد و تا اون یه روزی ک اون اونجا بود دخترم از اتاق بیرون نیومد. اگرم بزور میومد با بغض بود.
یا یروز دیگه یکی از خانم فامیل مادرشوهرم اونجا بود دخترم قشنگ باهاش اوکی بود و حرف و خنده و بازی اما بعد چن ماه ک همون خانم رو دید گریه کرد بحدیکه اونا رفتن از خونه مادرشوهر اگرم ساکت بشه از اتاق بیرون نمیاد. یا یروز دیگه دایی و زندایی شوهرم اومدن خونه مادرشوهر و اصرار داشتن ماهم بریم از قبل ب دخترم گفتم همش میگفت نه نمیام اما واس اینکه عادت نکنه با بدبختی بردیمش اولش بغض کرد بعدش ک دید اونا مهربون و باهاش بازی میکنن باهاشون خوب شد و موقع برگشت میگفت دایی و زندایی و دوس دارم اما چن هفته بعد گفتم بریم خونه مادرشوهرم دخترم میگفت اگه دایی زندایی اونجان نمیام و نریم.
یا چن روز پیش فرشامو نو دادیم قالیشویی کارگرا اومدن پشت در وایستاده بودن ک بیان فرشارو جمع کنن دخترم اونقد گریه کرد یعنی گریه کردا در بحدیکه کبود شد آخرش من با این کمرم با شوهرم تنها وسایل رو بلند کردیم و فرشارو جمع کردیم یعنی دخترم نذاشت اونا بیان داخل و کارشونو بکنن. یا تعمیرات داشتیم تو خونمون هرکاری کردیم دخترم از گریه کبود شد و اجازه نداد اوستا کار بیاد کار کنه مجبور شدم ببرمش بیرون تا اونا بیان کار کنن تو خونه. یا امروز ک قالی هامونو آوردن قبل اینکه بیان تماس گرفتن دخترم تا شنید یکی میخاد بیاد از گریه کبود شد و آخر بردمش بیرون و قالیها رو شوهرم تحویل گرفت هرچیم ازش دلیل میپرسم میگم چرا می‌ترسی گریه میکنی میگه آخه دوس ندارم هیچ دلیل قانع کننده ای نیست.
مامان فسقل مامان فسقل ۳ سالگی
دیروز عصر رفتم دکتر زنان یه خانمی اومده بود که سنش بالامیزدفک کردم اومده برای یائسگی و...ولی میگفت قبلا ویزیت شدم الان فقط جواب آزمایش دارم میخوام نشون بدم نوبت من بود ولی چون قبلا ویزیت شده بود و الان جواب آزمایش بود منشی بامن فرستادش داخل.خیلی خوشحال بود آزمایششو نشون دکتر داد گفت دکتر ببین خدا سوپرایزم کرد قلبشم تشکیل شده دکترم خوشحال بود خیلی.ازحرفای دکتر و خودش فهمیدم این خانم43سالشه بیچاره مشکل داشته وباردار نمیشده توی39سالگی 2بار آی وی اف ناموفق داشته و بچه اولش را8ماه پیش خودبخود بصورت طبیعی باردارمیشه وزایمان میکنه.‌والان بااینکه بچه اول8ماهشه دومی رو هم ناخواسته خدا بهش میده. برای اولین بار یه خانم 43ساله ی باردار رو از نزدیک دیدم. نمیدونم چرا ولی یه حس عجیب و غریبی داشتم میگم شاید یه روزی برامنم معجزه‌ شد و خدا بچه دوم بهم داد. میگم شاید این یه نشونه بود تا خدابهم بگه صبرکن سمیرا من هرزمانی که بخوام میتونم برات معجزه کنم.آخه قبل از اینکه برم پیش دکتر توی قسمت انتظار که نشسته بودم منشی تلوزیونو روشن کرده بود یه نوحه میخوند خیلی قشنگ بود ناخودآگاه اشکام میریخت همش تودلم ناراحت بودم بخاطر اینکه پسرم تک فرزنده و دیگه نباید بارداربشم😔🥺از این معجزه های یه هویی از خدا برای تک تکتون خواستارم. هرکجای زندگیتون کارتون گیره هرمشکلی دارید خدا برا تک تکون مجزه کنه