دیروز عصر رفتم دکتر زنان یه خانمی اومده بود که سنش بالامیزدفک کردم اومده برای یائسگی و...ولی میگفت قبلا ویزیت شدم الان فقط جواب آزمایش دارم میخوام نشون بدم نوبت من بود ولی چون قبلا ویزیت شده بود و الان جواب آزمایش بود منشی بامن فرستادش داخل.خیلی خوشحال بود آزمایششو نشون دکتر داد گفت دکتر ببین خدا سوپرایزم کرد قلبشم تشکیل شده دکترم خوشحال بود خیلی.ازحرفای دکتر و خودش فهمیدم این خانم43سالشه بیچاره مشکل داشته وباردار نمیشده توی39سالگی 2بار آی وی اف ناموفق داشته و بچه اولش را8ماه پیش خودبخود بصورت طبیعی باردارمیشه وزایمان میکنه.‌والان بااینکه بچه اول8ماهشه دومی رو هم ناخواسته خدا بهش میده. برای اولین بار یه خانم 43ساله ی باردار رو از نزدیک دیدم. نمیدونم چرا ولی یه حس عجیب و غریبی داشتم میگم شاید یه روزی برامنم معجزه‌ شد و خدا بچه دوم بهم داد. میگم شاید این یه نشونه بود تا خدابهم بگه صبرکن سمیرا من هرزمانی که بخوام میتونم برات معجزه کنم.آخه قبل از اینکه برم پیش دکتر توی قسمت انتظار که نشسته بودم منشی تلوزیونو روشن کرده بود یه نوحه میخوند خیلی قشنگ بود ناخودآگاه اشکام میریخت همش تودلم ناراحت بودم بخاطر اینکه پسرم تک فرزنده و دیگه نباید بارداربشم😔🥺از این معجزه های یه هویی از خدا برای تک تکتون خواستارم. هرکجای زندگیتون کارتون گیره هرمشکلی دارید خدا برا تک تکون مجزه کنه

۸ پاسخ

پسرت چند سالشه؟؟
منم ی دخترم ۱۴ ساله دارم دوبار باردار شدم پسربودن ک یکیش رو تو ۲۳ هفته ازدست دادم یکیش رو تو ۲۷ هفته
توکل بخدا عزیزم مام بلاخره ی روز باردار میشیم خدا سوپرایزمون میکنه نگران نباش
چندسالته من ۳۸ سالمه
درضمن میگن تا ۴۹ وقت هست برا بارداری

مگه چند سالته عزیزم اما من بالای ۴۰ زیاد دیدم که باردار هستن

۳۳ سال ک سنی نیست
من اولی رو ۳۵ اوردم دومی هم ک ۳ ماهشه
خداهم خیلی دوسم داشت و بعد پسرم یه دختر بهم داده
ولی معجزه رو تو خواهرم دیدم
اولیشو ۲۸ سالگی اورد و خیلی دوست داشت زود بیاره دومی رو ولی نشد ک نشد تا پیارسال ک دکترا بهش گفتن حتی ای وی اف هم نمیتونی بکنی داری یائسه میشی و اونم دیگه بیخیال بارداری شد و ۳ ماه بعد طبیعی باردار شد الان پسرش یکسالشه

بله عزیزم برای خدا کار نشد نداره ان شاالله خدا همه مامانای چشم انتظار رو سوپرایز کنه ومعجزه اش رو نشون بده🥺🥺🥺

کاش برای منم معجزه کنه که قلبم آروم سه😢

دوست منم ۴۳سال داره بارداره من زیاد دیدم سن بالا بارداره

چقد قشنگ خدا انشالله هرکسی بچه دوست داره بهش بده
منم دومی رو ناخواسته باردار شدم (۲۸سالمه) خدا بهم یه دختر داد الان چهار ماهشه تمام جونمه نفسمه زندگیمه . گلپسرمم ۳ سالوسه ماهشه .

عزززززززیزم
هر چی خدا بخواد
خدا که بد نمیخواد

سوال های مرتبط

مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 مامان 🎵امیرعلی🎶 و🌱 ۳ سالگی
⛔ لطفا 🚫 لطفا 🚫 لطفا 🚫 عزیزی که باردار هستی نخون ...⛔


امروز ۲۷ام رمضانه و من برای بار دوم از ماه مهمانی خداوند بیرون انداخته شدم ...
امسال حتی شب های قدر هم اجازه ورود به خونه اش رو نداشتم چون هم خودم مریض شده بودم و هم پسرم ...
یه جورایی خودمو باختم انگار ...
می ترسم!
چند روز پیش ازش خواستم تا منو نبخشیدی بهم فرزند نده دیگه ... هروقت بهم عطا کنی یعنی بخشیدیم!
۴روزه شده ۲سال!
۲سال پیش ۲۳ماه رمضون ات بعد از احیای شب قدر، بعد از اووون همه گریه و بی تابی اومدیم خونه و من اون قرص هارو با گریه استفاده کردم، عین ۴۵دقیقه رو گریه کردم چون دیگه حوصله بحث نداشتم!
خسته بودم! بریده بودم!
دلشکسته بودم!
من تنها بودم! فقط من بودم! خودم و خودم!
مسعود رفته بود معاینه فنی بگیره و منو تو این لحظات مهم تنها گذاشته بود ...
یه جورایی انگار میخواست خودشو مبری کنه از این کار؛ با اینکه تماما خودش موافق این کار بود و تماااام قد وایساد و گفت باید ک باید!
"با سکوتش با حرفاش با بی محلیاش با تمام وجود ۳روز ی کلمه هم باهام حرف نزد، ۳روز هیچی نخورد، هییچییی! روزی فقط یه استکان آب"!
مامان دلی😍 مامان دلی😍 ۳ سالگی
منبع :خبرگزاری فارس

🔹قدم نورسیده مبارک!

تا حالا شنیدید که می‌گن: «قدم نو رسیده مبارک»؟
دیشب من واقعاً قدمِ مبارک یه نوزاد رو دیدم.

توی یکی از بیمارستان‌های زنان و زایمان تهران، وقتی یه مادر تو اتاق عمل داشت سزارین می‌شد، یه موشک به سمت بیمارستان اومد. موشکی که احتمالاً ساخته‌ی شرکت‌های تسلیحاتی اسرائیلی مثل آی‌ام‌آی یا رافائل بود.
همون موشک‌های دقیقی که به قول خودشون فقط «اهداف نظامی» رو می‌زنن و قراره برای ما ایرانی‌ها «دموکراسی و صلح» بیارن!

اما این یکی، درست وقتی به بیمارستان برخورد کرد، منفجر نشد.

موشک، توی آسمون سر خورد، به هدف خورد... ولی نترکید.
و این یعنی نه فقط جون اون مادر و نوزادش نجات پیدا کرد، بلکه جون ۶۰–۷۰ تا مریض دیگه هم حفظ شد.

بیمارستان رو تخلیه کرده بودن و مریض‌ها رو برده بودن تو محوطه‌ی باز بیرونی.
مادر، تازه چشماش رو باز کرده بود؛ با تعجب خودش رو زیر یه درخت وسط پارک دید، نه زیر سقف اتاق عمل.
بی‌قرار بچه‌اش بود، و نمی‌دونست چه اتفاقی افتاده.
پرستارها که نوزاد رو آوردن و نشونش دادن، یه نفس عمیق و آروم کشید...

پ.ن:
برای آدمی مثل من، با ایمانی که بیشتر وقت‌ها لنگ می‌زنه، خدا توی همین لحظه‌ها راحت‌تر پیدا می‌شه تا توی کتاب‌های قطور دعا.
من خدایی رو می‌شناسم که، با وجود هزار و یک کنترل کیفیت توی صنایع نظامی رژیم، باز هم کاری می‌کنه که یه موشک عمل نکنه... فقط برای اینکه یه بچه به دنیا بیاد.

این روزها، خدا رو خیلی بیشتر از قبل حس میکنیم