مثل همیشه دلم گرفته ولی امشب تپش قلب دارم از پشت شونم تا کل دستام درد میکنه. دخترم پیش عمش بود اوردش خونه دختر جاریمم باهاش بود همتا گریه کرد که دختر عموشم بیاد اومدن بالا بازی کردن عموش اومد دخترشو ببره انقد دخترم به عموش چسپیده بود که با خودش بپردتش ولی اصلا نه تعارفی نزد نه هیچی دخترم چنان گریه و جیغ میکشید نزدیک بود غش کنه ولی عموش نبردش بخدا من ضعف کردم سرش و زد به در جیغ میکشید عموش رفت تا نیم ساعت همتا جیغ میزد دستشو فشار میداد دندوناشو به هم میکشید کل بدنمو و از عصبانیت گاز گرفت که الان جای دندونش رو بدنم مونده موهامو کشید دستاش پر بود از موهام انگار فشار عصبی بهش وارد شد تا حالا اینجوری ندیدمش انقد جیغ زد گوشع لبش پارش کل لباسم خونی شد .دارم با گریه مینویسم امشب احساس کردم دخترم دیوونه شد احساس کردم جنون گرفت .پا به پاش گریه کردم.از بردارشوهرم و دخترش متنفر شدم چرا انقد دخترم زجه زد حداقل یه دور با ماشینش میگردوندش تا لحظه خوابش هی میگفت بریم عمو .حالم ازشون به هم میخوره .اینجاش منو سوزوند با گریه ویس فرستادم واس شوهرم قضیه رو گفتم حتی جای دندون گرفتن دخترم و رو بدنم فرستادم .حتی فیلم از جیغ زدنای دخترم فرستاد فقط نوشت چقد این دختر بد عادت شده .خیلی سوختم امشب..و

۹ پاسخ

الهی عزیزم می‌دونم اون لحظه چقدر برای هر دوتاتون سخت بوده ولی نزار آنقدر وابسته کسی باشه چون بعضیا درک فهمی از این موضوع ندارن
کاش فردا ببریش بیرون یکم حالش خوب شه همه چی یادش بره
یه مدت هم فاصله بگیر به نظرم

الهی بمیرم براش بچگی خدا سایه پدرشو حفظ کنه ایشالا ک کار شوهرت جوری بشه هرشب بیاد خونه ک محتاج همچین عموی یزید صفتی نشه همسرت هم خیلی بد گفته بد عادت شده

الهی بمیرم براش بچگی خدا سایه پدرشو حفظ کنه ایشالا ک کار شوهرت جوری بشه هرشب بیاد خونه ک محتاج همچین عموی یزید صفتی نشه همسرت هم خیلی بد گفته بد عادت شده

عزیزم اینجور مواقع تو خونه نگهش ندار..ببر بیرون یا پارکی چیزی..یا خونه یکی از عزیزانت

من جات باشم دلم سنگ میشه و گریه نمیکنم ولی دخترمو جوری بار میارم به هیچکسی وابسته نشه اعتماد نکنه که دلشو نشکونن.. حتی عموی بی وجدانش... الانم دیگه نزار دختر انترش بیاد نزار دخترتم بره... باخودت ببرش بیرون تا تخلیه بشه حتما حتما بیقرار بوده دلتنگ و کم حوصله بوده فکر کرده اینجور بااونا بره اروم میشه.. چون کمبوداشو خواسته جبران کنه براش بیشتر وقت بزار تا به هیچکی جز خودت و شوهرت دل خوش نکنه و سلام...
گریه هم نکن

عزیزم خیلی صحنه بدی رو تجربه کردین ولی نزارید دخترتون به کسی وابسته بشه در این حد یا اینکه اینجوری بخاد با کسی راه بیوفته بره نقش شما خیلی موثره خیلی باید باهاش در این باره صحبت کنی بازی های درباره این موضوع باهاش بکنی تا بچه متوجه بشه هر اومدنی ی رفتنی داره دگه کسی رفت نباید دنبالش راه بیوفته
مثلا عروسکاشو بیار که مثلا اومدن مهمونی بعد ی مدت حالا باید برن خونشون
اینجوری خیلی باهاش تمرین کن سعی کن ی مدت از دخترعموش یا هرکسی که وابسته اس فاصله بگیرید ی مدت تا از سرش بپره این موضوع بچه الان خیلی خوب یاد میگیره پس حتما آموزش بدید
بابت امشب هم واقعا ناراحت کنندس ولی فراموش کنید و از فردا سعی کنید باهاش بیشتر وقت بگذرونید

آخی عزیزم طفلی بچه چه عموی سنگ دلی خودت لباس تنت میکردی میبردی تا سر کوچه ای جایی براش بستنی میخریدی. بچه ها زود یادشون میره

قلبم درد گرفت 😞
بمیرم برای بچه ها که اینقدر مظلومن ، توروخدا یه جوری باهاش بازی کن و سرگرمش کن که یادش بره چیشده . من طاقت این اتفاقاتو ندارم 😞😞
چقدر عموی بی رحمی ، و چه بد که شوهرت درک نکرد.
بچه ها درکی از بدعادت شدن ندارن ، بچه ها سرگرمی و همبازی میخوان ، ماها بزرگیم وابستگی داغونمون میکنه این طفل معصوم که دیگه نمیدونه وابستگی یا بدعادت بودن یعنی چی.
اگر عموش اونو برده بود ده دقیقه دیگه میاوردش اون بچه براش همینقدر کافی بود

عزیزم از هیشکی انتظار نداشته باش حال تو یا بچتو خوب کنه از هر جهتی و اینک وقتی ایطور رفتار میکنن رابطتو کمرنگ کن ک دخترت وابستشون نشه اگر ک نمیتونی رابطتو کمرنگ کنی توی این مواقع ببرش بیرون ی تاب بخوره ببر مغازه

سوال های مرتبط