۲۰ پاسخ

سلام مامان عزیز
اضطراب جدایی داره
تو ذهن و فکرش کلی استرس و اضطراب و فکر و خیال میگذره
که نکنه شما نیاین دنبالش
بلایی سر شما بیاد
شما دیگه نخواینش و دوستش ندارید
بچه‌ها اذیتش کنن
مربی دعواش کنه
باید با همدلی و صبوری وهمراهی کردن گام به گام کمکش بدین تا اضطرابش حل بشه
وقتی میزنی و دعواش میکنی
دیگه بخاطر ترسی که داره
احساس ناشی از اضطرابی که داره
سرکوب میکنه و استرس و اضطراب درون ریز میگیره
تا سالها بعد این اضطراب ممکنه همراش باشه
و آسیب‌های جدی روحی روانی و درنتیجه رفتاری پیدا میکنه
فعلا همراهیش کنید تا مهد
اگه میگه بشین؛ همون توی مهد بشین
فقط بگو قانون مهد اینه که مامان ها توی کلاس نیان

صبوری کن دیگه تازه چهار پنج روزه میره متوقع نباش بذار ده روز بگذره باز بساط همین یود دیگه دلتو سنگ‌کن باهمون گریه ببرش بذارش اصلنم نمون بیا بیرون از مهد

دوره های اضطراب جدایی تو فضای مجازی خیلی کمک کننده هست
اگه هم دوست دارید بنده درخدمت باشم
این شمارم
09172142409

حتماً حتما باهاش صحبت کن
همکلامی همراه با همدلی
يعنی بگو
پسرم میترسی؟
چون مامان پیشت نیست میترسی؟!
اینقدررررررررررررررررر با سوالات و جملات مهربانانه باهاش صحبت کنید
که بتونه احساسش رو کاملاً بیرون بریزه
آموزش بیان احساسات تو بازی
آموزش احساسات به زبان بازی
خییییییلی براش کمک کننده هست
تا بتونه از احساسش صحبت کنه
و وقتی که کاملا حس دلتنگیش درک کردید
یه نماد بذارین که وقتی که توی مهد
به اون نماد نگاه کنه یاد شما بیفته و اونو بغل کنه
مثلاً بطری آب
کیف

چون حتما از خودت دور نشده سخت نگیر خودت رو بزار جای اون چن روز اول خودت برو دیگه عادت میکنه با کتک اینا نمیشه جایزه بخر براش

اضطراب داره شماهم فقط با اینکار بیشترش میکنید ۱۰۰۰ تا بچه هم باشن بچه شما حساس تره بهش محبت کن

پسر منم همینه به خدا همش گریه میکنه که نمیرم

سلام این مدل بچهای که از جدایی میترسن
باید مراحل جدایی رو براشون آسون کنید یه هفته توی کلاس بشین ی هفته پشت در یه هفته تو حیاط هفته بعد هم خونه من این موضوع از ی روانشناس شنیدم دخترم من کلا مستقله من این موضوع برام پیش نیومد ولی یکی از دوستام این مشکل داشت این کارو کرد جواب گرفت این مراحل هم باید خوب خوبی کنارش باشی ن با داد و زدن

خوب مگه مجبور بودین امسال بفرستین اینجوری از درس زده میشه بیچاره هنوز پنج سالشه خوب هفت بره کلاس اول مگه چی میشه با یکسال دیرتر و زودتر به کجا میخوان برسن

سرش داد بزن اما نزنش اون زدن الان تو مدرسه همش میاد جلو چشمش

عزیزم میدونم عصبی شدی ولی با کتک زدن استرسشو بیشتر کردی و این مدرسه رفتن هیچ فایده ای نداره
پسر منم دو روز اول گریه کرد خیلی باهاش صحبت کردم گفتم این ی قانونه
اگ گریه کنی بقیه بچها هم گریه میکنن
براش جایزه خریدم مربی جایزه داد
مشاور مدرسه ی قلب کشید رو دستش یکیم رو دست من گف هر موقع دلتون تنگ میشه این قلبو فشار بدین خیلییی تاثیر گذار بود

برعکس دختر من روز اول مدرسه همه بچه ها میگفتن مامان دخترم میگفت مامان تا میام ماکارانی برام درست کن 🤧🤧🤧🤧 دلم برای مظلومیت خودم سوخت

پسر من حالا نیمه دومیه سال دیگ میره خوشحالم میگم بزرگتر میشه

متولد ۹۹ هست؟

تحمل کن دختر من هنوز گربه التماس نمی‌رم الان دو جلسه داره می‌ره فقط گریه کرد اونجا نیارش خونه عادت کنه بشینید داخل حیاط

عزیزم من پارسال که پسرم سه سالو نیمش بود بردمش مهد و تو همون روز ۴تا مامان دیگه بچشونو اورده بودن که بچه هامونم تقریبا همسن بودن
۴ماه طول کشید تا باراد ازم جدا شد و موند ولی ۲تا از اون مامانا همون روز بچشون رو گذاشتن و رفتن و یکی دیگشون یه هفته طول کشید
بچه ها باهم فرق میکنن باید کمکش کنی تا این دوره رو سپری کنه هر بچه ای یه جوری با قضیه کنار میاد
صبور باش عزیزم کاملا رفتار پسرت طبیعیه

خوب دلش مامانشا میخواد
باید تحمل و صبرتا ببری بالا کاریش نمیشد کرد

ولی کاش نمیزدیش 🥲

الهی بمیرم این عکس برای بد کتکه یا قبلش؟😂

آخی وای ببخشید نگا قیافش کردم خندم گرفت دختر منم گریه میکنه

سوال های مرتبط

مامان مهتا خانم مامان مهتا خانم ۵ سالگی
سلام مامانا چطورین نمی‌دونم چرا چندساله اومدم شمال زندگی کنم بیشتر بچه هاشون میزنن آخه یعنی چی من تهران بودم خیلی کم دیدم بچه ای بزنه اینجا همه دست بزن دارن من به دخترم یاد دادم زدن کار بدیه نمیزنه اماتومهد تو پارک خانه بازی هرکی میبینم می‌کنه آخه اینطوری نمیشه هی بچه ها بزننش مهنام بگه فقط کار بدیه زدن الانم مهد مهتا یه پسره هست همش میزنه مهتارو بعد معلمشم بوسش می‌کنه مهتا گریه می‌کنه میگه اون پسره منو میزنه ازش میترسم همش تومهد گریه می‌کنه بعد معلمشم همش بوس می‌کنه مهتا میگه چرااونو بوس می‌کنه منو نه امروز رفتم مهد مدیرش رو اعتراض کردم میگه پدرمادرش جداشدن مشکل داره می‌ره دکتر قرص میخوره دخترش گفته نبادمهدمنزوی میشه گفتم به من چه ربطی داره بچه من شباازخواب کوره التماس می‌کنه نره بااینکه عاشق مهد بود یکی دیگه گاز میگیره یکی دیگه حلزون از باغچه میندازه تو تن مهتا مهتا گریه می‌کنه مامانه نگاه کردیم هرچی میگه نکن انگار نه انگار نمی‌دونم چرا اینطورین بخدا تهران نی اصلا بچه مریض روحی نمیزارن بیاد مهد بعد شوهرم میگه میخوای اینجا بین این وحشیا بزاری بره مدرسه برگردیم تهران