تجربه زایمان طبیعی
پارت دهم

دیگه نمیتونستم تو درد کنترل کنم خودمو
از همه بدتر این بود که تایم دردای فاز فعالم هم منظم شده بود و بیست ثانیه درد شدید داشتم
تو درد بلند بلند از یک تا ده می شمردم دوباره از ده تا یک
یهو ول میکرد
انقد خسته بودم که همون تایمی که ول میکرد تا داشت خوابم می برد دوباره دردا شروع میشد
یهو دردا از ۲۰ ثانیه شد چهل ثانیه
فهمیدم حداقل یه سانت دیگه باز شده
وای که چقدر سخت بود
تنها تو اتاق درد میکشیدم بعضی وقتا به خودم می اومدم میدیدم منم دارم جیغ میزنم و وقتی جیغ میزنم تحملش سخت تر میشه
سعی کردم کنترلمو حفظ کنم و با فوت کردن نفسمو میدادم بیرون که زور نزنم چون هنوز فول نشده بودم و حدس میزدم بین هشت و نه سانتم
و چون یه شب تا صبح بیدار بودم بی خوابی هم اضافه شده بود و شدیداً خوابم می اومد
اما بین دردا مدام با خودم حرف میزدم
قوی باش ،اخراشه، چیزی نمونده ، دردت الان شروع میشه، تو میتونی و یهووو با شدت دردا شروع میشد

۵ پاسخ

کاملن با پوست و گوشتم میفهمم چی میگی
دوتا زایمان طبیعی داشتم
زایمان اولم با سن کم هیچ مامایی همکاری نمیکرد باهام عوضی ها
صداشون میزدم نمیومدن صدای خنده هاشون میومد ک دورهم بودن و چای میخوردن
من صداشون میزدم اونا درگیر این بودن که صبحانه تخم مرغ ربی بخورن یا نیمرو😭واقعا سخته ولی وقتی چشمت ب بچه میفته همه از ذهنت خود ب خود پاک میشه

یه ساعت آخر واقعا سخته و وحشتناک ولی دیگه تموم میشه 🥲

خیلی سخته خدایا
می‌دونم چی میگی ا😭🥺

وای ک چه روزی اون روز زایمان من بش فکر میکنم گریه ام میگیره دلم برا خودم میسوزه
ولی من انقد داد زدم ک صدام گرفته بود لبام از خشکی ترک برد کامل

🥲🥲دقیقا درک میکنم عزیزم تو ی مادر قوی هستی خودمم همین بودم
ماما همراه خیلی کمک میکنه

سوال های مرتبط

مامان حانیه و علی مامان حانیه و علی ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.
مامان مهدی و ماهد✨ مامان مهدی و ماهد✨ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت سه
بعد از ی ربع ورزش ماما اومد و معاینه کرد و گفت دو به سه سانتی...و پوزیشن سجده با تاب لگنی موقع دردا بهم داد که یکم تحمل درد تو این حالت سخت بود ولی حدود یک ربع تحمل کرردم...بعد مجدد ورزش روی توپ با ماساژ کمر و اسکات رو شروع کردیم ...حدود ساعت ۱۰ و ربع همسرم اومد داخل ( درگیر کارهای بستری بود😅) یکم دردا شدید تر شده بود ولی من تمام توانمو گذاشته بودم و ورزش میکردم ، ماما مجدد معاینه کرد و گفت ۵ سانت شدم و یکم دیگ ورزش کنم و ۷ سانت برم وان ابگرم...ک حدود ساعت ۱۱ مجدد معاینه کرد و گفت ۷ سانتم البته هر معاینه ، معاینه تحریکی با تزریق همزمان هیوسین و زور زدن من همراه بود تا دهانه رحم نرم تر بشه و زودتر پیشرفت کنم ، البته زور زدن رو خود ماما میگفت ..سرخود نباید قبل از فول شدن زور زد چون باعث التهاب و ورم دهانه رحم میشه...بعد از ۷ سانت دردا شدید شده بود و سه تا چیز منو خیلی اروم میکرد ...یکی اسکات زدن ، دو تنفس های عمیق شکمی و بعضی اوقات مثل فوت کردن شمع ، سومی هم دو تا شونه کوچیک که موقع دردا تو دستم فشار میدادم( یک تکنیک کنترل درد زایمان هست)
مامان HOSNA مامان HOSNA ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
دیگه آن اس ای گرفتن و من شروع کردم تو اتاق به ورزش کردن از اسکات گرفته تا پوزیشن سجده و پیاده روی ‌ همه چی خلاصه یه دقیقه نمیشستم فقط هر یک ساعت یه بار میومدن قلبش و چک میکردن و میرفتن دو ساعت بعد معاینه شدم ۲ انگشت باز بودم باز دوباره شروع کردم ساعت هشت شب ۳ انگشت شده بودم بدون آمپول فشار ‌ و چون ورزش میکردم درد انقباض هارو نمیفهمیدم دستگاه بهم وصل میکردن انقباض نشون میداد اما من هیچ دردی احساس نمیکردم تا ساعت ۱۲ شب که ۴ ساتت شدم و همچنان بدون درد بودم با وجود انقباض های زیاد و عمیق دیگه شب اومدم بخوابم که برای موقع زایمان خسته نباشم اما از ساعت یک درد هام شروع شد
دقیقا تا چشمام گرم می‌شد یه درد بدی توی کمرم و باسنم میپیچید مامانم ماساژ میداد تا ول می‌کرد باز من میخوابیم باز دوباره رسیده بود به جایی که هر پنج دقیقه یه بار تکرار می‌شد و من هی سعی میکردم تا تنفس و تغییر حالت و راه رفتن تحملش کنم تا ول کنه و وارد مرحله استراحت بشم ساعت ۴ صبح معاینه شدم و هنوز ۴ سانت مونده بودم بدون پیشرفت و دکتر احتمال سزارین داد و رفت
دیگه هی درد ها شدید تر می‌شد هی عمیق تر می‌شد شیفت صبح که اومدن ساعت ۸ دوباره معاینه شدم گفتن آفرین ۷ سانت شدی پاشو بریم اتاق زایمان
و من با درد های زیاد که هی میگرفت و ول می‌کرد رفتم اونجا کیسه آبم و زدن خداروشکر مدفوع توش نبود و فقط ورنیکس که مال صورت بچه بود توی کیسه آبش وجود داشت