خلاصه ای از امروز ما
۸ونیم بیدارشدیم صبونه فرنی تخم مرغوموز خوردیم
مونته سوری بازی کردیم کتاب خوندیم کیکو یکم خامه زدیم کیک بازی کردیم شمع فوت کردیم یکوچولو کیک بهش دادم
یک خوابید تا دوونیم بیدارشد بدو بدو بازی کردیم بپر بغل بازی کردیم ماکارونی شکل دار پختم حیووناشو رنگ کردیم اسماشونو تمرین کردیم
ناهار برنج و چرخکرده دادم بهش
دوباره یکم بازی کردیم حیوون بازی کردیم کتاب خوندیم دوباره
رفتیم یکم مسی پلی انجام دادیم رفتیم حمام رنگ بازی کردیم اومدیم لاک زدیم لباس پوشیدیم موهاشو خشک کردم دادم بالا ب مادرجونش یکم نگهش داشت من موهامو خشک کردم رفتم پیشش یکم اونجا خاله بازی کردیم ساعت ۸ونیم شام خورد فک کنم دوتا قاشق استامبولی وماست
بعد گریه گریه ب باباش بسی بخر😅(بستنی)باباش خرید دوتا قاشق خورد ساعت ده دراز کشید یازده و رب خوابش برد

ما یکم انگار داریم تو مصرف شکر زیاده روی میکنیم فردا کارگاهشون قابلمه پارتی دارن تموم بشه دیگ بهش شکر اینا نمیدم اصلا🥲
الان دختر و بابا خواییدن مامان و مونده و کوه ظرف ولباسو کارخونه🥲🥲

تصویر
۵ پاسخ

سلام عزیزم خوبی خیلی چیزا را نفهمیدم چیکار کردی 😄

بعد ماکارونی شکل داررو‌کی خوردین 😁

اخ امروز نفص بعدازظهر خابید منم کنارش داری کشیدم یهو خابم برد
فاطمه یهو نفس بیدار شد من خاب بود با کنترل محکم زد تو سرم بلند شدم ی لحظه فک کردم مردم هنگ کردم نمیتونستم حرف بزنم 🤣
ی صدا نزد منو مستقیم با کتک بیدارم کرد

مونته سوری بازی چیه

چطور این موقع مبحابی
ساعت هشت بیدار میشی؟

سوال های مرتبط

مامان لیام💙 مامان لیام💙 ۱ سالگی
بچها من به ی مشکل بزرگ خوردم چند رپری که خونه داداش پژمان بودیم حالا مجبوری چندباری به لیام گوشی دادم حالا از اون موقع هر وقت موقع خواب میگه باید گوشی ببینم بازی یا حالا فیلم گفتم کم کم کمش کنم امتحان کردم بهتر ک نشد هیج بدترم شذ لیام اصلا تلوزیون نگاه نمیکنه گوشی هم تو طول روز اصلا ولی موقع خواب انگار عادت شده منم امشب اومدم موقع خاب بهش ندادم اولش قشقرق ب پا کرد گریه بهونه ی اوضاعی ما برق روشن کردیم با اسباب بازی سرگرم کردیم بعد دیگ میخاستم برق خاموش کنم گریه که نه خلاصه با هر مکافاتی بود برق هم خاموش کردیم بازم نخابید اسباب بازی آوردیم داخل رخت خوابش و باری با کلیییی لج و بهونه اینقد خسته شد آوردمش تو بغلم شیر دادم خابیدد این ک میگم دو سااااعت طول کشید حالا بنظرتون کارم اشتباه بود یهو اینجوری کردم چون لیام میشناسم مدارا نمیکنه عذاب وجدان گرفتم شما راه کاری ندارید من چیکار کنم این روند ادامه بدم تا فراموش کنه یا کارم بد بوده؟؟؟؟؟