سلام میشه بیاین بهم‌ مشورت بدین جای من باشین چکار میکنین
همسر من قبلا مکانیک بود و با داداشش تومغازه باباش کار میکردن طبیعتا درامد آنچنانی نداشت دوستش یه کار براش پیدا کرده از شنبه ای رفتن باهم مشهد اول گفت ۳هفته اینجا کار میکنیم بعد میایم شعبه رفسنجون دیشب زنگ زده میگه باید ۶ماه اینجا کار کنیم بعد میتونیم بیایم رفسنجون اگه بمونم درامدم چندبرابر قبل میشه بچه هام به شدت بهش وابسته ان پسرم ازین رو به اون رو شده درسشو اصلا نمیفهمه همش بداخلاقه خواب و غذاش کم شده حالا دخترم کوچیکه بهتره دیشب تصویری زنگ زده بچه هام تو خواب همش بیدار میشدن نق میزدن خونه بابام هستیم چون میدونم تو خونه نمیتونم نگهشون دارم به شوهرم بگم بیخیال شه بیاد یا صبر کنم
یه بار میگم اولش سخته بعد که بیاد خوب میشه صبر میکنم بچه ها کم کم به نبودش عادت میکنن باز رفتارای پسرمو میبینم دلم میخواد زود برگرده دلتنگی خودم که هیچی ولی بخاطر بچه ها اذیتیم نه فقط من مامان و بابامم ارامش ندارن دیگه

۷ پاسخ

به نظرم نزار شوهرت ازت دور بمونه براش عادی میشه جهنم پول و درآمد آرامش زندگیت از بین میره مرد نباید تنها گذاشت هرچقدر هم خوب باشه یا بگو ما هم میایم اونجا یا بگو کلا بیخیال بشه

بنظرم بچهارو سرگرم کن هرجور شده حالا که رفته توهم کمکش کن

بزار بمونه بیکار باشه بهتر بزار پیشرفت کنید واسه زندگیش داره تلاش میکنه

خودتونم برید اونجا. ازش دور بمونی شلوارش ذوتا میشه. مطمئن باش. بالاخره یکی باید باشه نیازهاش برطرف کنه

اگر اینجوری هسته تحمل کن

ببین میگن یه سال بخور نون و تره عمری بخور نون و کره،هرجوری هست تحمل کن،با پسرت صحبت کن و شرایطو بارها براش توضیح بده،بعدم برگرد خونه خودت اینجوری قطعا راحتتری‌

سعی کن مستقل شی بیا خونه خودت اونجا بدنره براشون... بعد کارش راضیه دوست داره خوبه اگه آره بمونه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
مامانا مشورت میخوام
پسر من هرموقع برم خونه بابام اینا ، خواب ظهرش خیلی دیر میشه ، یعنی مثلا بابام هی باهاش بازی میکنه ، واقعا نمیزاره بخوابه ، خود بچمم نمیخواد بخوابه همراهی میکنه ، یعنی اگه بابا بازی نکنه بگه بخوابیمو اینا بچه هم کم کم اروم میشه میخوابه ، ولی اینکارو نمیکنه بابام
بعد خب ظهر که دیر بخوابه ، شبم دیر میخوابه ، فردا صبحشم دیر بیدار میشه
بچه من چهارشنبه ها صبح کلاس داره
من هفته دیش سه شنبه خونه مامانم اینا بودم ، باز بابام اجازه نمیداد بخوابه ، هررررررکاری کردم هرچی گفتم توروخدا بزار بخوابه فردا کلاس داره، گفت نه ولش کن میخواد بازی کنه، خلاصه که دیر خوابید، شبشم دیر خوابید ، و صبح خیلی دیر بیدار شد ، بابام میخواست بره باغش سر بزنه به حیووناش ، به مامانم گفتم مامان بچم دیر بیدار شده نمیرسه به کلاسش بابا میتونه یکم دیر تر بره بیاد مارو بروسونه کلاس؟ که بابام گفته بود نه نمیتونه و میخواد زود بره ، هیچی بچه رو هول هولکی لباس پوشوندم ، صبحانه فقط یه تیکه بیسکوییت به زور دادم با اسنپ رفتم
گشنه بود ، خوابش میومد کسل بود ، از اول تا اخر گریه و نق
گفتم من دیگه روز قبل کلاسش نمیام اونجا
حالا باز امروز مامانم پیام داده بابا فردا میخواد بره باغ کار داره ، بچه رو بیار ببینه امروز
از یه طرف الان دلم نمیاد نبرم
از یه طرف یاد هفته پیش میافتم که چقدر اذیت شد بچه
نمیدونم چیکار کنم
شما بودین چیکار میکردین؟
مامان آیسام مامان آیسام ۱ سالگی
سلام خانما من یه پسر ۹ساله دارم ما تو یه شهرک زندگی میکنیم بچه های همسایه ها همه میریزن بیرون بازی میکنن که بیشترشون پسر هستن تقریبا همسن و سال هستن پسر منم میره چون تو خونه تنهاست .اما از یه طرف دوست ندارم بره همه ی پسرای همسایه هامون پرو هستن پسرم میاد خونه بهم همه چی رو میگه خودم ازش خواستم بگه که یوقت کسی بهش نزدیک نشه .دیروز پسرم به من گفت مامان پسر همسایه مون به من گفته من میخوام برم پشت خونمون ج*ق بزنم به پسر من که بلد نبود توضیح داده گفته مامان بهم گفته از اونجایی که شاش میکنی کف سفید در میاد وقتی ج*ق بزنی به پسرم گفته میرم حموم اینکارو میکنم همش ۳ ماه از پسر من بزرگ هست من موندم واقعا چیکار کنم به پسرم چی بگم بخدا از دیروز اعصابم خورده استرس دارم چرا باید پسرای ۹ ساله همه چی رو بدونن اونم با توضیحات کامل بلدن به پسر منم گفته خوب من نمیدونم چیکار کنم به دوستش بگم ؟چرا با پسر من این حرفهارو میزنی .از یه طرف نمیتونم تو خونه زندانیش کنم بگم نرو بیرون چون صدای بچه ها تا خونه میاد پسرم گریه میکنه که منم برم کوچه بچه ها دارن فوتبال بازی میکنن .اما هر اتفاقی که می افته میاد خونه میگه حتی دوستش چند ماه پیش اونجاشو گذاشته تو ک*و*ن اون یکی دوستش اون موقع داشتن فوتبال بازی میکردن پسرم اومد به من گفت.من چیکار کنم واقعا کمکم کنید
مامان 💕دلوین💕 مامان 💕دلوین💕 ۱ سالگی
دخترم عاشق باباشه شوهرم هم عاشق دخترم و به شدت روش حساسه از وقتی از سر کار میاد از سر و کول هم بالا میرن تا نصف شب..از قب تا شب بچم گوشی من بدبخت دستشه شوهرم هم یه نکن بچه بهش نمیگه میگه بچس کوچیکه نمیفهمه اشتباهه این کار میگم خب ما باید بگیم که بفهمه ولی خودش شوهرم قشنگ میشینه دل سیر با ایکس باکس و گوشی بازی میکنه من یه دور گوشی رفتن تو دلم مونده...حالا اینا کاری ندارم من خب بعضی وقتا داد میزنم میگم نکن اشتباهه بچم انگار از من بدش میاد اصلاااا نمیاد پیشم وقتی باباش میبینه همش میره سمت اون اینقدر بهش بوس میده بغلش‌میکنه ولی به من فقط میزنه دخترم با بند پستونک محکم میزنه بهم انگار کمربند دستشه اینقدر درد میکنه و کبود میشم یکی ندونه فکر میکنه شوهرم بهم زده یا شبا موقع خواب اینقدر رو سینم و سرم پا میزاره فشار میده هرچی میگم نکن این کار اشتباهه میخنده فکر میکنه من دارم باهاش شوخی میکنم😑امشب اینقدر با بند پستونک بهم زد و درد کرد که نشستم کلی گریه کردم یعنی اینفدر از من متنفره؟من که کل جوونیم پای این بچه کذاشتم دکتر منع حاملگی بودم از خودم گذشتم تا این بچه به اینجا برسه یکم پول داشته باشم براش لباس یا اسباب بازی میخرم 😭😭😭
مامان کیانمهر مامان کیانمهر ۱ سالگی
دیشب خواب دیدم تو بیمارستانم زایمان کردم یه نوزاد دختر خیییلی ناز چشماش مثل مادربزرگم آبی بود صورتش کوچیک و گرد لپاش میرفت تو واای فقط دلم میخواست نگاش کنم شبیه عروسک بود بعد .....
یهو کیانمهر و همسرم اومدن پیشم پشیمون شدم ازینکه دوتا بچه آوردم همش به مامانم میگفتم چجوری نگهشون دارم آخه کاش خواب باشم بپرم از خواب مادرشوهر و پدرشوهرمم اومدن ملاقات بهشون میگفتم بلاخره براتون دختر اوردم 😂بعد مادرشوهرم یجووور بغلم کرده بود از ذوق نمیدونست چیکار کنه 😂😂😂....
حالا از وقتی پاشدم میگم‌ اگه دختر بیارم قطعا همون شکلی میشه چون من خواب کیانمهرم دیده بودم قبل اینکه باردار بشم دقیقا همیش شکلی بود خیییلی عجیبه برام هروقت نگاش میکنم یاد خوابم میوفتم 😍🥹
هم دلم دختر میخواد و بچه دوم هم میگم نه نمیتونم دیگ واقعا نه انرژی دارم نه توان روحی ....واقعا گاهی حس میکنم خودخواهیه ولی من و همسرم واقعا دیگ بچه نمیخوایم چون خیلی اهل مسافرت و گشت و گذار بودیم با وجود کیانمهر ۹۰ درصد برنامه هامون کنسل شده همیشه فقط دلمون میخواد بزرگ شه باز به روال قبل برگرده همه چی ..
شما به تک فرزندی فکر می‌کنید؟؟؟یا نه 🫣
مامان ماهور مامان ماهور ۱ سالگی
سلام مامانا شبتون بخیر
اونایی که بچه یک تا دوساله دارید باهاشون چه بازی هایی میکنید
من از صبح تا شب تو آشپزخونه مشغول پختن و شستن و جمع کردنم اصلا نمیتونم باهاش بازی کنم
بیرون میبرمش هرروز دم غروبا که هوا تاریکه
بعضی اوقاتم میبرم پارک
ولی نمیدونم تو خونه باهاش چی بازی کنم
اصلاکم آوردم 😔
همش حس میکنم مادر خوبی براش نیستم😞
این ساعتا که میخابه میشینم به کل روزی که گذشت فکر میکنم و میبینم هیچی به هیچی باز گذشت و رفت و من نتونستم یه کار جدید کنم که بچم خوشش بیاد یا براش خوب و جذاب باشه
یه مدت شدید عادت کرده بود به گوشی، الان دارم کم کم ترکش میدم ولی بازم تا دستم ببینه میخاد
از طرفی جمله نمیگه
کلمات کم میکنه
اصلا مامان و بابا صدا نمیکنه
فقط آب که میخاد میگه آبه
بقیه خواسته هاشو با صدا و اشاره میفهمونه بهم
انقد مشکل تو زندگیم دارم که اصلا نمیدونم به کدوم فکر کنم ولی آخرشبا فقط فکر دخترم اذیتم میکنه
دارم خفه میشم از بغض😭
خوشبحال اونایی که سکته میکنن
یا میخابن و پا نمیشن
برا خودشون راحت میشن