۷ پاسخ

تو بارداری کلا آدم زود رنج میشه شوخی رو هم به حساب جدی میذاره ناراحت نباش
مشخصه بابای شما هم مثل بابای من شوخه به دل نگیر و با یه خنده رد کن
اگه میبینی هم اذیتی که کمتر برو😁

ولی وقتی ب این فک کنید چه نعمت های بزرگی هستن وجودشون نعمتن حداقل درخونه هاشون بازه رف امدمیکنیم باید یکم خودتون کنترل کنید من باخانوادم کنارنمی اومدم اصلا رف امد نمیکردم ازموقعی که باردارشدم اینجام همش میگم حکمت خداروببین این بچه منوب خانوادم وصل کرد

خب میگی حساس شدی تو بارداری پدرتونم شوخی حرف میزنه اگه میبینی سختت هست برو خونه خودت مجبور که نیستی بمونی و انقدر فشار عصبی به بچه وارد کنی

منم دو ماه قبل همین بلا سرم اومد بدجور دلم شکست و با مامانم بحثم شد در حدی که نمیتونیم چقد اذیت شدم هم روحی هم جسمی فقط توکل کردم به خدا دو روز حرکات بچه مو خیلی کم حس میکردم به خودت فشار نیار چیزی نمیشه گلم خدا بزرگه باید عادت کنی همه خانواده ها مثل هم نیستن که درکت کنن و ببینن تو چی میخای

منم دیروز با مامانم بحثم شد تا شب مدام سعی میکردم خودمو آروم کنم جلو گریه و بغضمو بگیرم ولی باز بی اختیار میریخت اشکام 🥲

چی گفت مگه

مگه خونه بابات هستی عزیزم

سوال های مرتبط

مامان ت دلی😍♥️ مامان ت دلی😍♥️ هفته سی‌ویکم بارداری
خانما من از وقتی فهمیدم باردارم تقریبا ۵ هفته بودم از همون اولش حالت تهوع داشتم تا ۱۰ الی ۱۱ هفته بعدش بهتر شدم شاید ب هر دو هفته ای ی باری غذا میخوردم خیلی حالم خوب بود خلاصه تا این ک امروز از خواب بلند شدم حالم خب بودم چای صبحونه خوردم اوکی بودم تا ساعت ۱ گفتم بزار ی تخم مرغ نیمرو کنم بخورم جاتون خالی خوردم حالتون بد نشه لقمه آخری ت دستم بود ک حالم بد شد بالا آوردم خیلی بی حوصله دست پام شل دراز کشیدم فقط ی لیوان آب خوردم تموم ک مامانم تصویری زنگ زد داشتیم حرف میزدیم ک حالم بد شد بالا آورم آب زرد ک آخرش دیدم خون هم اومد گلوم بینیم شروع ب سوزش کرد دست صورتم با آب سرد شستم اومدم نشستم آلن بهترم حس گشنگی دارم ولی میترسم چیزی بخورم باز بالا بیارم خیلی فشار میاد رو شکمم میترسم اتفاقی واسه بچم بیوفته 🫠 این هفته انشالله مخام برم انومالی انشاالله سعی سالم باشه این همه سختی فدای ی لحظه بغل گرفتنش
انشاالله دامن همه چشم انتظار ها سبز بشه و و و بارداری خیلی راحتی داشته باشن و ما رو هم‌از دعا خیرتون فراموش‌نکنید 🫠🙂🫶🏻