۸ پاسخ

خوب بگوخودشون بیان ببرنش توتوخونه بمون استراحت کن من همین کارومیکنم

من خودم میدونستم بچه وابسته میشه ب خاطرهمین فاصله روحفظ کردم الان دخترم فقط ب خودمون وابستس

تازه من ی مشکلیم دارم ابان بایدبرم سرکار الان ب مشکل خوردم نمیدونم چیکارکنم

پسرا کلا یکم شیطنت دارن و پرانرژی هستند
نگران نباش یکم بزرگتر بشه درست میشه، باید حواست باشه کار خطرناکی نکنه که به خودش آسیب بزنه
با کارها و بازی های مختلف توی خونه سرگرمش کن تا کمتر بخوای ببری

عزیزم من کامل مثل توم پدرشوهرم بالامونه خونه مادرمم یکم پایینتر درسته دخترم کوچیک هنوز ولی چون خیلیییی کم رفتو امد میکنیم وقتی میریم خونه شونم نمیر پیش هیچ کدوم تو باید ازاول بهش فک میکردی ک نمیزاشتی زیاد بره و بیاد الانم مهم نیس خودتو نارحت نکن سعی کن کاری کنی کنار خودت بیشتر بهش خوش بگذره سرگرمش کن ک‌ وابستگی از بین بره

وااای منم با مامانم سه تا کوچه فاصله دارم دختر بزرگم از بچگی عادت داشته هرروز بره اونجا
الان ۷ سالشه همینه ،یعنی یه روز نبرم انگار ماتم گرفته دور از جونش

حتی اگر بازی کنی باهاش
یا به جای خونه مادر شوهر و مادرت ببر پارک
شاید از وابستگی کمتر شد

اخ حرف دل منو گفتی واقعا اینکه میگن دوری و دوستی خیلی حرف درستیه
منم شرایطم مثل شماس با این تفاوت که من از خونواده خودم یکساعت فاصله دارم تواین سه سال دخترم منو بیچاره کرده هر سری بهونه یکی از پایینیا رو میگیره منم تا اعتراض میکنم شوهرم میپره بهم ک چرا حرف میزنی و اصلا درکم نمیکنه😭😭
به حدی بی درک و بی منطق هست که یه روز من حرف بچه دوم زدم برگشت بهم گفت دیگه نمیخوام همین یکی بسه اعصاب ندارم باز غر غر هات شروع بشه یعنی حاضره بچش تک فرزند بمونه ولی قبول نکنه شرایط دوری و دوستی بهتره

نگران نباش بزرگتر که بشه اصلا نمیره من پسرم کوچیک بود اینطور بود الا اصلا نمیره خواهش میکنم ازش برو یکم نمیره اصلا

سوال های مرتبط

مامان جوجوابول🍉🐣🍓 مامان جوجوابول🍉🐣🍓 ۱۶ ماهگی
شماهم میرید خونه مامانتون اینقد منت و تحقیر شدن و اینا میشنوید؟
چون من همش تو خونم جایی نمیرم بچم یکی میبینه دیگ دور من نمیاد میدونه من جایی نمیبرمش
مثلا من ب بچم میگم بیا نمیاد مامانم میگه عین خیالشم نیس ک تو مامانشی هزار دفعه اینو شنیدم هم خودش میگ هم مادر بزرگم میگ محل به مامانش نمیزاره (دخترمو میگ) یا وقتی نمی‌خوابه من میگم بغلش نکنید راه ببرید عادت میکنه از قصد بغلش میکنه دخترم گریه می‌کنه ردش می‌ره میگم ولش کن بغلش نکن عادت می‌کنه من جون اینک ی سر راه ببرم تو بغلم ندارم از قصد بغلش میکنه
یا وقتی نمبخوابه ب من میگ تو کم میزاری بچه جون یا بنیه خوابیدن نداره چیزی نمیدی بهش بخوره درصورتی ک هیچکس نباشع قشنگ غذاشو میخوره وقتی جایی میریم یا یکی میاد بازیگوش میشه هزار بار بهم میگه تو محبت نمیکنی ب بچه مگ محبت کردن اینه ک فقط بچه رو بغل کنی؟!😔😔😔😔بخدا خسته شدم دیگ
یا شایدم واقعا من مادر نیستم ک هربار رفتم خونشون این حرفارو ب من میزنه یا هروقت میاد خونمون این حرفارو میزنه خودش همیشه ب منو داداشم میزد الان قسم میخوره میگ داد هم نمیزدم سرتون ولی من ی داد کوچیک بزنم سر بچم میگ تو محبت مادری نداری😔😔😔😔 میخام بمیرم خسته شدم دیگ ازشون اینقد گریه کردم همه بالشتم خیسه
من همیشه بی زبون بودم الانم ازم سو استفاده میکنن تا عصبی میشم مهره رو بر میگردونن سمت خودشون که منو بده کنن چون زبون ندارم از خودم دفاع کنم خستم از این اخلاق مزخرفم کاش هیچوقت دنیا نمیومدم