۴ پاسخ

میگم شما هم وقتی آوردنت بخش درد شدید داشتی

آقا نگید دیگه ، من بیست روز دیگه زایمانمه از الان تنم می‌لرزه 😥😥😥😭😭😭😭😭😭😭 زایمان دومم هست ، زایمان اولم خواب دیدم یه زایمان خوب و راحتی داشتم برعکس واقعا مرگ به چشمم دیدم ، الآنم خواب دیدم زایمان راحت داشتم یا خدددددداااااااااا 😢😢😢😢😢

وای تمام اون روز که چه سختیهایی کشیدم اومد جلو چشمم چه روزای بدی داشتم چه روزایییییییی خیلی بدددددددددهر ساعتش برام درد اور بود همش غصه بودددددددد
کاش نمیدیدم این تاپیک😭😭😭😭🥺🥺🥺😔😔😔😔😔

اوه خدااااای من تعریف نکن ترسیدم بخدا ....خیلی سزارین غیر قابل تحمله تا ده روز اصلا انگار رو زمین نیستی همش درد وناله 🥲

سوال های مرتبط

مامان جوجه😍 مامان جوجه😍 ۱ ماهگی
خب اول بگم من سزارین بود چون باپابود نینی بعد نامه بستری که گرفتم یهفته مونده به زایمانم یهو کل بدنم ریخت بیرون دونه زدم شکمم افتضاح شد خلاصه رفیم دکترو فللن معلوم شد کبدم حرارتش بالا زده خلاصه دیروز رفتم واسه سزارین اینو بگم واقعا سزارین بنظرم سخته خلاصه بعدبستری رفیم واسه سوند سوند یه کوچولو سوزش داشت بانفس عمیق کشیدن قابل تحمل میشد بعدرفیم واسه عمل اتاق عمل برای امپول بیحسی ازکمر روتخت رفتم گفتن شونتو بنداز و خم شو یهو سوزن زدن که خیلی بنظرم درد داشت منم یاعلی میگفتم همش اخرپرستاره گف چخبره همه امامارو گفی گفتم ۱۲۴هزار پیامبررو بلدنیسم وگرنه میگفتم بعدخندید منم خندم گرف بعد گف وای فدای چال گونت 🤣الهی بچتم چال گونه ناز داشته باشه خلاصه پرستارع خیلی باحال بود بعد بیحسی یهو پاهام سردشدن ازکمر به پایین خاب رفته شدن دیگه نتونستم تکون بدم یه دکتر دیگه اومد بتادین زد سردی حس کردم یهو ترسیدم گفتم نبریاا من حس دارم🤣گف نهه بتادینه خلاصه لخت وعریان ازکمربه پایین دکتراومدو شروع کرد یهوبه اون پرستاره گفتم عمل میکنن گف اره خیلی وقته🤣خلاصه بیحس بود ولی تکوناای وحشتناک میخوردم انگار بچروداشتن درمیوردم منم روتخت هعییی چپ وراست میشدم بعدش یهو اومدن سردلمو فشاردادن به پایین یهو سردلم خالی شد وحمیدرضای مامان دنیا اومد😍😍😍بعدش بخیه زدن ولرزیدن من شروع شد انگار سردم بود میلرزیدم که گفتن طبیعیه بعد رفتم ریکاوری واییییییییییی امان از فشاربعد سزارین🥲😭😭😭یعنی جهنم میاد جلو چشم
مامان اِلارا💗🧸 مامان اِلارا💗🧸 روزهای ابتدایی تولد
تجربم از سزارین خیلی کوتاه میگم😄
اول رفتم بلوک زایمان نوار قلب گرفتن سوند وصل کردن اولش حس بدی داشتم بعد نیم ساعت رفتم اتاق عمل بی حسم کردن یکم نفس تنگی و تهوع گرفتم بهم آرامبخش زدن چند ثانیه آروم شدم دیدم دکتر داره شکممو ماساژ میده انگار بعد یهو صدای گریه دخترم اومد کل روند سزارین ۲۰ دقیقه کشید بعد رفتم ریکاوری لرز کردم شدید ولی دردی نداشتم تا اوردنم داخل بخش هم درد نداشتم فقط میلرزیدم لباس تنم کردن پد گذاشتن واسم دوتام شیاف گذاشتن بیحسیم رفت و من دردم شروع شد اما قابل تحمل بود بعد دیگه خوب بودم به بچه شیر دادم اومدن ماساژ رحمی دادن شکممو😬 یه دردایی شروع مثل انقباض و دلپیچه اونا خیلی بد بودن ولی جوری نبود ک نشه تحمل کرد حدودا دوساعت درد غیر قابل تحمل داشتم ولی بیصدا بودم بچه رو میدیدم آروم میشدم🥲❤️بعد از ۸ ساعت برام چای عسل اوردن و مایعات خوردنو شروع کردم بعد ۱۲ ساعتم سوند و کشیدن و راه رفتم و رفتم سرویس بهداشتی که خیلی سخت بود ولی بعدش بهتر شدم خونریزیم کم شد دردمم نصف شد
الانم درد دارم ولی با شیاف قابل تحمله و به نظر من نیازی به پمپ درد و اینا نیس
چیزایی ک برای من سخت بود... ماساژ رحمی بعد از بیحسی و اولین شیر خوردنای بچه انگار رحمم فشرده میشد خیلی درد داشتم همین😄
مامان 𝕄𝕒𝕙𝕕𝕚𝕪𝕒𝕣 𝕜𝕙𝕒𝕟🥹🧿💙 مامان 𝕄𝕒𝕙𝕕𝕚𝕪𝕒𝕣 𝕜𝕙𝕒𝕟🥹🧿💙 ۳ ماهگی
مامان دنیا کوچولو مامان دنیا کوچولو ۶ ماهگی
مامان حسین و ریحانه مامان حسین و ریحانه ۴ ماهگی
میخام براتون از تجربه سزارین دوم بگم . من روز سه شنبه تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۴ ساعت هشت صبح بستری شدم زایشگاه برای سزارین . همه چیز خوب بود تا شوند زدن خیلی سوزش داشتم یعنی تا بیست دقیقه بعدش سوزش داشتم . بعد سوند نیم ساعت بود صدا زدن اومدن دنبالم بریم اتاق عمل اونجا که رسیدم یهو بدنم لرز کرد . خلاصه رفتم نشستم رو تخت اتاق عمل بیحسی اسپاینال از کمر گرفتم . حس باحالی بود از کمر به پایین بدنم گرم شد و سر . ولی همچنان میلرزیدم بعد دیگه دکتر بیهوشی برای لرزم بهم یه گاز ترکیبی با ماسک زدن که رفتم تو عالم خواب و بیداری یعنی منگ شدم صدا ها اطرافم می‌فهمیدم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم نه
حرف بزنم خلاصه بعد چن دقیقه ماسک رو برداشتن از دکتر پرسیدم چیشد شروع نکردین گفت کجایی تموم شد رفت بچت بردن ریکاوری 😂 سرکلاژ تم در آوردم تموم . خلاصه منم بردن ریکاوری این دختر ما از شدت گرسنگی بخش ریکاوری رو گذاشته بود رو سرش جیغ میزد 😂😂 ماما اومد کمک کرد بهش یکم شیر دادیم اروم گرفت . بعد از نیم ساعت بردنمون بخش . از اونجا بود که کم کم درد هام شروع شد درد وحشتناک کمر سوزش شدید جا بخیه از درد گریه میکردم فقط در صورتی که موقع پسرم اصلا همچین درد های رو تجربه نکرده بودم 🥺. اصلا وحشتناک بود دردعام ساعت هم اصلا نمی‌گذشت خلاصه دوتا شیاف دادن پرستار ها گذاشتم یکم بهتر شدم باز آمپول مسکن زدن . دردام کمتر و کمتر شد تا اینکه باز اثر مسکن ها می‌رفت باز شروع میشد بشدت بد بود ولی خداروشکر بچم سالم و سلامت بغل کردم . ولی واقعا فرق می‌کنه سزارین اپل و دوم من برا اولی اصلا حالیم نشد ولی این یکی جونم در اومد . ولی بازم شکرخدا😍😍😍
اینم تجربه سزارین دوم من ♥️