پارت چهارم رایپان سزارین
عمل تموم شد و منو بررن ریکاوری نیم ساعت بادخترم ریکاوری بودیم ک من هیچ حسی مثل لرز و سرما نداشتم بعد نیم ساعت رفتیم تو بخش با دخترم و شوهرم و مامانم و مادرشوهرم و برادرام منتظرمون بودن
وارد اتاق شدیم و برا من شب اول واقعا سخت گذشت ولی دوشب دیگه خداروشکر قابل تحمل بود .....
و بعد ۸ ساعت شروع کردم مایعات خوردن تا فرداش کلا بیدار بودم و از فرداش اروم اروم‌سعی کردن راه رفتن ک برام دردش قابل تحمل بود
و همه چیز خداروشکر خوب بود برام
ولی واثعا کمالی با سونویی ک انجام داده بود حالمو گرفت و کاری کرد ازش بیشتر متنفر بشم
و اینم بگم بیمارستان امام عای فقط بعضی از پرسنلش مودب و خوش برخورد بودن بقیه اتمیت ب بیمار نمیدادن ولی بی ادبی هم نمیکردن و فوق العاده بخشای کثیفی داره امام علی و من اگه میدونستم انقدر بیمارستان کثیفیه پامو نمیزاشتم
اینم ا. تجربه من دیگه ببخشید بعقی جاها واقعیتو گفتم ❤

۱۰ پاسخ

مامانی عکس نی نی کوچولولو رو بزار برامون

خداروشکر که سالم بغلش گرفتی عزیزم قدمش مبارک
چند هفته زایمان کردی عزیزم وزن بچه چقدر بود؟

مبارک باشه😍😍خیلی خوشحال شدم زایمان کردی❤️😘

خداروشکر ک صحیح و سالمه نینیت

ای جونممم خداروشکررر که الان صحیح و سالم کنارته😍😍😍برای منم دعا کن ۱۲ روز دیگه تو بیمارستان دولتی یافت آبادتهران زایمان دارم ...وای من همش فوبیای بند ناف دارم 😑😑😑

بیمارستان کمالی زایمان کردین یا امام علی؟

بسلامتی عزیزم مبارک باشه🌹
شما فقط بیمارستان کمالی سونو رفته بودی ؟که متوجه نشدن بند ناف دور گردن بچه پیچیده؟یا جاهای دیگه هم رفته بودی

خداروشکر که بچت سالمه انشاالله بسلامتی براش مادری کنی

بازخداروشکر صحیح و سالم بقلش کردی برامنم دعاکن 13 روز دیگه سزارین دارم

من فکر میکنم بهترینش البرز باشه تو زایمان

سوال های مرتبط

مامان آیسا💖✨ مامان آیسا💖✨ روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان #2✨
دیگه دکتر رسید از اتاق عمل زنگ زدن سریع بیارینش ،، منو با ویلچر بردن اتاق عمل تو تریاژ برام سوند وصل کرده بودن که اونم درد داشت،، دیگه رفتم رو تخت نشستم بهم گفت خم شو برا آمپول ،، ببینید اصلاااا بخدا درد نداشت دردش مثل همون آمپول معمولیه شما هیچی نمیفهمین ،، آمپول ک زد من دراز کشیدم بعد چند ثانیه پاهام سر و سنگین شد که نمیشد تکونشون بدی،، دکتر با دستیار عمل شروع کردن بعد ۵ دقیقه صدا دخترم پیچید تو اتاق ساعت ۱ و نیم به دنیا امد،، هم دکتر هم پرسنل اتاق عمل میگفتن دخترت خیلی واسه تاریخ ۴.۴.۴ عجله داشته نتونست ازش بگذره 😂😂
دیگه چون خونریزی داشتم یکم پروسه بخیه اینا طول کشید ،، حالت تهوع ام داشتم ،، فشارمم یهو بالا پایین میشد هی حالم بد میشد بهم انواع سرم و آمپول میزدن ..تا اینکه تموم شد و رفتیم ریکاوری.. ماساژ رحمی تو اتاق عمل انجام شد .. تو ریکاوری ام دوبار فشار دادن ک من متوجه نشدم بعد یه ساعت تقریبا ساعت ۳ شب رفتیم بخش،، اینم بگم من پمپ دردم داشتم..بخایی حساب کنی تا ساعتا ۱ ظهر من هنوز بی حس بودم دردی متوجه نمیشدم
بعد اونم با پمپ درد و شیاف واقعا قابل تحمل بود ،، موقع راه رفتنم نمیگم خیلییی راحت بود
ولی خب اونقدر سخت نبود که نشه تحملش کرد..
مامان 🌸گیسو🌸 مامان 🌸گیسو🌸 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین تو بیمارستان خصوصی ....پارت ۳
خلاصه
هی میگفتن ای خدااا چقدر نازی تووو من فقط میپرسیدم مو دارههه😂برام مهم بود کچل نباشه.تمیزش کردن اوردنش گذاشتن رو صورتم بچم اروم شد.وای ک‌خیلی خوب بود.گیسو بردن بیرون و منم بعد تموم شدن عکل بردن ریکاوری دوساعت تو ریکاوری بودم چون هی افت فشار داشتم.من کلا فشارم پایینه.پمپ درد اینامو وصل کردن بعدش اوردنم بیرون همه بودن و رفتیم اتاقم وووییی گیسو اونجا بوددد مثل ماهه بچم🤤🥹😍....
پرستار گذاشتش رو سینمو بهش شیر داد
هنوز بی حس بودم و خوشحال😁
کم کم بعد دو ساعت حسم برگشت و دردام شروع شد ک با پمپ درد شیاف قابل تحمل بود...ساعت ۶ صبح فردا اولین راه رفتم بنظرم بدترین قسمت سزارین همینه.و من چون هی عق زده بودم تو عمل باعث شد کتفم بگیره و عوارض بی مسی بیاد سراغم و نفسم سخت کنه و این تو راه رفتن بیشتر اذیتم کرد.خلاصه خوب بود بنظرم همه چی ب هرحال عمله دیگه باید بگذرونیش.ولی پمپ درد حتما بگیرید خیلی خوبه...دکترم ظهر اومد و مرخصم کرد و ما راهی خونه شدیم با گیسو خانوممون...و این گونه بود ک تاریخ تولد دخترمون شد 1404,03,02
اینم تجربه من ببخشید اگه زیاد شد.تازه خلاصه اش کردم😁💪🏻
هزینه هم ۲۵ دکترم گرفت
۲۳ بیمارستان
۲هم پمپ درد
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۳ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان آرِن 💙 مامان آرِن 💙 ۱ ماهگی
بعد بی حسی ک 3یا4امپول زدن ب کمرم ک دقیقش یادم نیست پاهام شروع شد ب گرم شدن و منو خوابوندن و عمل شروع شد و یکم حالت تهوع داشتم ک دکتر بیهوشی مهربون برام ی امپول تو سرم زد ک حالت تهوعم از بین رفت
من کلا دعام این بود پسرم سالم باشه ک خدا امانتش و سلامت ب دستم رسوند..بعد حدود یک ربع صدای پسر قشنگم و شنیدم و هیچ حسی نداشتم تا دکتر بخیه کرد و رفت بعدشم تماس پوستی با نی نی نازم...دوبار ماساژ رحمی انجام شد تو اتاق عمل...بعدش منو بردن ریکاوری کم کم حس پاهام داشت برمیگشت یکبار دیگ ماساژ رحمی انجام شد و منو اوردن بخش خیلی کم سوزش داشتم و بیشترین دردی ک داشت اولین راه رفتن بود ک با چند قدم راه رفتن اونم قابل تحمل میشه پمپ درد نداشتم شیافم چون حساسم ی دونه فقط برام گذاشتن
نترسید اون غولی ک ازش میسازن نیس و بستگی ب بدنتون داره و تحمل دردی ک دارید
برگردم عقب هزار بار انتخابم سزارینِ چون ن تحمل درد طبیعی رو دارم ن روحیاتم با طبیعی سازگاره
امیدوارم ک تجربه من ب دردتون خورده باشه❤️
مامان کیان مامان کیان ۲ ماهگی
پارت ۴:
نمیدونم چطوری توصیف کنم ی حس عجیبیه ک حاضرم هزار بار دیگه به اون لحظه برگردم عالی ترین حس بود 🥺
اومدن صورت پسرمو چسبوندم به صورتم و من بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم چقد داغ بود صورتش🥲
ببینین من ساعت ۱۰ و۲۰ دقیقه وارد اتاق عمل شدم ۱۰ ونیم بچم بدنیا اومد یعنی هرچی از تبحر و دست سبک دکتر عزیزم بگم کم گفتم 🤌
بعد پسرم و بردن و دکترم شکممو بخیه زد و فرستادنم ریکاوری
اونجا نیم ساعت بیشتر نموندم خداروشکر حالم اوکی بود فقط یکم میلرزیدم خیلی کم
ساعت ۱۲ من اومدم توی بخش و یکم بعد بچمو اوردن کنارم عین ماه بود
اثر بی حسی من خیلی زود رفت و من پامو تکون میدادم یعنی اینکه گفتن تو بی حسی تا چندین ساعت حس نداری برای من دروغ بود
هرچند ک دردام با شیاف قابل کنترل بود
فقط نگم از اون لحظه ای ک اومدن شکممو فشار دادن یبار تو ریکاوری یبارم توی بخش ک من هردوبار رو حس میکردم و درد داشتم اون ماساژ رحمی توی بخش منو کشت یعنی جیغ میکشیدم خونم با ی شدت زیاد ازم میریخت ،درسته به نفع خودمونه این ماساژ ولی مرگو جلو چشام دیدم
مامان فندق مامان فندق ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان دنیا کوچولو مامان دنیا کوچولو ۲ ماهگی
پارت سوم‌ زایمان سزارین
رفتم تو اتاق عمل دکتر بیحسیم اومد و مهربون بود باهام حرف زد و بی حسیو انجام داد و من اصلا متوجه نشدم در عرض ۵ ثانیه از کمر ب پایین حس سنگینی بدی داشتم ک اون لحظه تو کل زایمانم از همش بدتر بود اینکه نمیتونستم پامو ب هیچ عنوان تکون بدم و دکترم اومد و عمل و شروع کرد ب ۵ دقیقه نکشید صدای دخترمو شنیدن ولی تو کل بارداری اصلا نشونم ندادک کاراشو کردن بردا بودنش ریکاوری و جالب اینکه دکترم تا دخترمو دید یهو گفت خدایا این ۳ دور بند ناف دور گردنش چطوری سونو تشخیص نداده و نفهمیده. ک مدفوع کرده( قابل توجه بیمارستان کمالی)
اعصابم داغون شد سراین حرفش ک نکنه دخترم چیزیش شده ک نشونش ندادن
و بخاطره تنگی نفسم برام اکسیژن زدن ک خوابم گرفت فقط موقعی ک دخترمو میزد بهم نفس بکش نخواب از خواب میپریدم
ساعت ۴ منو بردن ریکاوری
و من با دکترم تماهنگ کرده بودن برا پمپ درد گفته بود خودت بخر بیمارستان نداره و من کاراشو میکنم باهزار بدبختی شوهرم خریده بود دکتر بیحسی برام نزد سر اینکه من نمیتونم تو سیستم ثبتش کنم 😯😯😯