سوال های مرتبط

مامان جوجه طلا مامان جوجه طلا ۱ سالگی
امشب یاد روزای اول زایمان افتادم
باردار که بودم بیشتر وقتا به شوهرم میگم بخدا این میاد جای منو می‌گیره حالا ببین
همیشه می‌گفت نه اصلا اینطور نیست و نمیشه
از بچه کلا فراری بود
از بچه کوچیک هم بشدت می‌ترسه و فرار میکنه ولی خب من تا قبل اومدن دخترمون ندیده بودم ازش
روزی که برا زایمان رفتیم بهش گفتم بعد زایمان بچه رو میارن میزارن بغلت، قیافش وحشت زده می‌شد میگفت عمرا بگیرمش
یه روز قبل رفتن به داداشم سپرده بودم تو بیمارستان لحظه فرستادنمون به بخش فیلم بگیره مخصوصا از شوهرم، دوس داشتم ببینم عکس‌العملش چیه🤣
بعدا برام فرستادم دیدم تو بیمارستان غیر از مامانم و مامانش و داداشم و شوهرم کسی نبود، گهواره بچه بیرون اتاق بود و مادرم و مادرشوهرم بالای سرش وایساده بودن و خوشحال بودن
بعد تخت منو که دراوردن هیچکدومشون نگران حال من نبود🤣
یکیشون نیومد سمتم غیر از شوهرم
گهواره بچه اونورتر بود و تو فیلم اصلا شوهرم کنار گهواره نیست و دم اتاق منتظر منه و تا میبینه میارن میدوعه میاد سمت تخت و تا اتاق پذیرش کنارم بود
اون لحظه رو کامل یادمه که کنارم بود و واقعا برام خوشحال کننده بود و فهمیدم تنها کسی که کنارم و نگرانم فقط شوهرمه
شما لحظه اول زایمانتون چطور گذشت؟
مامان امیرحسین🌙 مامان امیرحسین🌙 ۲ سالگی