۲۳ پاسخ

عزیزم درخواست میدی😍❤️

مرسی عزیزم بنظرت من اواخر آبان زایمان کنم بهمن ماه البته آخر بهمن میرسم برم دانشگاه درس بدم؟ هفته ای دو روز نصف روز؟

من همیشه با پیامای شما روحیه میگیرم ، چقد خوبه ک انقد انرژی مثبت هستین
قراره سزارین شم و طوری ازش میترسم ک هرشب خوابشو میبینم با اینکه بارداریه بشدت سختی هم داشتم ولی از سزارین بیشتر میترسم، گاهی میام پیام شمارو راجع ب سزارین میخونم یکم اروم میشم و میرم😅

روزهای سختیه، ولی من همش میگم ان شا الله خدا کمکم میکنه و پس نمی افتم🥲

من تازه دو روزه🥲ولی تو دستگاهه بیمارستانیم
من له ام نه خواب دارم نه استراحت کردم🥲ولی فدای ی تار موش خوب بشه بریم خونه
مامانم پاب پام وایساده

ای جونم قطعا کناربچه ها همه چی شیرین میگذره🥹😍

چقد انرژی گرفتم با حرفات عزیزم 🥰🥹

انرژی مثبت😍
برای من که همه چیز رو سخت میگیرم و از الان نگران روزای بعد زایمانم واقعا لازم بود
مرسی ازت❤️

۲ماه اول سخت میگذره بعد عادت میکنی

دقیقا، تجربه ب منم ثابت کرده ک نباید سخت کرفت. چون ادم وسواسی هستم من خیلی تو بارداریم اذیت شدم، ب خودم قول دادم دیگه شل کنم، و الان حالم بهتره

سلام مامان پاشا ممنون از نصیحتای قشنگت، اتفاقا دیروز بود ب یادت بودم گفتم زایمان کرد دیگه رفت😅😅😅

آفرین به این همه روحیه

دقیقا من از الان دلم تنگ روزای اوله باابنک خیلی سخت بود🥲

اخ گفتی ستایش 🤦‍♀️ ب همه این چیزااا فکر میکنیممم باورت میشه 😒 ولی واقعا ب قولت میگذره و تموم میشه ❤️

بارداری سخت زایمان افتصاح بچم زردی داشت کولیک داشت بخیه هام سه تاش پاره شد دوباره بخیه زدم دو روزش بود شیر پرید تو گلوش قشنگ سیاه شد خدا لچمو دوباره بهم داد افسردگی بعد زایمان نخوابیدن ها تیرویدم
خلاصه همه و همه باهم میگذشت و من باور نمیکردم این منم ک اینارو باهم تجربه میکنم

من بعد 4سال هنوز ک ب اون روزا فکر میکنم ک چقد چالش داشتم همش میگم خدا بهشت رو برای همین ب مادرا داده با اینکه شبا تا صبح راهش میبردم و گریه میکرد و نمیخوابیدم منی ک هرجا خوابم میگرفت همون لحظه باید میخوابیدم میفهمم ک خدا دقیقا بعد زایمان از تو یه اسطوره میسازه یه قهرمان ک باهمه چی کنار میای

ستایش عزیزم شما از اول رفتین خونه مادرتون یا خونه خودتون
اشپزی اذیتت نمیکنه هم بچع داری هم اشپزی

بزودی دلتنگ این روزا میشین و مجدد باردار میشین.من الان واسه دومی بيشتر به لذت هاش فک میکنم

ایییی من همش میترسم میگم اگه نتونم مدیریت کنم همه چیو چی یعنی نتونم از پسش بر بیام چی🥹☺️

40روز اول خیلی برام سخت بود واقعا
همش گریه میکردم

قشنگ نوشته بودی واقعا لای اینهمه پیام ک الان بخواب دوران خوشته و بعد میفهمی بارداری چقد خوب بوده و بچه داری سخته....این نوشته های تو قشنگ چسبید😇😍😍😍

ای جانم
اره دیگه عادت می‌کنیم کم کم😮‍💨خداقوت مامان❤️

عزیزم مرسی بابت دلداریت امیدوارم از این به بعدم برات راحت و به خوشی بگذره😍

سوال های مرتبط

مامان فاطمه حلما مامان فاطمه حلما ۲ ماهگی
این متن برای کساییه که تازه زایمان کردن
اگه شما هم توی دورانی هستین که بخاطر چیزای جزئی گریه تون میگیره، تند تند عصبانی میشین، احساس میکنین کسی دوستتون نداره، نسبت به شوهرتون احساس منفی پیدا کردین ، نسبت به کوچولوتون احساسی ندارین یا اگر هم احساسی دارین صرفا احساس کمبود یا احساس «مامان بد» بودن هست و .....
خواستم بگم همه ی اینا رو منم درک کردم، همه اینا تک به تکشون منو هم آزار داده، اما خداروشکر الان خیلی بهتر شدم...
دوره ای هست که میگذره پس به خودتون سخت نگیرین و خودتون رو درک کنین ، به خودتون زمان بدین مطمئن باشین حالتون خیلی بهتر میشه..

پیشنهاد:
یه قلم و کاغذ بردار، تمام احساسات منفی که سمتت میان رو بنویس..
اگه کسی رو دارین که میتونین بچه رو پیشش بزارین،یه ساعتی با همسرتون برین بیرون، حتی شده قدم کوتاه بزنین و برگردین...
به دوستانتون زنگ بزنین یا هرکسی که دوست دارین باهاش صحبت کنین( البته شاید صحبت کردن براتون سخت باشه ، لااقل دوستتون صحبت کنه شما شنونده باشین)

دوست خوبم اگه شما هم ایده ایی دارین بنویسین، شاید کمک خوبی باشه برا کسی که درگیر احساسات منفی هست🌱🌸