پارت دوم
من هیچ درد قابل توجه ای تا ۴ و ۵ سانت نداشتم
هی همه میگفتن چرا درد نداری
هر کی جای توی بود الان اینجارو گذاشته بود رو سرش😂
بهم گفتن اپیدورال میخوای
منم گفتم اره
چون کلا به خاطر اپیدورال رفتم سمت زایمان طبیعی
امپول اپیدورال یه حالت برق گرفتگی کوچیک داره
یه حالت نشاط اور
و کلا دردی حس
نمیکنی
من بعد از دریافت اپیدورال یه نیم ساعتی هم خوابیدم
رسیدم به ۶ سانت که دکترم اومد بالاسرم ساعت ۱۲ بود حدودا
معاینه کرد یه چندباری و گفت بچه ۴ حفره رو نمیتونه رد کنه و اگه همین منوال باشه میبریم سزارین سر بچه بالاست و حرکت نمیکنه
در صورتیکه چند روز قبل خودش گفت بعد از معاینه ،سر بچه کلا پایینه و از این حرفها و تو برای زایمان طبیعی خیلی مناسبی
دو روز قبلش هم ماما کفت سر بچه کلا داخل لگنه و چه لگن خوبی و از ایک حرفا
دکتر یکساعت و نیم یا دوساعت بالاسرم موند و هی معاینه کرد و آمپول فشار رو امتحان کرد که در نهایت گفت بچه همکاری نمیکنه و ببرید سزارین

۴ پاسخ

وای خدای من!!

دکترتون کی بود عزیزم

باز درود بر شرفش نذاشته زیاد اذیت شی

چ‌حسی داشتی این جمله رو گفت؟
چقددر سخته واقعا آدم دوتا دردو تحمل کنه

سوال های مرتبط

مامان رضا کوچولو مامان رضا کوچولو ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
پرستارای خیلی خوبی داشت بیمارستانم و محیط بسیار تمییز و پرسنل خوش اخلاق هرچی میگفتم با مهربونی جواب میدادن و یک پرستار مسئول نعاینه بود که کلا ۳ بار معاینه شدم ولی اصلا درد نداشت
درد وحشتناک فقط مال انقباض های ۳ تا ۵ سانتی بود که با سرم فشار و پاره کردن کیسه اب داشتم و اصلا ب مخیلم خطور نمیکرد که همچین دردی وجود خارجی داشته باشه😩😁
درخواست اپیدورال که کردم پرستار معاینه کرد گف ۳سانتی از ۵ سانت به بعد گفتم نمیتونم تحمل کنم و دارم از درد میمیرم گفت اگر قبل از ۴ سانت برات اپیدورال بزنیم روند زایمان کند میشه وممکنه اصلا نتونی زایمان طبیعی بکنی
منم که چاره ای نداشتم درخواست ماما خصوصی کردم و گفتن اونم از ۴ سانت به بعد میگیم بیاد
۴سانت لعنتی😂
هیچی دیگ چشمتون روز بد نبینه ما از ۲ تا ۵ دردا میکشیدیم که دیگه میخاسم زمینو گاز بزنم پرستار اومد گف خوبه ۴ سانت ب بالایی سریعا دکتری که اپیدورال میزد رو خبر کردن
مامان فندق.کوچولو مامان فندق.کوچولو ۶ ماهگی
#زایمان طبیعی ۲
من ساعت یک شب بستری شدم و درد هام با آمپول فشار شروع شد( که البته سرم هست ) ... من هیچ درد زایمانی نداشتم ودهانه رحم یک سانت بود و سر بچه به خاطر بزرگ بودن درست وارد کانال زایمان نشده بود ... تا صبح همه چی خوب بود بهم چند تا قرص دادن و چون کیسه آب سالم بود درد زیادی حس نمیکردم ... ساعت ۱۲ صبح پزشکم اومد و کیسه آبم پاره کرد و بهم گفت ۱۸ ساعت دیگه معلوم میشه طبیعی یا سزارین هستی اگه توی این زمان دهانه رحم ۴ سانت شد طبیعی و اگر نه که سزارین ... یکی از ماما ها بیمارستان بهم گفت اگه دوست دارم میتونه ماما همراهم شه و من هم قبول کردم ... و از اون موقع باهام ورزش های زایمان و کار کرد ، گل مغربی برام گذاشت که تا شب از یک سانت رسیدم دو نیم سانت ... چون من هیچ دردی از خودم نداشتم و همش کار آمپول فشار بود دوز دارو بردن بالا از دوز دارو رسید به ۲۴ قطره در ساعت هر ۵ دقیقه درد کل شکممو می‌گرفت و اصلا نمیتونستم بخوابم ... با کمک ماما حدود یک ساعت از ۹ تا ۱۰ شب خوابیدم ... از ده به بعد پاشدم دوباره به ورزش کردن ... یکی از ورزش ها که خیلی خوب بود مدل دسشویی ایرانی یا اسکات زیر دوش آب گرم بود که هم درد و کم می‌کرد و هم سر بچه یکم اومده بود پایین ... دیگه صبح شده بود حدود ساعت ۵ که باز معاینه کردن و شده بودم ۴ سانت اما دیواره رحم همچنان سفت بود. معاینه توی بیمارستان خیلی با معاینه مطب فرق داشت توی مطب پزشک با آرامش و آروم اینکارو میکنه اما تو بیمارستان ماما با وحشی گری این کارو میکنه تا دیواره رحم تحریک شه
مامان شیدا مامان شیدا ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سوم

بیمارستان که رفتم اونجا منو معاینه کردن گفتن کیسه ابت سوراخ شده و دهانه رحمت دو سانت بازه
زنگ به دکترم زدن و دکتر گفت فوری بستریش کنین
خلاصه درد سرتون ندم
ساعت ۸ اینا بود دکتر اومد معاینه کرد و گفت دهانه رحمت ۶ سانت بازه و چقدر خوب پیش رفتی و... ولی سر بچت هنوز نرسیده به لگن
دیگه تا ساعت ۳ و ۴ بعد از ظهر یعنی نزدیک ۱۲ ساعت من هییی درد کشیدم
دردای وحشتناک
دکتر ماما اومد و ورزش‌هایی که سر بچه برسه به لگن بهم گفت
با کلی درد و به زور این ورز‌ش ها رو انجام دادم
دکترمم بنده خدا مرتب زنگ میزد و پیگری بود
دیگه دفعه اخری خودش اومد باز منو معاینه کرد
دید سر بچه هنوز به لگن نرسیده
دیگه همون وقت به ماما گفت اماده‌اش کنین برا عمل سزایرن
و سر بچه با توجه به ابنکه ۱۰ سانت بازه و درد کشیده هیچ پیشرفتی توی پایین اومدن نداشته
خلاصه بعد از ۱۲ ساعت درد سزارین انجام دادم
دیشب که خیییلی جای بخیه‌هام درد میکرد
امروز صبح دکتر اومد بالا سرم و گفت باید راه بری
دیگه کم‌کم با زور از تخت اومدم پایین
با اینکه سرم گیج میرفت و چشام تا میدید دیگه خودمو نگه داشتم و ی چند قدمی راه رفتم
تدایی خیلی برام‌خوب بود
و از بعدش خیلی راه رفتن برام خوب بود
مامان اوین مامان اوین ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
رفتم روی تخت که بخوابم سرم سنگین بود فکر میکردم طولانیه اما به 10دقیقه نکشید ک مثل روال قبل شدم و بلندشدم شروع ب ورزش کردن. کردم و ماما هر نیم ساعت ی بار میومد معاینه میکرد چ من هیچی حس نمی‌کردم ک داره منو معاینه می‌کنه و اصلا درد نداشتم بجز معاینه دوم ک قبل بیحسی اپیدورال بود واااای نگم نگم از دردش ک چقدر وحشت ناک بود اون لحظه کلا از زایمان طبیعی ناامید شدم و فکر میکردم قرار همین دردا ادامه دار باشه اما خداروشکر با اپیدورال همه دردا تموم شد و من شدم 7ی۸سانت که کم کم انقباض هارو حس میکردم و دارو اپیدورال داشت تموم میشد که دکتر بیهوشی اومد و از پرسید هروقت درد داشتی بگو ک من اپیدورال تو برات شارژ کنم و منم چون دردارو داشتم حس میکردم گفتم درباره برام. بزنن و دوباره ورزش هارو شروع کردم گربه ای اسکات اردکی انجام میدادم و استرسم نسبت ب چند ساعت اول خیییلی کم شد و ساعت شد 2نیم 3ظهر ک ماما معاینه کرد و گفت ک هروقت احساس فشار کردم زور بزنم تا فول شم منم انجام دادم و فول شدم
مامان آوا و ایلیا مامان آوا و ایلیا ۶ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
خلاصه اینکه توی پارت قبلی گفتم بین استرس طبیعی و سزارین گیر کرده بودم... دیگه بعد هزارتا نوار قلب و اینا گفتند الان همه چی اوکیه و میتونی طبیعی ورزش کنی... دردهایم خیلی کم شروع شده بود اما واقعا برام کم بود... معاینه کرد ۲ فینگر بودم اووووووو کو تا ده. قرص رو ساعت ۹داده بودند و حدود 12 و ۱ بود که داشت زیر دلم درد می‌گرفت... و من هنوز ۲ سانت..
تخت کناریم سرکلاژی بود و دهانه رحمش همون اول ۳بود و به ۴ رسید اومدن براش اپیدورال زدند... هی مسئول بیهوشی اومد گفت تو بی دردی چی میخوای؟ گفتم والا ماسک بی دردی که سر بچه اولم به دردم نخورد و اصلا تاثیر نداشت... اپیدورال هم نمی‌خوام میگن عوارض داره و اینا... از اون اصرار. که بیا اپیدورال بشو و از من انکار.... خلاصه هی تخت کناریم دهانه رحمش بازتر میشد و هی می‌گفت زیاد دردی حس نمیکنم... داشتم وسوسه میشدم منم بگم اپیدورال...
اون هفت سانت شد من تازه 4 تازه با دهانه رحم غیر نرم و سر بچه ک خوب نیومده و نچرخیده...
ماما همراهم گفتم بیاد... من هنوز درد زیادی حس نمی‌کردم و واقعا برام عجیب بود... البته بگم قبلش یک آمپول مسکن بهم زد. هیوسین بود...
خلاصه شروع کردیم ورزش با ماما..چون قبلا پکیج داشتم هر چی می‌گفت انجام میدادم و تنفس شکمی انجام می‌دادم. واقعا تنفس شکمی عالی بود بچه ها... خیلی کمک می‌کنه. خلاصه ساعت ۳دردام شدت گرفت که برام یکم سخت شده بود ورزش اما بازم انجام میدادم کنم ۵ الی ۶ بودم.... خدایی ماما همراهم عالی بود...
راستی قبل همه اینها دکترم اومد بهم سر زد و گفت بگید ماما همراه بیاد ورزش کنه من برم دو تا عمل بیان تا موقع اینو زایمان کنیم... منم خوشحال که زود میشه...
....بقیش پارت بعدی
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین ۶ ماهگی
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان مرسانا مامان مرسانا ۵ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و