۱۷ پاسخ

به مدیرگزارش بده مدرسه دیگه سراغ نداری ببریش اون مدرسه
دولتی؟
برو بگو دخترم و‌میخوام ببرم مدرسه دیگه ثبت نام کنم بااین رفتار معلم سرش و میذاره رو‌ سر بچه
ادم بزرگ بالغ که عقده ای نباشه استخدام کنید لطفا
اتفاقا بچه باید اینقدر راحت باشه با مادرش هر اتفاقی می افته بیاد بگه نه اینکه معلم بیسواد بگه به مادرتون هیچی نگید
تموم اتفاقات داخل کلاس و‌باید مادر درجریان باشه چون جگر گوشش تو اون کلاسه حرف مفت هم داریم مگه؟
زنیکه خراب بزنم لهش کنمااا
چقدر صبوری تو 😫

برو بشورش بذارش کنار زنیکه خراب با بچه لج بازی میکنه.باباشو ببر پارش کنه عن خانومو

مدارس دولتی همینه عزیزم مربی محوره

اگر می‌تونی کلاسشو عوض کن. تازه اول ساله.‌

مامان بهار دولتی هستن یا خصوصی

اره بگو دختر حرفاشو درددلشو به مادرش نگه به کی بگه خودم دخترمو طوری تربیت کردم که فقط وفقط بخودم که دلسوزشم اعتماد کنه اینجوری باعث میسه هرچی بزرگترشد دیگ هیچوقت ناراحتیاشو رازاشو بهت نگه عجب معلم نفهمی

به مدیر گذارش بده و کلاسش عوض کن

همینا رو برو ب مدیر بگو بگو کلاس بچم و عوض کنید من برای تدریس فرستادم نه خاله زنک بازی

برو به مدیر بگو بگو اگر ببینم دخترم هنوز داره اذیت میشه حتما میرم آموزش و پرورش شکایت میکنم ، تا آخر پاش وایسا شخصیت بچت چیز کمی نیست که هی این دیونه این طوری خوردش کنه

زنک با دخترت لج کرده بعید نیس اون درسو پاسش نکنه باید بری ب مدیر گزارش،بدی یا مدرسشو عوض کنی

دیدی زیادی شورش درآوردبروآموزش وپروش،این خانم بایدبره تیمارستان نه مدرسه

چه غلطا برو مدیر بگو

باید با مادرای دیگه هماهنگ بشید برید پیش مدیر اعتراض کنین حالا اول ساله اینجوری میکنه چند ماه بگزره میخاد چیکار کنه

از وای چرا همچینه معلمه .عقده خودشو سر کلاس میاره که چی

چه بدجنسه بیچاره بچه ها که زیر دست این تربیت میشن

دخترت چندسالش هست

امروز هم برگه ۴نفر دیگه نگرفته اصلا عقده ای بدجور بچه تکون میخوره برگه امتحانش نمیگیره

سوال های مرتبط

مامان نرگس مامان نرگس ۵ سالگی
سلام..مامانا اعصابم خیلی خرده..دخترم به حرفم گوش نمیده..ما خونه یکی از فامیل ها هیئت بودیم سه شب بود که ما دو شبش رو رفتیم..از قبل به دخترم کلی حرف زدم که جای بازی نیس و اروم باش و اینا..روز اول که رفتیم با بقیه بچه ها افتادن بهم.. سروصدا کردن.. منم همش بهش تذکر دادم.. اخر سرم یه کاره رفت به صاحب خونه گفت شکلات ندارید؟؟ من خیلیی خجالت کشبدم.. چون ظرف شکلات هم که اورد جلوش به جاش ادامس برداشت..برگشتیم خونه گفتم اگر قراره این کارهارو کنی فردا شب نمیریم.. و بستنی و پارک هم فعلا خبری نیس.. شب دوم نرفتیم...امشب هم که رفتیم دوباره افتاد به بچه ها یهو وسط عزاداری با صدای بلتد بچه هارو صدا زد..منم عصبانیشدم رفتم تو اتاق بهش گفتم اینجوری قول دادی و پاشو بریم و اینا.. گفت نه بمونیم.. منم دستش رو یکم فشار دادم گفتم اصلا برای چی با بزرگتر از خودت و پسرا بازی میکنی.. خیلی اعصایم خرد شده.. واقعا انگار دارم با دیوار حرف میزنم.. خسته شدم ازبس حرف میزنم و تذکر میدم اونم کار خودش رو میکنه...اینم بگما..تو اون جمع فقط من داشتم به بچم تذکر میدادم...یکی از مادرا که داشت کمک میکرد و بجه اش زیاد صدا میداد اصلا عین خیالش نبود.. حالا همش عذاب وجدان دارم که من چرا دخترم رو همش دعوا میکنم اینجور جاها..