۷ پاسخ

مامان خودت یا خواهرت کسی نیس ،بیاد خونت

من خداروشکر مامانمم ابنا هستن ولی بچم بد قلقه فقط خودم قلقشو میدونم الانم ۳۵ هفتم سزارین هستم احتمال زایمان زود رس دادن بهم

من شبی که صبحش میخواستم برم بیمارستان دقیقاااا دخترم تا ساعت ۴صبح بیدار بود بهونه می‌گرفت بی دلیل اصلا نمی ایستاد
خودمم از یه ور سنگین شده بودم
استرس زایمان هم داشتم
حالا روحی خراااااب
اصلا دلم نمی‌خواد یاد اون روز کنم🥺
اما الان اجازه دخالت هیچکس نمیدم
دوهفته موندم خونه بابام
سریع برگشتم خونه خودم
روال افتاد دستم

دقیقا مادرشوهر منم همین شکلیه
میبینی بچه از شدت خواب داره گریه میکنه ها میگ الان بچه نمیخابه ک الان وقت بازیشه
بازیش بده قشنگ خسته بشه بعد بخابه
یکی نیست بگه اخه زن ۱۳ ماهه من دارم این بچه رو زفت و رفت میکنم من قلقشو بلدم زبونشو بلدم تو چی میگی اخه

چند هفته ای عزیزم

بگو نه شیرم بخاطر مزخرفات تو خشک شد بی وجدان

خدا صبرت بده فقط
هرچی بافتی پنبه میکنن قشنگ ، باید از اول خواب بچه رو درست کنی.

سوال های مرتبط

مامان ملودی مامان ملودی ۱۳ ماهگی
اولین تجربه‌ی من تو مریض شدن ملودی:
جمعه ساعت ۱ بامداد بود ملودی یهو از خواب بیدار شد و شروع کرد ب گریه و بی تابی
گفتم شاید از دندونشه خوابوندمش تا براش ژل بزنم. ب محض این ک بلندش کردم شروع کرد ب استفراغ... ۱بار، ۲بار، ۳بار....
شوهرمو از خواب بیدار کردم گفتم اینطوریه پاشو ببریمش دکتر گفت هیچیش نیست و فقط غذا سره دلش مونده
بار ۴ و ۵و ۶م ک بالا اورد بالاخره شوهرم راضی شد بریم دکتر
رفتیم بیمارستان مفید
گفتن ویروسه و یا باید بستری شه یا فعلا امپول ضد تهوع بزنه. امپول و زدیم و اومدیم خونه. استفراغش بند اومده بود و رسیدیم خونه و خوابیدیم. صبح ساعت ۸ دیدم دیدم انقد اسهالش شدیده ک از پوشک و لباس و شلوارشم پس داده.پوشکشو عوض کردم و شوهرم گفت چیزی نیس داره دفع میشه ک همون لحظه ی عالمه رو شوهرم بالا اورد و خودش گفت پاشو بریم دکتر. دوباره رفتیم بیمارستان مفید... سگ صاحبشو نمیشناخت! تو اتاق دکتر ۳تا انترن بودن و دکتر بجای این ک حواسش ب تجویز و معاینه باشه سرگرم توضیح دادن ب انترنا بود انگار ن انگار ک ی بچه مریضه
(ادامه تو همین تاپیک)