۷ پاسخ

خدا به اندازه دلش بهش بده

عزیزم توی بیو سنت زده ۱۰ درسته ؟ ۱۰ سالته بچه داری

🥹🥹ای خدا چقدر مهربون اخه

چه بخشنده دل بوده عزیزم💝

خدا عاقبتش رو خیر کنه

آخی الهی بگردم براش

خدا عاقبت به خیرش کنه
ان شاالله که چند برابر بهش برگرده
یه چیز آماده داشته باش اگه یه وقت دیدیش جبران کنی

سوال های مرتبط

مامان امیر رضا مامان امیر رضا ۱۴ ماهگی
میخوام از تجربه این دو هفته اخیر بهتون بگم شاید ب دردتون بخوره من دو هفته پیش پسرم تب شدید گرفت دو سه روز تب داشت خیلی نه یکمم اسهال بود بردمش کلینیک نشاط که مثلا برای کودکانه 450 تومن وزیت گرفته فقط ی شربت ایبوپروفن داده با قطره پدی لاکت دو روز گذشت ی ذره تب بچم کمتر شد از شنبه هفته پیش هم تبش هم اسهالش دو برابر شد دو روز گذشت باز بردمش کلینیک اریا توی کوهسنگی که مخصوص کودکان هسن 460 تومن ویزت گرفت بازم هیچی نداد خدا شاهده ی استامینوفن داد و یک شیشه اب سرم واسه اب بدنش همینجور بود تا پنج شنبه داشتم دیوانه میشدم بچم از تب اسهال دیگه جونی براش نمونده بود
اطرافیان هم همه میگفتن هیچی نیست از دندونشه
روز چهار شنبه هفته پیش اسهالش شدید شد جوری که هر نیم ساعت دسشویی میکرد فقط اب باسنشم زخم شده بود چون شدید بود اسهالش دائم گریه میکرد میخواستم ببرمش دکتر اطرافیان نذاشتن گفتن تو فقط بلدی ببریش دکتر از این حرفا هیچی نیست خوب میشه
پنج شنبه انقد اسهالش زیاد شد هر 10 دقیقه زور میزد ساعت 3 بعد از ظهر دیگه داشت از حال میرفت بردمش پیش یک دکتر داخلی که قبلا هم سینش خس خس داشت توی زمستون هر دکتری بردم خوب نشد همینجا بردمش بهش امپول زد تا امروز دیگه سینه اش خس خس نکرده
دکتر داخلی و عفونی هست بردمش بهش دو تا امپول و سرم و چهار تا شربت داده دو تا انتی بیوتیک و یکی زینک یکی هم لوپرامید برای اسهالش
همینکه اون سرم و امپولا رو زدن بهش اسهالش قطع شد و دیروز امروز کلا حالش خوب خوب شده
و ویزیتش فقط 320 تومن بود
مشخصات دکتر هم عکس کارتشو کذاشتم یعنی با یک نسخه بچه هاتون خوب میشن منکه ازش خیلی راضیم خدا خیرش بده
ببخشید اگه طولانی شد🙏
مامان محمّدمتین مامان محمّدمتین ۱۴ ماهگی
یک سال گذشت…

انگار همین دیروز بود که برای اولین بار صدای گریه‌ی متین رو شنیدم. اون لحظه پر از ترس، هیجان و عشق بود. باورم نمی‌شد از این به بعد یک “مامان”م و زندگی‌م با حضورش رنگ دیگه‌ای گرفته.

این یک سال، پر از تجربه‌های تازه بود. شب‌های بی‌خوابی، نگرانی‌ها، گریه‌ها، اما در کنارش لبخندهای کوچیک، نگاه‌های شیرین و بوی خوشی که همه خستگی‌ها رو می‌برد.

کم‌کم یاد گرفتم چطور نیازهاش رو بفهمم، چطور با گریه‌هاش آرام بشم، و چطور غذاهاش رو با عشق آماده کنم. حساسیت‌هاش، محدودیت‌های غذایی، و اینکه باید حواسم به هر چیزی باشه، سخت بود، اما باعث شد بیشتر دقت کنم و خلاق‌تر بشم.

دیدن اولین لبخندش، اولین دندونش، اولین چهار‌دست‌و‌پا رفتنش، اولین کلمه‌هاش… همه‌ش برای من معجزه بود. هر روزش یه اتفاق تازه داشت که قلبم رو پر از شادی می‌کرد.

امسال فقط بزرگ شدن متین نبود؛ خودم هم بزرگ شدم. یاد گرفتم صبورتر باشم، قوی‌تر، و در عین خستگی ادامه بدم. مامان بودن سخت‌ترین و شیرین‌ترین نقش زندگی منه.

و حالا که متین یک‌ساله شده، وقتی به عقب نگاه می‌کنم، می‌بینم هر سختی‌اش می‌ارزید. یک سال پر از عشق و یادگیری و رشد… هم برای پسرم، هم برای خودم
مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 مامان گلِ نرگس🐣🥹💛 ۱۶ ماهگی
مامانا یه سوال قهوه ای داشتم😬
نرگس تقریبا یک ماهه داره شیرخشک میخوره، دکترش اول براش آپتامیل تجویز کرد گفت همین نزدیکه به شیر مادر
میدادم بهش مدفوعش روزی یکبار بود و معمولی...
یک قوطی رو کامل دادم بهش اما اذیت میکرد سر خوردنش رفتم نان گرفتم براش...
سر نان هم اذیت میکرد، اولای قوطی هم مدفوعش روزی یکبار بود تا آخرای قوطی که دیگه پی‌پی شل میکرد روزی دو بار مثلا...
من دوباره براش آپتامیل گرفتم(میدونم اشتباه کردم هی شیرخشکشو عوض کردم ولی مجبور بودم چون نمی‌گرفت)
خلاصه از آخرای نان تا الان که دومین قوطی آپتامیل رو خورده مدفوعش کاملاااا شل شده!
روزی ۴، ۵ بار
رنگش هم اصلا طبیعی نیست(ببخشید اینجوری میگم قبلا تیره بود الان زرد و سبز روشنه)
ویروس هم بعید میدونم باشه چون هیچ مشکل خاصی نداره(شایدم ویروسه نمیدونم حقیقت)
به نظرتون مشکل از شیر خشکه؟ بهش نمیسازه؟ پس چطور اولش خوب بود؟!
و اینم بگم که زیاد میخوره، مثلا ۲ ۳ ساعتی ۱۲۰ تا ۱۵۰ تا...ممکنه از زیاد خوردن باشه؟
مامان دردونه مامان دردونه ۱۵ ماهگی
لطفا اینو بخون. فرقی نمیکنه بچه ات چند ماه یا چند سالشه.
امروز مراسم شیرخوارگان حسینی بود و طبیعتا خیلی شلوغ شده بود و از نوزاد یک ماهه (شاید حتی کمتر) بود تا بچه چند ساله. همه هم بچه بودن و تحرک داشتن و نمیشد هم دست و پاشون رو بست.
یه خانمی نزدیک من نشسته بود که همراه پسر حدودا ۶، ۷ ساله اومده بود. پسرش شدیدا سرفه میگرد، چشماش قرمز بود و دماغشم گرفته بود. مشخصا علامت سرماخوردگی داشت. وقتی سرفه میکرد هم جلو دهنشو نمیگرفت. اون بچه گناهی نداشت ولی اینو برای اون مامان مینویسم:
مامان .... ! حتی اگه بچه ات مشکوک بود به مریض بودن، از اسهال گرفته تا سرفه و اّبریزش نباید بیاریش جایی که این همه بچه دیگه اونم بچه های خیلی خیلی خیلی کوچیک هستن. چون اگه واقعا مریض باشه، میدونی چندتا مادر و بچه دیگه رو به دردسر میندازی؟ بعد اون موقع بچه اینقدر واضح داره علامت نشون میده و تو نه تنها آوردیش توی یه اینطور جمعی، حتی بهش یاد ندادی یا تذکر نمیدی که جلو دهنشو بگیره و تو صورت بقیه سرفه نکنه؟
به مادری مثه تو چی میگن؟
خواهش میکنم اگه بچه تون مریضه، این نکته رو رعایت کنین. جایی که بچه های دیگه هستن نبرینش. مهد نفرستینش. مدرسه نفرستینش. حتی اگه کارمندین و سر کار میرین، یکی دو روز ازش مراقبت کنین حالش خوب میشه. ولی اگه نکنین، معلوم نیست چند تا بجه و چندتا مامان دیگه رو به دردسر میندازین.