مامانا من برادرم ۱۷-۱۸ ساله ازدواج کرده دو تا هم بچه داره
همیشه هم از زن و زندگیش ناراضیه ولی بخاطر بچه ها ش چیزی نمیگه ما هم همیشه بهش بگیم زنت خوبه فلانه حتی اگه از زنش ناراحت هم بشیم بهش نمیگیم چون خیلی روش تاثیر داره و واقعا هم همیشه ناراحتشم تو دعواهاشون همیشه میگفت هیچوقت نتونستم دوسش داشته باشم😕
همیشه میگه زنم باعث میشه بچه ها بهم احترام نذارن
امشب خونه مامانم اینا بودیم همگیبرادرم یه حرف خیلی جدی و مهمی داشت میزد دخترش هم نشسته بود بین بزرگترا(۹سالشه) هی حرف میزد برادرم قبل اینکه حرفشو شروع کنه رو به دخترش گفت کار مهمی دارم وسط حرف من کوچیکترا صحبت نکنن
بعد که شروع کرد حرف زدن وسط حرفش دخترش شروع کرد اظهار نظر
برادرم هم بهش گفت مگه نگفتم وسط حرفم صحبت نکن حرفم مهمه
دخترش شروع کرد گریه کردن
زن داداشم توی جمع جلوی مامان و بابام به داداشم گفت چرا اینجوری میگی به بچه دخترم عزیز دلم قربونت بشم بهش اهمیت نده تو حرفتو بزن

من خیلی حرصم درومد واقعا نمیدونستم چیکار کنم خیلی دوس داشتم یه چیزی بگم ولی ندونستم چی بگم
بنظرتون آدم تو همچین موقعیتی باید چیکار کنه،

۸ پاسخ

بعضی از زن ها عقده هاشون با بچه هاشون در میارن
مثلا یه زن عقده ای بچشو توری تربیت میکنه که زاده عقده مادر بشه
حتما برادر شوما دوسش نداشته اونم داره با بچه هاش ازش انتقام میگیره
خودشو بچه هاشو تو یه سنگر و پدر را تو هدف میزاره

هیچی نگو‌شما
اون بیشعوریشو نشون داده عزیزم

سکوتتتتت

شما نمیدونی چی کشیده تو زندگی خانومش که اینجوری شده بهتر دخالت نکنی

سکوت

سکوت.

کلا گهواره یه مدلیه
یه جوری شده خواهرشوهر بیچاره همیشههه ی خدا مقصره و خانواده شوهر
اینجا نباید این چیزارو بازگو کنی،هرچیوووو ربط میدن به اینکه زن چیشده چی کشیده!!
از بی تربیتی زنداداشت بوده عزیزم حالاهم داره بچه رو بی تربیت بار میاره
معلومه که ادم بهش برمیخوره اینجوری
اما مشخصه هرچی بگی بده شما میشین
من بودم میگفتم عمه جان بزرگترا دارن صحبت میکنن یه لحظه اجازه بده صحبت بزرگترا تموم بشه بعد شما شروع کن ،حالا مامانش هم هر غلطی دلش میخاست میکرد به جهنم

منم مث شما سر برادرم حساسم اگ این موردا ببینم برخورد میکنم من ادمیم ک حرف و روبرو میزنم پشت سر ن حالا طرف خوشش میاد یا نیاد همیشم گفتم داداسا من خط قرمز منن خار ب پاشون بره نمیزارمشون چ بزسه ک واقعا ت زندگی اذیت بشه حالت رو واقعا درک میکنم

سوال های مرتبط

مامان مانلی مامان مانلی ۵ سالگی
سلام مامانا میشه لطفا راهنماییم کنید
من خواهر بزرگم مریض هست عمل مغز انجام داده و‌ ناتوانی داره یه پسر ۷ ساله هم داره بخاطر همین کلا با پدر و مادرم زندگی میکنن هر دوشون ، منم خودم یه شهر دیگه زندگی میکنم اومدم خونه بابام اینا که کارهای دندون درست کردن دخترم و چکاب هتی سالیانه چشمش و ... رو انجام بدم بخطر همین یکم موندنم طولانی شد این پسر خواهرم خیلی دروغ میگه و بی تربیت هست و روی دخترم هم تاثیر گذاشته حالا جدای از اون امشب یه چیزی فهمیدم که خیلی اعصابم بهم ریخت ، دخترم شلوارشو کشیده پایین و پسر خالش خصوصیش رو‌دیده و حتی دخترم بهم گفت آرو دست گذاشت روش خیلی عصبیم با اینکه آنقدر مواظبشون بودم وقت بازی کردن و... و لحظه ای هم تنهامون نزاشتم با هم توی یه لحظه آخر این اتفاق افتاده حالا مثل خر به گل موندم که چرا اینجوری شد و اینکه حالا باید چیکار کنم و چه واکنشی داشته باشم، و اینکه چون این بچه خواهرمو مامان و بابام بزرگ کردن و خرج و مخارجش و همه کارهاش رو اینا میکنن روش حساسن ،ولی خیلی بد بار اومده اصلا موندم بخدا روح و روانم بهم ریخته بخدا بخاطر اینکه این با بابام اینا زندگی میکنه من بخطر دخترم حدود ۱۰ ماه اصلا پا خونه بابام اینا نزاشتم بد جونوریه کثافت حالا چیکار کنم 😥
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۵ سالگی
سلام مامانا با توجه به مشکل یبوست و بی اختیاری دخترم که سه شنبه بردنش دکتر دکترش گفت بعد از هر خواب و بعد از هر وعده غذایی حتما ببرش دستشویی حالا چه پی پی داشته باشه چه نه هنوز که لرچی دارو میدم همچنان یبوست رو دارا و هی کوچولو کوچولو می کنه گاهی وقت ما بین دوتا وعده غذایی پی پی می کنه گاهی عصر ها خیلی وقتا بعد از غذا نیست یه وقتایی هم میشه واسه بعد از غذا کلا تایم مشخصی نداره خواهرم میگه فقط به اون چیزی که دکتر گفته اکتفا نکن تو دائم ببر دستشویی میگم آخه نمیشه صحبت یه روز دوروزم نیست هم بچه کلافه میشه می ترسم دیگه همکاری نکنه هم خودم هم از اون طرف دلی خیلی اذیت می کنه خرف وقت خواارشو نی برم دستشویی اونم میاد هی باهاش حرف نی زنه اذیتش می کنم مسخره بازی در میاره یه وقتا می اندازتش بیرون درو قفل می کنم که اینم تمرکز داشته باشه رو کارش یعنی یه بساطی دارما با این دوتا بچه 🥴🥴حالا به نظر شما کاری که دکتر گفته بکنم یا چیزی که خواهرم میگه ،؟؟امروز روز ۴ ام وهنوز موفق نشدم تو دستشویی کارشو بکنه وعده ی جایزه هم دادم دکترش هم گفت هر بار کرو یه ستاره بچسبون براش
مامان آلا مامان آلا ۵ سالگی
سلام مامانا
ی مسئله ای برام پیش اومده لطفا نظر بدین من دیشب تا صبح نخوابیدم از بس فکرم درگیر بود
دیشب ما خونه مادرشوهرم بودیم با خواهرشوهرا و. بچه هاشون
پسر خواهررشومرم کلا بچه ناسازگاری ی مدت هم قرص می‌خورد و دکتر روانشاس میرفت با مامانش دیشب بحث می‌کرد و ی چیزی میخواست ۱۱ سالشه
اونم میگفت نمیدم ی دفعه شوهرمو بلند شد دستش گرفت با حالت بد که چرا با مامانت اینکارو میکنی و بی ادبی و....دختر من فقط جیغ می‌زد همه بلند شدن جداشون کنن منم رفتم جلوی شوهرمو گرفتم جداشون کردم هلش دادم داد زدم سرش که برو بیرون ب تو چه ربطی داره تو بچه خودتو تربیت کن ب تو ربطی نداره اون بچه پدرو مادر داره دختر خودتو نگاه کنه بچه ام میلرزید فقط داد میزد واقعا عصبانی شده بودم کلا همسر من ب همه چی کار داره تو خانواده ماهم از این کارها میکنه
خواهرشوهرم حالا میگه تو بزرگش کردی داداشم میخواست پسرمو ادب کنه منم گفتم تو هیچی نگفتی من اگه جات بودم داداشم ب دخترم ی چیزی میگفت میخوابوندم زیر گوشش به داداشت چه ربطی داره بچه رو پدرو مادر ادب میکنن داداشت خیلی زرنگه بچه خودشو تربیت کنه بدهکار هم شدم
شما جای من بودین چی میکردین عکس العملتون چی بود