خانما ی نصحیتی دارم براتون
هفته اخر بارداریتون حواصتون ب حرکات نی نی باشه اصلا پشت گوش نندازین
من دیروز صبح نی نیم در روز ی تکون داشت بایکی دوبار سفت کردن
رفتم بهداشت گف سریع برو. بیمارستان منم تا رفتم ۸شب شد. رفتم بیمارستان. ان اس تی دادم گف نه همچی نرماله ولی دکتر شیف بود اومد معانیه. کرد گف نه باید بستری بشی چون بچه حرکاتش کمه اگر بری باید با رضایت خودت بری. منم هیچ دردی نداشتم دو دل بودم همش میگفتم نه میرم دردم بگیره میام
دکتر گف ببین من خلاصه حرف زدم. بری هرچی شد. پای خودته ها ی عمر پشیمونی
خلاصه قبول کردم بدون هیچ سانتی بدون هیچ نرمی. دهانه رحم بستری شدم ماما همراه گرفتم امروز صبح بچه دنیا اومد با کلی. سختی ولی بند ناف ک کوتاه بوده چفت دور گردنش افتاده بود اصلا گریه نمیکرد کلی دکتر ریختن سرش. و اخر صداش در اومد بردنش بیمارستان نوزادان حالا من با یک عذاب وژدان بزرگ رو ی تخت بیمارستان. ی گوشه شهر. پسرکم. ی بیمارستان دیگه

تصویر
۱۲ پاسخ

عزیزم مبارکه
خداروشکر که به خیر گذشته
غصه نخور این روزا هم می گذره ایشالا به زودی هر دو با سلامتی کامل مرخص می شین

آخی عزیزم
تو که نمیدونستی قراره اینجوری بشه
ایشالا هردوتون صحیح و سلامت ترخیص میشین

مبارکه عزیزم انشاالله که خیلی زود پسرت میاد بغلت
ببخشید توی هفته منم مهمه یا نه چون دخترم از دیروز تکون نخورده

عزیزم انشالله زود زود پسرت رو سلامت بغل میکنی ..تو همین چند ماه بارداری فهمیدم با همه کم تجربه بودم هیچ کسی اندازه مادر درگیر حال بچش نیست عذاب وجدان نداشته باش تو هم بد نمیخواستی باز خدا خواسته که بلاخره تصمیم درست رو گرفتی ..انشالله همه نی نی ها با سلامت بیان در آغوش مادرها

انشالله ک چیزیش نمیشه زود میادپیشت

آخی عزیزم نگران نباش درست میشه چند روز دگ با پسرت برمیگردی خونه🙏🏻
ممنون که هشدار داری

حتی. رو بدنم نذاشتن حسش کنم
حالم خیلی بده چون همراه دارم نمیخام گریه کنم ولی دارم از خودخوری میمرم همش میگم صبح مرخص میشم میرم. پیشش ولی معلوم نیست اونجا میخان چیکارش کنن😞

ان شالله که پسرتو بسلامتی میارن پیشت بغل میگیری عزیزم😘♥️
برات دعا میکنم توام برای من دعا کن ♥️

عزیزم ایشالا بسلامتی جفتتون مرخص بشید ما خوب اطلاعاتمون کمه به امید ماما و‌پزشک هستیم .
سونوهای قبلی نگفت بند ناف پیچیده؟

عزیزم عذاب وجدان چرا شما که تلاشتون رو کردید

من دو روز حس میکردم خیلی کم تکون میخوره ولی این ماماهای بیمارستان. اصلا براشون مهم نیست میگفتن ن ان استی. خوبه. بلند شو برو برو
ای کاش. همون روز اولی ک فهمیدم کم شده حرکاتش بزور بستری میکردم خودمو الان جیگر گوشم حالش خوب بود ن. ی جا دیگه

ان شاالله چیزی نیست قشنگم
نی نی هم سالم و سلامت برمیگرده پیشت💖

سوال های مرتبط

مامان ماهلین🩷ماهور🩵 مامان ماهلین🩷ماهور🩵 روزهای ابتدایی تولد
پارت اول زایمان
طبق گهواره ۳۸هفته و ۶ روز بودم ک ب خاطر ضعیف شدن حرکات راهی بیمارستان شدم ..بیمارستان آرش
وقتی رفتم ساعت ۳ و نیم بعدازظهر قسمت پذیرش همه چیو گفتم و گف برو بشین فشارتو بگیرم .وقتی گرفت گف برو داخل برا معاینه و گفت فشارت ۱۴ احتمال بستری داری.وقتی رفتم پیش دکتر گف سریع برو رو تخت آخه خیلی شلوغ بود سریع رفتم و اومد تو دستگاه حرکات و ضربانشو دید و شروع کرد ب معاینه کردن ک برگشت گف آبریزش هم داری گفتم نمیدونم من فک میکردم ک ترشح ..دوباره ی دکتر دیگ اومد اونم معاینه کرد و گف آبریزش داری و یهو در کمال ناباوری گفتن ختم بارداری و سریع بستری بشه منم ک استرس گرفته بودم سریع زنگ زدم ب شوهرم و اونم باورش نمیشد خلاصه ازم همون دقیقه آزمایش ادرار گرفتن و من سریع بردن اتاق زایمان .خلاصه همراهم ک اومده بود رفته بود از داروخانه پک کامل لباس مادر و نوزاد و همه چیزایی ک حین زایمان و بعدزایمان لازم رو گرفته بود چون بیمارستان آرش اصلا ساک خودمونو قبول نمیکنن
مامان گیلاس مامان گیلاس ۳ ماهگی
پارت دوم🙂💕


۳۹ هفته و ۶روز بودم عصرش رفتم پیش ماما زایمان ک برام نامه بستری برا امپول فشار بنویسه خلاصه وقتی ک رسیدم پیشش بهش گفتم ک همه ورزش ها ،پیاده روی،پله زیاد،گل مغربی داخلی و خوردنی استفاده میکنم ولی از ۳۷ هفته ۱سانتم و هیچ پیشرفتی نداره و ترشح دارم قبول نکرد واسم بنویسه گف تا دو روز دیگ اگ زایمان نکردی اون موقع الان نمیشه ولی الان ی کمکی بهت میکنم و منو برد اتاق معاینه برام تحریکی انجام داد و گف تا فردا مطمئن باش زایمان میکنی منم همون موقع ک از تخت بلند شدم ی درد بدی زیر شکمم گرف و همینجوری توی راه هی می‌گرفت دل میکرد من میگفتم بخاطر معاینه هس ولی تا رسیدم خونه یکم توجه ک کردم دردام هر ۷دقیقه بود ولی قابل تحمل کم کم ب ۴دقیقه ی بار رسید رفتم ی دوش گرفتم شدیدتر شد ب ماما زنگ زدم گف برو بیمارستان ی معاینه کنن و بهم خبرشو بده منم رفتم گفتن هنوز ۱سانتی😮‍💨😖 اینجا ساعت ۱۱و نیم شب بود ی ان اس تی گرفتن و تا ساعت ۱و نیم پیششون بودم گفتن برو خونه بستری نمیشی با ۱سانت منم با ناامیدی کامل و درد برگشتم شوهرمم باید ساعت ۶میرف سرکار گف من یکم بخوابم ک حداقل توی راه خوابم نبره...

ساعت ۳و نیم دردام دیگ خیلی شدید شد ب خواهرم زنگ زدم گفتم من دردام آروم نشدن (خواهرم از همون اول شروع دردام باهام در تماس و پیام بود) رفتم شوهرمو بیدار کردم با گریه گفتم دیگ نمیتونم تحمل کنم اونم زود زود منو برد بیمارستان ب خواهرم هم زنگ زدم گفتم بزار مامانم بیاد بیمارستان😭
مامان ماهان 🌙💙 مامان ماهان 🌙💙 ۶ ماهگی
تجربه ۲
گفتم باید برم حموم سریع رفتم زیر دوش آبگرم رفتم شیو کردم خودمو اومدم موهامو خشک کردم خوب آماده شدم رفتم بیمارستان ی مامای بد اخلاق بود خب طبیعی هفته آخرت هستی بیا معاینه کنم معاینه کرد گف ۲ سانتی ولی زایمانت طول میکشه بستری نمیکنه دکتر بذار به دکتر بگم دردم شدید تر میشد ان اس تی گرفت گف درد زایمان داری دکتر دیگه ای شیفت بود خیلی خوب بود خدا ازش راضی باشه واقعا اومد گفت کجاست خونتون گف روستا هستیم گف نمیتونم بفرستمت چون اتفاقی می‌افته بچه تکون نمیخوره اصلا کمپوت خوردم بستنی خوردم نخورد بستری شدم لباس دادن دکتر خودش معاینه کرد تحریکی خیلی درد داشت مردمو زنده شدم از درد دردم دیگه بدتر شدم خیلی بیشتر بازم ان اس تی گرفتن دیدن بچه تکون نمیخوره گف دردت بیشتر میشه دیگه معاینه کردن گفتن ۳ سانت شدی دیگه میمردم از درد خیلی داد میزدم گریه میکردم دکتر گف زایمانت طول میکشه گفتن ی بارم معاینه تحریکی کنن و یکم فشار بدن بچه بیاد پایین کیسه اب پاره کردن دیگه گفتن بچه مدفوع کرده من متوجه نشدم دکتر اومد گفتن دردش بیشتر ی ساعت زایمانش طول میکشه ولی بچه مدفوع کرده ضربانش اومده سریع ببرید اتاق عمل سزارین من خیلی حالم بد بود میلرزیدم دردم زیاد بود ۴.۵ نیم سانت شدم دیگه سوند وصل کردن ادامه پارت بعدی