۱۰ پاسخ

عزیزم می‌دونم تحت فشاری ولی سعی کن تحت هیچ شرایطی سر مادرت داد نزنی ❤️

ببین من آرزومه مامانم کنارم بود و این حرفا رو میزد🙂ولی متاسفانه تا آخر عمر نه صداشو میتونم بشنوم نه ببینمش
قدر مامان هاتون رو بدونین

چطور دلت میاد سر مامانت داد بزنی بخاطر حرفی که به نظر مامانت به صلاح بچه ت بوده؟؟
منم باشم قطع میکنم دیگه بهت زنگ نمیزنم.خب میگفتی بازی میکنیم اما باز بیقراره.گلم مامانامون خیییلی نوه هاشونو دوس دارن هیچ وقت سر مادرت داد نزن که فردا روزم بچه ت همینارو تو ذهنش نگه داره.میدونم تحت فشاری ولی اکثر مردم ما مامانا رو بی عرضه فرض میکنن

مامان منم همینه تازه زنگ میزنه میگه نهار فلان درست کن خوب زن خودم میدونم یه فکری میکنم چیکار کنم واقعا آدم حس بد میگیره

زن بزن خواهر از دلش در بیار ببخشیدفضولی میکنم

بنده خدا چكار كنه خب ميگه ناراحت ميشي داد ميزني نميگه ميگي چرا زنگ نزد.خسته اي فشار روته عزيزم مامانا از سر نگراني وتجربه ميگن مامان منم هر روز زنگ ميزنه مخصوص ميگه در خونه بسته بچه نره بيفته پايين منم ميگم مرسي ياداوري كردي حواسم هست ١٠بارم زنگ بزنه باز ميگه😁

دقیقا مثل مامان من همش میگه به بچه هات برس اینقدر سرت توگوشی نباشه هی زنگ نزن الان داداشم مریضه نگرانشم همش به مامانم زنگ میزنم حالشومیپرسم فکر میکنه من همیشه در حال تلفن کردنم اونم حق داره طفلک نگرانه

منم دقیقا بعد یه ماه که با مامانم بودم مامانم دیروز رفتش شهرستان. یزدان هم به شدت وابسته مامانمه جوری که دیروز پدر منو دراورد. مامانمم میگه تو باهاش بازی نمیکنی وقت نمیزاری😂

عزیزم مامانا همه همینن .مامان من یعنی هنوزم تمام تلاشش رو میکنه من تنها با دخترم نباشم .یا خودش میاد یا آبجیم رو میفرسته 🫥هرچی هم بشه در هرصورت مقصر منم ....

عادت کرده خونه مامانت

سوال های مرتبط

مامان عسلی(ماهلین) مامان عسلی(ماهلین) ۱۰ ماهگی
الان دیدم ی مامانی تاپینگ زده وقتی بچه فامیلشون میاد همه اسباب بازیا رو جمع میکنه در اتاق بچشم قفل میکنه اگه یکی این کارو کنه من دیگه پامو خونش نمیذارم فامیل خودمون همینقدر حساس بود دوبار رفتیم خونه ش سری بعدی بابام بردمون بازار کلی اسباب بازی برامون خرید دعوتشون کرد اومدن خونمون هیچکدومم جمع نکردیم سری بعدی دعوت کرد مامانم گفت جایی ک بچه هام ناراحت شن نمیام ببخشیدا و تموم ما اون عجوزه رو دوباره ندیدیم شد برا من درس
پسر دوستم دنیا اومده بود با ماهلین رفته بودم تمام توپاشو آورد ماهلین بازی کرد حتی ماهلین بیقرار بود گهواره بچه خودشو آورد ماهلین توش بخوابه اونم اومد خونه من متکا پتو هرچی فکرشو کنین من میدم بچه ش.بذارید بچه ها تو دلشون کینه کنن ازتون اسباب بازی گرونا رو جمع کنید ساده ها رو بذارید بازی کنن در اتاق بچه خودتونو قفل نکنین اون بچه ناراحت میشه ک میاد خونتون و هیچی بالاتر و ارزشمندتر از ذهن ی بچه نیس چون تا ابد یادش میمونه و ازتون متنفر میشه...