خانوما من ۴ هفته دیگه زایمان میکنم، شوهرم هم اصرار داره که مادرش اینا باید بیان یه هفته اخر رو پیش من باشن تا روز زایمان.
هرچی بهش میگم همه رو میکشی از شهرستان اینجا، بالاخره واسه خودشون کار و زندگی دارن.
چرا باید یه هفته زودتر بیان، بعد تازه من آدمی هستم که رودروایسی دارم باهاشون، وقتی بیان اینجا من باید بالاخره ازشون پذیرایی کنم.. روزای اخر یعنی یک دقیقه هم نمیتونم بشینم و استراحت کنم. باید کلا سرپا باشم یا غذا درست کنم یا ظرف بشورم کمکشون. یه حموم نمیتونم راحت برم، معذبم.

اصلا نمیدونم چه گلی به سرم بگیرم

وااا چقد شوهرت بی فکره ببخش اینو میگم توالان دم زایمانته سنگین شدی حوصله هیچی رو نداری باچه عقلی میگه بیان

همشون بزهستن مردا

باز شوهر من میگه زایمان کردی بهشون خبر بدم یا نمیخاد؟!😂

عجبا

وای خیلی بده اینطور

دعوا راه بنداز یا خانوادت نزدیکتن جم کن برو خونه بابات هفته اخرو حسابی استراحت کن و لذت ببر😂😂

مامان خودت نیست بیاد پیشت؟؟

ولا منم زاییدم مادرم کنارم بود تازه دیسک عمل کرده بدبخت بعد اونا بعد س روز اومدن دو روز موندن همی دو روزم سرطان بودن سر دلم حتی وقتی رفتن رختخواب هاشونم جمع نکردن خودم سرپا بودم مادرم باور کن نمیبخشمشون چون چیزامو ریختن رفتن خواهرم اومد جمع کرد بعدش چون من مادرم دیگ نمی‌تونستیم

درکت میکنم
تازه من الان زایمان کردم و خیلی دارم اذیت میشم از کاراشون

خودت بزار برو از خونه ، برو خونه مامانت بگو باید استراحت کنم شرایط ام سخته نمیتونم

خب خودشون انجام بدن

من مادر شوهرم و خواهر شوهرم میان خودشون بلند میشند کارا رو انجام میدن ...

شوهرت بی فکر الان فقط باید شرایط رو مطابق میل تو‌پیش ببره نه ننش،بعذشم اگه برا فعالیت میگی خوبه ،فعال باشی

خب با شوهرت حرف بزن
همین حرفا رو بهش بگو
راضیش کن

سزارین هستی؟

قبول نکن هر چی بگذره سخت میشه
مخصوصا هفته ی اخر
بهش بگو یک روز قبل زایمان بیان
بعدش بمونن
الان که نیازی نداری فقط زحمت میشه
من مامانم ۱روز قبل زایمانم میاد از اونطرف بمونه

میفهمم شرایط سختیه