۸ پاسخ

چرا با خودت بچه اينكارو ميكني چون غذا نميخوره ميزنيش؟؟؟ چ كاريه اخه بزار جلوش خودش بريزه و بخوره

ببین به قرا بچه من اگر با برانامه کودک و کارتن های اینستا بهش غذا ندم ی لقمه هم غذا نمیخوره پدرمنو در میاره تا غذاشو بخوره گردن درد کردم .تو هم امتحان کن ببین میخوره .خوب میشه من پسر عموم ۲و نیمشه هیچی واقعااااا هیچی نمیخوره نمیدونم چجوری زنده ست

خودت درست ،ازمواددرجه یک هم استفاده کن مثل ارد سبوس دار،تخم مرغ محلی،عسل ،شیره انگور .....هم مقوی میشن هم هرچقدر هم بخوره دیگه نگرانی نداری

چی میخوره؟؟کیک ،پنکیک میخوره؟

الان فکر کردی فقط بچه تو اینجوریه ؟
من یه هفته پیش پسرمو بردم دکتر تغذیه اونجا نمیدونی چند تا بچه بد غذا بودن که هیچی نمیخوردن بماند که پسر خودم از همه بدتره ولی میخوای چیکار کنی با این روش به جایی نمیرسی چیز مفیدم نخورد نخورد فدای سرش هر چی دوست داره بهش بده بخوره سیر بشه من خودم بد غذا ترین بچه دنیا بودم الانم نمردم زنده ام ولی با استرسی که تو داری خودتو بچه تو نابود میکنی

دوساله داره زندگی میکنه و نتونستی بدی بهش غذا از این ب بعد بزار خودتم بزار بشقابت و خورد خورد نخوردم فدا سر جفتتون .‌الان زدیش غذا خور شد ؟ اعصابت اروم شد؟ مشکلات حل شد؟

همین اصرارت بدغذاش کرده
یه ملافه بزرگ پهن کن غذارو بذار جلوش بازی کنه کم کم میخوره
این زدن تو و اصرارت بخوردن کارتو بدتر میکنه از اشتها میندازی بچه رو
ولش کن حساس نباش خودش گرسنه بشه میاد

هرچیزی که میخوره بده

سوال های مرتبط

مامان آیگل مامان آیگل ۲ سالگی
واقعا تو دنیایی زندگی میکنیم که هیچکس دلش به حال آدم نمیسوزه ،من دوتا بچه دارم یکی دو سالشه دومی ۲ ماهشه بار دوم ناخاسته باردار شدم ،یعنی بقران به نظر من جهنم اون دنیا از زندگی که من دارم بهتره بخدا روز و شبی نیست یعنی بخدا که من یک دل سیر گریه نکنم ، همش سردردم چند بار سر دخترم داد زدم از بس همیشه خسته کوفته و عصبیم دخترم انگار ازم متنفره همش میره با دیگران به خواهرم میگه مامان دنبال این و اون میوفته که باهاشون بره ، واقعا یعنی بخدا واقعا نمیخام اینطوری باشم ولی پسرم که دو ماهشه خیلی گریه میکنه خیلی خیلی خیلی بیش از حد خیلی زیااااد یعنی روزی یک ساعت شاید هم کمتر میخابه بقیه وقتا همش بیداره و گریه میکنه دکترم بردمش چکاپ کامل کرد گفت سالمه قطر کولیک هم بهش میدم موندم چشه بخدا سرسام گرفتم از صداش یعنی در حدی گریه میکنه که بخدا ازش بیزار شدم انگار ن انگاز بچه ام ، هیچکس رو ندارم هیچکس پیشم نمیاد که یکی دو ساعت بچه هامو نگه داره خونه آبجیام که میرم انگار بیزارن ازم مادرمم اصلا نمیاد خودشم تعارفم نمیکنه که برم پیشش شوهرم افتاد دنبال یه زن ۳۹ ساله ولکنش نیس ماهی شاید چند شب بیاد ،ب معنای واقعی کلمه من روانی دارم میشم بخدا نمیدونم چیکار کنم امشب میخاستم کند بسته قرص بخورم خودمو خلاص کنم باز دست و‌دلم لرزید خدا لعنتم کنه خیلی کم حوصله و کم طاقت شدم نمبدونم‌چمه یکی به دادم برسه نمبدونم این گریه های بچه ام کی تموم میشه نمیدونم کی دخترم دوباره با عشق نگاهم مبکنه نه با ترس لعنت بهم کاش عجلم بیاد بمیرم انقدر آدم میمیرن من زنده ام بخدا خسته هیچ دوستی همسایه ای هم ندارم که یک لحظه باهاش سرگرم بشم حداقل روزا زودتر بگذره بیرونم با دوتا بچه کوچک نمبتونم برم