۷ پاسخ

دختر من بعد زایمان بستری شد، گقتن عفونت خون داره، منم با شکم پاره و کلی درد بیمارستان کنارش موندم ۷ روز‌، شب اول اونقدر گریه کردم تا صبح قران خوندم نا نداشتم، ولی با این حال با هر صدای گریه نوزاد میگفتم دختر منه؟ شیر میخواد؟ چقدر سخت بود. ادم وقتی مادر میشه انگار یه نقطه ضعف بزرگ داره، هر لحظه دست و دل ادم میلرزه واسه بچش

آخییی🥺چه روزایی که گذروندیم🥺🥲

اخی عزیزدلم 😢انشالله همیشه تنش سالم باشه 💜

ان شااالله عزیزم

خداحفظ کنه مهرادجون قشنگ و🥹😍❤️

الهی عزیزم قشنگ درکت میکنم

ای جانم عزیزم 🥹🥹🥹🥹🥹

سوال های مرتبط

مامان نورا مامان نورا ۵ ماهگی
این برای مادرای ک میگن ب بچم شیر خشک دادم و عذاب وجدان داریم .
من ب بچم از ۲۰ روزگیش شیر خشک دادم من بچم توی ان ای سیو‌ بستری بود همش ناراحت بودم و استرس داشتم شیرم کم شد بخدا قسم شیر همه مادرا اغوز زرد یود ولی مال من نارنجی اینقدر ک دکترا تعریف میکردن میگفتن اولین مادری ک سنش پایین(۱۷) و سینه هاش کوچیک ولی شیر پر چربی دارع من اینقدر شیرم پر چرب بود ک بچم دوتا میک میزد سیر میشدد
بعد بخاطر ناراحتی ها کامل شیرم کم شد و معده نوزاد هم هی بزرگتر میشع شیر مادر کم میاد کلا و من هنش استرس این داشتم شیر ت دهن بچم میرع یا ن چون بچم همش گشنه بود و لباش خشک شده بود همش گریع میکرد
من باید چیکار میکردم ؟ نباید شیر خشک میدادم باید همینجوری دست روی دست ک من شبر خشک بدم عذاب وجدان میگیرم نه عزیزم این گریه های گشنگی دخترم بیشتر منو ناراحت میکرد من خوشحالم ک ب بچم شیر خشک دادیم.(خوشحال باشید ب بچه هاتون شبر خشک میدید این بزرکترین حقی ک ب بچه هاتون‌میکنید که گشنه نمونن)
مهم نیستش ک شیر از سینه اس یا از شیشه شیر مهم اون دستیع‌ک سینه یا شیشع رو گرفته مهم اون چشمای زنده ی ک‌ وقتی داره شیر میده ب نوزاد با اون بچه ارتباط عاطفی احساس میگیره مهم ازتباط کلامیع ک حین شیر دادن با بچه گرفته میشع:) شیر دادن ب بچه ها یکی از هزاران کاریه ک مادر برا نوزادش انجام میده مادر اغوش میده عشق میده امنیت میدع ارتباط میده مادر باید بتونه گریع های بچشو ترجمه کنه تا بدونه چطوری هر کدوم ازگریه ها رو رفع کنه
(مادر بودن قرار نیست با از سینه شیر دادن تعریف بشه)🩷
خودتون رو نارحت نکنید مادراا🙂😘
امیدوارم ک بدردتون بخوره حرفای من💗💗
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۹ ماهگی
#پارت 5#
ک چون خیلی بهونه میگرفتم شوهرم رفت پیش بچه دیگع وقتی اومد کلی ازش حرف میزد میگفت وای مریم باور نمیکنی چقد نازه دوس داری فقط نگاهش کنی بعد پرستاره گفته بودن چون وزنش خیلی کمه باید یه چند روزی توی دستگاه باشه و شیرم نمیتونه زیر سینه بخوره باید با سرنگ بهش شیر بدن دیکه بهم گفتن شیر بفرس تا بهش شیر بدیم ک من هر کاری میکردم یه قطره شیرم نمیومد بعد مجبور شدیم بگیم شیر اهدایی بهش بدن دیگع من بعد از 8 ساعت یکم چای با ابمیوه خوردم ولی یه چیزی ک خیلی بد بود این بود ک من سرماخورده بودم و سرفه میکردم ک نگم ک با هر سرفم کلی اشک میریختم ولی واقعا مراقب خودتون باشید ک قبل از عمل سرماخورده نشین ک خیلی سخته دیگع بعد از همون 8 ساعت اومدن سوندمم کندن ک من باید اولین راه رفتن بعد عملو میرفتم اینوهم شنیده بودم خیلی سخته ولی اونم زیاد سخت نبود نمیگم اصلا درد نمیکرد نه واقعا درد داشت هم همون لحظه پیاده شدن از تخت هم همون لحضه ک میخوای راه بری چون اصلا نمیتونی کمرتو صاف کنی بلاخره من بعد از اون همه سرفه و درد شبمو صبح کردم و قرار شد ظهر مرخص شم ولی دلم نمیومد بدون بچه برم خونه دیگع قبل اینکه برم خونه رفتم بچمو دیدمو رفتیم خونه برادر شوهرم تا روز بعد ک از بیمارستان زنگ زدن گفتن بیا تا زیر سینه بهش شیر بدی دیگه من با مامانم رفتیم بیمارستانو من تنها رفتم پیشه بچه چون مامانمو نمیزاشتن بیاد تو منم ک واسه اولین بار میخواستم بزارم توی بغلم خیلی سخت بود چون بچمم خیلی ریز بودو خیلی سخت دیگع با کمک پرستارا بغلم کردمو شیرش دادم
مامان مهرسام مامان مهرسام ۵ ماهگی
چ روزای سختی پشت سرگذاشتم امشب باز یاده شب زایمانم افتادم موقعی ک بردنم بخش ولی بچم کنارم نبود ک بخوام شیرش بدمیا بغلش کنم ۳روز من بچمو ندیدم دستش نزدم فقط از دور بادرد بخیه و درد بعدزایمان بدون آب وغذا نشسته بودم دم آن ای سی یو وفقط گریه میکردم میگفتم اگر بچم شیر ندم چیزی نمیخورم چون ب بچم شیر نمیدادن فقط سرم بهش وصل بود مرگ باچشام دیدم الان نمیتونم ی ثانیه هم از بچم دور بشم حتی وقتی خوابه بیدار میشم بوسش میکنم نازش میکنم میخوابم قبل زایمانم خیلی دمنوش زعفرون وتخم شوید خوردم فک میکنم از اون اینطور شد تاالان عذاب وجدان دارم وگاهی بچم بغل میگیرم گریه میکنم توصیه از من ب مامانای باردار خواهشا رعایت کنید دمنوش نخورید صبور باشین بزارین هروقت که وقتش شد بچه خودش میات 🤍هیچوقت تو تایپکام از این خاطره تلخ حرفی نزدم الان ک داشتم بامامان سبحان صحبت می‌کردم کل اون روزای تلخ دوباره جلو چشام ظاهرشدن وگفتم باشما ب اشتراک بزارم
شکر خدا ک بچمو بهم بخشید والان سالم وسلامت دارم بزرگش میکنم ولی اینقدر حساسم ک ی سرفه کنه سریع من خودمو تومطب دکتر میبینم
مامان قند تو قندون🤤 مامان قند تو قندون🤤 ۸ ماهگی