۹ پاسخ

عزیزم چه سخت

وای خدا ماشاالله بهش اسفند دود کن و صدقه بزار حتما

سه تا بچه داری.
چین؟

🥺🥺وای الهی خیلی بده. خداروسکر ت نسی با اون حالت نجاتش بدی🌸 این فوبیای منه.و یه دفعم سرم ا مد سریع زنگ زدم اورژانس کاملا راهنمایی میکرد

بخیر گذشته صدقه بده
و اونطور مواقع از باسنش ی نیشگون محکم برداری نفسش برمیگرده

تجربه کردم میدونم چقدر استرس داره خداروشکر بخیر گذشته، بچتون دو ماهس میتونه وسایل براره؟

وای خدارحم کرده این اتفاق واس منم افتادشربت دادم دخترم نخوردپریدگلوش وای نفسش رفت سیاه وکبودشدانقدرزدم توسرخودم خدادوباره بچموبهم داداصلاتکون نمیخوردبی حال افتاده بودیه هفته گریه میکردم ازناراحتی درکت میکنم چقدرادم درمونده میشه😔

ای ننه بمیرم😢 خداروشکر بخیر گزشت

الهی بگردم طفلی

سوال های مرتبط

مامان ویهان مامان ویهان ۷ ماهگی
همراه پرستار ب سمت اتاق عمل رفتیم با ورودم ب اتاق همه ی اون استرسی ک داشتم ریخت انگار ن انگار ۱ ساعت قبل از استرس نفسم بالا نمی اومد جو اتاق عمل خیلی صمیمی بود انگار ک تا الان چند بار باهمشون حرف زده بودم راهنماییم کردن سمت اتاقی ک قرار بود اونجا عمل شم ، ب دکتر سلام‌کردم با کمک پرستار دراز کشیدم دکتر بیهوشی بعد چند دیقه اومد ازم خواست ک تا جایی ک میتونم حالت نشسته رو ب شکم خم شم اینم بگم من ب شدت ترس آمپول بیحسی و داشتم ک چیزی جز ی سوزش کوچولو حس نکردم بعد ی دیقه پاهام‌گرم‌شد و دیگه بیحس شدم پرستاری ک بالای سرم بود ازم خواست آروم باشم و هر وقت درخواستی داشتم با دست بهش اشاره کنم توصییه کرد ک حین عمل حرف نزن سرتم تکون نده با نام‌و ذکر خدا دکتر عمل رو شروع کرد احساس میکردم ک‌ ی چیزی رو شکم کشیده میشه اما اصلااااا هیچ دردی نداشتم حین عمل پرسنل با دکتر صحبت میکردن منم ب حرفاشون گوش میدادم ی جاهایی میخواستم‌منم حرف بزنم ک دستگاه اکسیژن این اجازه رو بهم نمیداد 😁😁😁 یدفعه احساس کردم تکون میخورم ی چیزی زیر دنده هام تکون شدید میخورد اونجا بود ک بچه رو داشتن بیرون میاوردن هنزمان نفسم تنگ شد ب پرستار اشاره کردم بزام آمپول داخل سرم ریخت و گفت نگران نباش چیزی نیست چند دیقه بعدشم یکی از پرستارا صدا زد بچه ساعت ۸ و ۲۰ بدنیا اومد بلافاصله زیبااااترین صدای عمرمو شنیدم صدای پسرم 😍😍😍😍 اشک شوق تو چشام حلقه بست پرسیدم بچه م سالم ک پرستار گفت بله ی پسر تپل مپل و زیبا بهم‌تبریک گفت و بچه رو برد بخیه هامو زدن و با کمک پرستار و خدمه ب ریکاوری منتقل شدم اونجا لرز شدیدی گرفتم درخواست پتو کردم
مامان امیرعلی👩‍👦 مامان امیرعلی👩‍👦 ۴ ماهگی
قسمت دوم


گف روزی سه بار و شبی هم سبار ای پماد و در بسته بزارش تو ابجوش ک باز شه و بعد ک باز شد حلقه رو بگیر و پماد سه قطره بچکون داخلش ک وقتی قطره باز باشه قشنگ میره داخل و حلقه رو بگیر و چنبار اروم بالا پایین کن ک چسبندگی نگیره
و حتی الانم ک ۱ ماه از ختنش گزشته پماد و چرب میکنم ولی روزی یبار اما دیگه نمیازرمش تو ابجوش عادی میریزم رو دستم و چرب میکنم
بعدم ی چنتا گاز استریل بود ک گف موقعی ک حلقش حرکت کنه
)تا سه روز ک اصن نمیفته) از روز ۵ تا ۸ گف منتظر باشین ک بیفته
و همین ک دیدن از کنارش حرکت کرده گاز استریل بزارین ک هم عفونت نکنه همم حلقه ب پوشک گریه نکنه و یهو کشیده بشه
درمورد شستشو هم گف بعد ادرار اب جوشیده سرد شده داشته باشین با ی پنبه و اب ولرم تمیز کنین
بعد مدفوعم هم ک دوباره با اب جوشیده سرد شده بچه رو میشورین و شامپو بچه داخل یذره اب حل کنین بریزن رو حلقش ک عفونت نگیره بازم
اینا مراقبتایی بود ک گف
حلقه بچه من روز پنجم بلند شد روز ۶ افتاد
ب ما گف شب اول بچه رو قنداق کنین ک دست و پا نزنه از روز دوم ب بعد پوشکش کنین
ولی در کل هرچی بیشتر باز باشه خیلی بهتره و زودتر میفته حلقه

اینم تجربه من بود امیدوارم ب دردتون بخوره😁
مامان دیارا🩷 مامان دیارا🩷 ۳ ماهگی
سلام مامانا بیاین از تجربه های قطره دادن ب بچه ها بگین ببینیم چه روشی کارسازتره!منم کل تجربه های موفق و ناموفقی ک کردمو میگم شاید ب درد یکی خورد😀
اول بگم من چون بچگیم اینا از بزرگترا شنیده بودم قطره دادن سخته و میپره ب گلو و این حرفا از اولش استرس داشتم ولی خب اون همون روز اول برطرف شد!
دیارا از سه روزگیش آد میخوره ماه اول همونی ک بهداشت داده بود رو دادم با قطره چکون و داروخوری سختم بود ریختم تو سر شیشه دادم عالی بود قشنگ میخورد،بعد ماه دوم رفتم پدیا بست گرفتم ک اون چون سرنگ هست و من میترسیدم با سرنگ بدم بپره گلوش با همون سر شیشه دادم طعمشم موز میدادم چون خوب میخورد!😀ماه دوم اوایل میخورد ولی بعدا دیگه نخورد با هر روشی گفتم حتما طعمش تکراری شده یا چی!🤔الان ویواکیدز گرفتم با طعم هلو ولی با هزار مصیبت میدم بش ینی قشنگ کشتی میگیریم🤣🤣 با دو مدل سر شیشه دکتر براون و اونت و داروخوری و قطره چکون هر مدل میدم نگه میداره و یهو‌میریزه بیرون بعضا هم عصبانی میشه جدیدا یادگرفته تف میکنه😀😐 این از آد
از ۱۲ روزگیش پدی لاکت و کولیکز دادم بش هر دو رو مبخورد ولی کولیکز یکم بدمزس برا همین تا با قطره چکون میذاشتم دهنش زود پستونکشم میذاشتم دهنش ک مجبور شه قورت بده(رفیق بی کلک مادر🫡🫢)
اوایل گربه کردنی میترسیدم بش قطره بدم ولی الان یکونیم ماهیه حرفه ای شدم کولیکز انقد غلیظه ک رو زبونش میمونه نمیپره گلوش واس همین اوج کولیک ک خیلی گریه میکرد با قطره چکون میذاشتم رو زبونش و پستونک رو هم دهنش!
پاراکید رو خوب میخورد تو دوره واکسن ولی خب راحتم هست چون اونم غلیظه
در کل قطره یا شربتی ک ابکی‌هستش غلیظ نیس خیلی سخته برام..شما بیاین بگین چطوری میدین؟!؟
مامان جوجه طلایی🐣 مامان جوجه طلایی🐣 ۷ ماهگی
منم تا فهمیدم اب دور بچم کم شده دوباره استرس گرفتم و فشارم رفت بالا روی ۱۷ دیگه هرکاری کردن پاین نیومد و مجبور شدن منو ارژانسی عمل کنن و دختر تو ۳۱ هفته باوزن ۱۱۰۰به دنیا اومد😔منم داخل اتاق عمل خونریزی شدید کردم و چون از کمر بی حس بودم میشنیدم و همینطور روده هام ب رحمم چسبیده بود یعنی عمل نیم ساعت سزارین برای من ۲ساعت طول کشید وضعیت بدی داشتم داخل اتاق عمل مدام برام اکسیژن میزاشتن و قسمت دردناکش اینجا بود ک بچم به سختی نفس میکشید اصلا ب من نشونش ندادن فورا بردنش ان آی سو چون شدید ب اکسیژن احتیاج داشت و همه ی اینا مقصرش من بودم بخاطر ی بی احتیاطی و منم بعد از ریکاوری منتقل کردن ب آی سیو قسمت مادران پرخطر چون اصلا کسیژن خونم بالا نمیومد و نمیتونستم نفس بکشم دائم اکسیژن بهم وصل بود داشتم دیونه میشدم پاره تنم ب دنیا اومده بود چندتا اتاق اونطرف تر داشت زجر میکشید و هیچ کاری از دست من بر نمیومد حتی توان نداشتم ازجام بلند بشم برم ببینمش فقط عکسشو شوهرم نشونم داد ک زیر دستگاه بود اکسیژن داشت خدا میدونه اون لحظه مردم زنده شدم تا اینکه فرداش ب هزار بدبختی بلند شدم رفتم ببینمش ولی چون سوند بهم وضل بود اجازه ندادن ک داخل بشم با گریه برگشتم ب پرستارم گفتم سوند منو دربیارین بچم منتظرم میخوام برم پیشش تا اخردراوردن رفتم برای بار اول دختر کوچولومو دیدم دلم پر میکشید ببینمش اخه خدا اونو بعد ۸سال بهم داده بود ولی دکترش گفت اصلا دخترت حتی چندثانیه بود اکسیژن نمیتونه تحمل کنه