۲ پاسخ

من شیر خودمو میدم دکتر گفت شیرت بشدت چربه برا همین زردی بچت نمیره تا یه هفته پیشم بچم زردی داشت اونجا بیمارستان یه خانومه یهم گفت یه قطره اب لیمو تازه بچکون دهن بچه درجا زردیش میپره من دو روز این کارو کردم بچم زردیش کامل برطرف شد زردی بچه من ۱۳ بود پایین نمی‌اومد

الان شیر خودتو میدی

سوال های مرتبط

مامان بچه مامان بچه ۴ ماهگی
تجربه زردی پسرمو به اشتراک میذارم. شاید بدردتون بخوره. برای زردی اول ببینید زردیش کمه متوسطه یا زیاده. اگه فقط صورته ینی کمه. اگه صورت و سینه و شکمه متوسطه و اگه به دست و پا هم رسیده ینی زیاده. برای زردی متوسط و زیاد حتما و حتما با دکتر صحبت کنین. احتمال زیاد بستری میکنن. پسر من زردی زیاد داشت. ازمایش خون گرفتیم 23بود. گفتن به 25 اگه برسه باید خونش رو عوض کنیم. ولی خدا رو شکر با 2روز بستری زردیش رسید به 9 و مرخصش کردن. من چون شیر خودمو میدم، شیرخشت ترنجبین روزی دو سه بار میخوردم و اب انار و ابلیمو که خون خودم خنک و صاف بشه. کاچی و روغن زرد و 4زیره هم کلا گذاشتم کنار تا وقتی زردیش خوب شه. عرق کاسنی میخوردم. گل بنفشه توی اب سرد میریختم رنگ اب ابی که میشد صاف میکردم میخوردم. از شیرخشد ترنجبینی که درست میکردم، یک قاشق چایخوری هم به پسرم میدادم دو بار در روز. تقریبا دو هفته طول کشید تا زردیش کم شد. ولی تا سفید سفید بشه، 40روزه شده بود دیگه
شما از تجربه هاتون بگین. برای درمان زردی چه کارای دیگه ای میشه کرد؟
مامان مهوا مامان مهوا ۴ ماهگی
پارت آخر
روزی ک زایمان کردم بچم رو تو بخش دیدم بهشون گفتم دکتر گفته بخاطر گروه خونی بچه زردی میگیره بهشون گفتم توجه نکرد.تااینکه موقع ترخیص دکتر اطفال اومد گفت زردی روی۱۲نمیشع بچه رو ببرید..ماهم بچه رو دادیم دستگاه بعد گفتن خودتم باید بیای ک ب بچت شیر بدی..تااومد خونه لباس تعویض کنم زنگ زدن بیا بچت شیر میخواد.سریع رفتم دیدم یا خدا بچم چقد گریه کرده این نامردا هم اهمیت ندادن..دیگ موندم بچم خیلی گریه میکرد همش بغلم بود شیر میخواست دستگاه هم نمی‌رفت..روز بعد ب همسرم گفتم بیا بچه رو ترخیص کنیم اینا ک سرم و دارو چیزی نمیدن بچمم تو دستگاه نیست همش بغل..خب چه فایده از بیمارستان موندن..هم‌بچم یکم گریه میکرد سریع میگفتن بغل کن.همسرم گفت ما بچمون رو می‌بریم گفتن نمیشع باید نامه از دادستانی بگیری...بعد دعوا شد و...روی بچم اسم گذاشته بودن میگفتن سلیطه... اصلا به نوزادان اهمیت نمیدن خیلی گریه میکردن صورتشان ناخن کشیده بودن باهمسریم رفتیم از بخش شکایت کردیم..روز بعد بچمو‌ دکتر گفت نگه دار من ب پرستار میگم رسیدگی کنه..بعد روز بعدش بچمو ترخیص کردیم آوردیم خونه توی دستگاه گذاشتیم..اومدم خونه بقدری تو بخش نوزادان منو بشین و پاشو داده بودن بخیه هام جاشون ورم کرده بود
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۷ ماهگی
#پارت 2#
من اون شب توی بلوک زایمان بستری شدم وای نگم ک چقد بد بود فک کن کلی زن ک پاهاشو باز کرده بود و فقط جیغ میزدن من همون شب تا صبح نتونستم چشامو روی هم بزارم واقعا ترسیده بودم فقط گریه میکردم ولی واقعا وحشتناک بود حالا اومدن بهم امپول بتامتازون زدن برای ریه هاش ک برسه ولی بلاخره من اون شبو صبح کردم و شب دیگه رو بردنم بخش تا بازم امپولو بزنن چون باید سه تا شو یه شب میزدن سه تای دیگشو ی شب دیگه بلاخره زدنو خداروشکر وضعیت بچه خوب بودو دکتر ترخیصم کرد و قرار شد من هفته ای یکبار بیام سبزوار ک سنوی داپلر بدم و هفته ای دو بار ان اس تی ولی توی شهر خودمون بدم ک وقتی رسیدم به هفته ی 35 وقتی شنبه رفتم سبزوار تا سنو بدم دکتر گفت باید زایمان کنی چون هم اب دور جنین کمه هم سه هفتس بچه اصلا رشد نکرده ک اخرین سنوم ک همون روز بود بچه 1880 بود ک برام نامه سزارین و نامه بستری نوشت برای دوشنبه ک من میشدم دقیق 35 هفته 5 روز ک من رفتم خونه خودمو تا دوشنبه ک اماده شم ساک بچه رو بستمو اماده بودم تا دوشنبه زایمان کنم ولی بگم ک کلی استرس داشتم نگران ک بچه خیلی کوچولو نباشه یا خدای نکرده ریه هاش تشکیل نشه بره دستگاه حالا بماند ک شد روز یک شنبه و من شبش کلی استرس و ترس تا صبح اصلا خوابم نبود ک دکتر اول گفته بود ساعت 7 و نیم بیمارستان باش ولی باز روز قبل عمل زنگ زد گفت نه باید 6 اون جا باشی دیگع ما چون راهمونم دور بود از ساعت 3 صبح حرکت کردیم
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی