۵ پاسخ

اره با بچه خیلی سخته ادم پدرش در میاد

من که میترسم ببرمش میدونم اگه رفتیم نق میزنه و فقط وقتمون باید در اختیار بچه باشه و از مسافرت هیچی نمی‌فهمیم

ازمنم یه ماه وبیست وخورده اییی بود رفیم مسافرت...
من بیشترمیدادم دست باباش باسه😀
اره پشه بندمنک همه جاهمراهم هس
من کالسکه وکریر هم همراهم بود...اذیت نشدم من چون شوهرمم خیلی کمک میکرد...اگ کمک نمیکرد دیوونه میشدم

منم دقیقا اصلا بهم خوش نگذشت نمی‌دونم چ اصراری داشتم برم روحیه غوض کنم🥲😂

من ی پارک رفتم دیشب اصلا به‌م خوش نگذشت

سوال های مرتبط

مامان لیام مامان لیام ۵ ماهگی
🛒 تجربه خرید سیسمونی 🛒

گفتم از تجربم براتون بگم شاید به دردتون بخوره برای کسایی که میخوان سیسمونی بخرن👇🏻

✅️ تشک گارد دار: عالی بود. واقعا ازش راضیم. حکم محافظ بچه رو داره. هم بچه رو بهش تکیه میدی که به پهلو بخوابه. هم وقتی بچه بین ما می‌خوابه اون یه مرزی بینمون ایجاد میکنه که ناخواسته رو بچه غلط نزنیم. راحت هم با همین تشک میذارم رو پام
یدونه زیرانداز و بالش و پتو پیکه هم داره (مارک الا)
از نظر مدت زمان استفاده هم تا ۲ماهگی راحت استفاده شد. الان پایینش رو باز کردم فکر کنم تا ۴ماه بازم بتونم ازش استفاده کنم
✅️ قنداق سوئیسی یا آغوشی: اینم واقعا کاربرد داشت چه داخل خونه چه بیرون. چه خودمون چه مهمونا همه با اون بچه رو بغل کردن که بچه هم راحت‌تر باشه(مارک الا)
مدت استفادش هم تا دو ماه
✅️ بالش شیردهی: مارک الا گرفتم ولی برای شیردهی خیلی بلند بود به کارم نیومد❌️ اما برای خود بچه که روش برعکس میذارم برای شکم درد و در آینده برای نشستن خوبه👌🏻
✅️ شیشه شیر: اول اونت گرفتم که راضی نبودم بعدش رفتم دکتر بروانز پیرکس گرفتم
✅️ کیف کوله گرفتم: عالیه واقعا😍👌🏻 راحت هم کیف رو حمل میکنم وقتی که تنهام و هم بچه رو بغل میگیرم
✅️ پتو بافت داخل خز: عالی واقعا گرم میکنه اما دیگه الان برام کاربرد نداره تا سال دیگه ازش استفاده کنم چون خیلی گرم میکنه الان از پتو پیکه استفاده میکنم



بقیه داخل کامنت👇🏻👇🏻👇🏻
مامان دلوین🩷 مامان دلوین🩷 ۷ ماهگی
#پارت 5#
ک چون خیلی بهونه میگرفتم شوهرم رفت پیش بچه دیگع وقتی اومد کلی ازش حرف میزد میگفت وای مریم باور نمیکنی چقد نازه دوس داری فقط نگاهش کنی بعد پرستاره گفته بودن چون وزنش خیلی کمه باید یه چند روزی توی دستگاه باشه و شیرم نمیتونه زیر سینه بخوره باید با سرنگ بهش شیر بدن دیکه بهم گفتن شیر بفرس تا بهش شیر بدیم ک من هر کاری میکردم یه قطره شیرم نمیومد بعد مجبور شدیم بگیم شیر اهدایی بهش بدن دیگع من بعد از 8 ساعت یکم چای با ابمیوه خوردم ولی یه چیزی ک خیلی بد بود این بود ک من سرماخورده بودم و سرفه میکردم ک نگم ک با هر سرفم کلی اشک میریختم ولی واقعا مراقب خودتون باشید ک قبل از عمل سرماخورده نشین ک خیلی سخته دیگع بعد از همون 8 ساعت اومدن سوندمم کندن ک من باید اولین راه رفتن بعد عملو میرفتم اینوهم شنیده بودم خیلی سخته ولی اونم زیاد سخت نبود نمیگم اصلا درد نمیکرد نه واقعا درد داشت هم همون لحظه پیاده شدن از تخت هم همون لحضه ک میخوای راه بری چون اصلا نمیتونی کمرتو صاف کنی بلاخره من بعد از اون همه سرفه و درد شبمو صبح کردم و قرار شد ظهر مرخص شم ولی دلم نمیومد بدون بچه برم خونه دیگع قبل اینکه برم خونه رفتم بچمو دیدمو رفتیم خونه برادر شوهرم تا روز بعد ک از بیمارستان زنگ زدن گفتن بیا تا زیر سینه بهش شیر بدی دیگه من با مامانم رفتیم بیمارستانو من تنها رفتم پیشه بچه چون مامانمو نمیزاشتن بیاد تو منم ک واسه اولین بار میخواستم بزارم توی بغلم خیلی سخت بود چون بچمم خیلی ریز بودو خیلی سخت دیگع با کمک پرستارا بغلم کردمو شیرش دادم
مامان نلین💕✨ مامان نلین💕✨ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۸

دست دخترمو میگفتن از هر ۱۰۰۰ بچه دو نفر اینجوری میشه
پس چیزی نیست که بخاطرش بپرسید چون توی سزارین هم بخاطر وزن ممکنه پیش بیاد وزن دخترمم خیلی بالا نبود ۳۸۰۰ بود ولی در کل نگران نباشید

زایمان طبیعی درسته سخته ولی همین که بچه میاد به معنی واقعی تموم میشه همه چیز و سر پای خودتی راحت به بچه شیر میدی…

تجربه من اینو میگه که اصلا دکتر براتون مهم نباشه
من این همه پول دکتر دادم دکترم موقعه زور زدن سرش تو گوشی بود تا سر بچه بیاد اون موقعه بیاد بچه رو در بیاره
تجربه من میگه مامای خوب بگیرید یه پنچ شیش تومن هم بهش بدید و‌ یه بیمارستان دولتی معمولی برید…

حتمااا آبمیوه طبیعی و کیک و اینا ببرید و سوپ هم تونستید با خودتون ببرید که ضعف میکنید خیلی اینا خوبن بخورید…

من از زایمان طبیعی فارغ هر هرچی تجربه خوبی داشتم و دوباره حاضر هستم انجامش بدم با اینکه میدونم چقدر سخته…

ممنون میشم نظرتون و درباره توضیحاتم بگید❤️
آرزوی زایمان خوبی براتون دارم در پناه خدا...
مامان نی نی مامان نی نی ۲ ماهگی
پارت پنج
کلا عمل من فک میکنم یک ربع تا بیست دیقه طول کشید،بچه رو درآوردن و صدای دکتر و دستیارش می‌شنیدم ک میگفتن این چرا اینقد تعجب کرده یعنی از شکمم درش ک آوردن اصلا گریه نمی‌کرد هرچی میزدنش فقط با تعجب به اینور اونور نگاه می‌کرد، خیلی بهش ضربه زدن تا بلاخره صدای گریه اش ا‌ومد،اونجا بود ک من یکم حس مادری توم پیدا شد واشکم دراومد و قربون صدقه اش میرفتم،با اینکه ندیده بودمش،بعداز پنج دیقه آوردن بهم نشونش دادن و کنار صورتم گذاشتنش اینقد این بچه سفید بود ک باورم نمیشد بچه ی منه😂اصلا عجیب همه میگفتن این چقد سفیده به کی رفته،درحالی ک منو باباش گندمی هستیم،خلاصه،موقعی ک داشتن بچه رو درمیاوردن اومده بودن قفسه ی سینمو فشار میدادن یعنی نفسم در نمیومد هرچی بزور میگفتم نفسم نمیاد،گفتن الان وقتش نیس اینو بگی باید بچه رو دربیاریم،اونجاش بود ک خیلی اذیت شدم (من چون ۳۷ هفته و خرده بچمو دنیا آوردم بخاطر همون بچه بالا بود و مجبور بودن از بالا بکشنش به پایین بزور )البته بعداز اینک بی‌حسی رفت تا چند روز درد دنده داشتم و نفس کشیدن تا سه روز برام سخت بود وقتی می‌ایستادیم،دیگ بچه دنیا اومد و منو بردن ریکاوری یک ربعی هم ریکاوری بودم دو بار ماساژ رحمی اونجا دادنم هیچی نفهمیدم بچمو شیر دادن از سینم همونجا و یه پرستارای خوبیم داشت اونجا،بعدشم ک رفتم بخش