۷ پاسخ

من میرم سرکار دخترم پیش مامانم میمونه.
فعلا ک خداروشکر خیلی بی قراری نمیکنه
سخت ک هست ولی تو خونه واقعا نمیتونستم بمونم

اولش سخت بود قطعا
اما عقل و احساسم رو گذاشتم کنار هم و تصمیم گرفتم شرایط خوب برای دخترم ایجاد کنم تا در نبودنم کمتر احساس ناراحتی کنه و خودمم به کارم برسم
خداروشکر فعلا داره خوب میگذره
منم مثل شما خیلی میترسیدم از این روزا ولی وقتی رسید دیدم به اون سختی که فکر میکردم نبود

منم شاغلم و کسی رو ندارم شهر غریبم مجبورم بذارمش مهد... البته دارم چند ماه مرخصی بدون حقوق میگیرم ولی بیشتر نمیتونم دیگ باید بچه یه سالش شد برارمش مهد و عصرا برک دنبالشم ساعت کاریمم زیاده 😢هر شب دارم بهش فکر میکنم چطور قراره بشه چطور قراره ازش دل بکنم چی سرش میاد

و من که هیچ کس نبود بچم رو نگه داره با دوازده سال سابقه کار کارم رو از دست دادم😕🥺

منکه فکر میکردم خیلی سختش باشه ولی چون میذارمش پیش عمه ش و بچم عاشق عمشه، حتی یبارم ن ناراحت شد ن گریه کرد

پسرم خونه مشغول بازی میشه و یادش میره

چرا سخت بود خیلی ،واس بچمم سخت بود و گریه کرد اما وقتی رفتم سرکار حال روحیم خیلییی بهتر شد،الان هم فقط همون لحظه جدایی خیلی سخت و گریه میکنه وگرنه میام سرکار یادم میره

سوال های مرتبط