۳ پاسخ

عزیزم از بیمارستان راضی بودی؟ حین زایمان و بعدش؟ و از ماماهمراهت چی راضی بودی؟ چطوری گرفتی ماما همراهتو؟

بقیش تند تند بزار لطفا

اووووف دختر تو چی کشیدی...🫣🫣🫣

سوال های مرتبط

مامان پسرعسلی مامان پسرعسلی ۲ ماهگی
مامان پسرعسلی مامان پسرعسلی ۲ ماهگی
مامان ماهان مامان ماهان روزهای ابتدایی تولد
سلام خانوما
اومدم از تجربه زایمانم بگم
پارت ۱
۳۸ هفته و ۶ روز بودم که رفتم بهداشت برای مراقبت
تقریبا یه هفته ای بود ک یه مشکلی برام پیش اومده بود و خیلی استرس و اظطراب داشتم و ورم پاهام هم دو برابر شده بود
وقتی وزنم رو گرفت توی نه روز سه کیلو وزن اضافه کرده بودم
فوری منو فرستاد زایشگاه . زایشگاه آن است تی گرفت و برام آزمایش دفع پروتئین و سونوگرافی نوشت
فردا صبحش که میخواستم برم سونو از صبح زود احساس خیس شدن میکردم و همش آبریزش داشتم نوار هم گذاشتم ابریشم خیلی کم بود و مثل ترشحاتم بود سونوگرافی رو رفتم و عصر همون روز جوابش رو بردم زایشگاه
وقتی رفتم معاینه شدم دهانه رحمم دو سانت باز بود و کیسه آب هم سوراخ شده بود .
بستری شدم و منو بردن داخل زایشگاه .
اول از همه یه سرم بهم وصل کردن و یه آمپول هم تو رگ تزریق کردن
بعد هم یه قرص برام آورد و گفت بزار زیر زبونت
بعد اتاقم رو جا به جا کردن و دستگاه آن است تی رو بهم وصل کرد و یه نوار قلب گرفت
نوار قلب خوب بود بهم گفت برم رو توپ ورزش کنم
تقریبا یه چهل پنجاه دقیقه ای روی توپ ورزش کردم درد هام کم کم شروع شده بود هر نیم ساعت یه بار دردم می‌گرفت
از مرگ شروع میشد و میزد دقیقا مثل مواقعی ک احساس دفع داری و یبوستی ولی دردش چندین برابر شدید تر .
بعد دوباره اومد رفتم روی تخت و دوباره ازم نوار قلب گرفت .
و دوباره ورزش روی توپ ...
دردهامم داشت شدید تر و نزدیک تر میشدن
تقریبا هر یه ربع یه بار
اومده معاینه کردن با خودم گفتم حتما الان سه چهار سانتی هستم
اما همچنان دو سانت بودم
منتظر بودم چهار سانت بشم تا به نام همراهم بگن بیاد
دوباره رفتم شروع کردم به ورزش روی توپ
مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 ۴ ماهگی
مامان حانیه و علی مامان حانیه و علی ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا. من ۶/۵/۴زایمان کردم.
۳۹هفته و ۶روز و چون دردای خودم شروع نشد روز قبلش دکتر معاینه تحریکی کرد. یکم درد داشتم ولی هر چی به شب نزدیک میشد دردا کم میشد.
دیگه صبح ساعت نه و نیم بستری شدم و با آمپول فشار دردا شروع شد.
من زایمان دوم بود اولی هفت ساعت درد کشیدم تا بدنیا اومد ولی سر پسرم نه و نیم که سرم رو وصل کردن یواش یواش دردا شروع شد. ولی تقریبا همون ساعت اول کیسه آبم پاره شد. روند دردا خیلی خوب بود و چندتا آمپول زدن که متفاوت از زایمان اولم بود. خلاثه در کمال تعجب نزدیک دوازده دیدم احساس دفع دارم و ماما گفت که بچه داره میاد و دکترم رو صدا کرد.

برام جالب بود چون دردا نسبت به زایمان اولم بهتر بود و تا لحظه زایمان تایم بدون درد هم داشتم ولی زایمان اولم دیگه اون آخرا همش درد بود.
خلاصه روند دردا ها خوب و قابل تحمل بود و سعی کردم ورزش هم انجام بدم. ولی خوب چون سر بچه یکم بزرگ بود اون لحظه تولد خیلی سختم شد و خدا روشکر بچه سالم بدنیا اومد.
ان شاالله همگی به سلامتی زایمان کنید.
مامان نی نی🩷 مامان نی نی🩷 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت 3
تاساعت 3صبح دردام منظم بود و تقریبا5دقیقه یکبار میگرفت
دیدم نمیتونم تحمل کنم پیام دادم به ماما که گفت بیا بیمارستان تا معاینه بشی.منو همسرمو مامانم باهم رفتیم بیمارستان که دوباره معاینه کردن و گفتن 3سانتی و نوار قلب گرفتنو بستریم نکردن
اومدم خونه و ساعت 9ونیم با دردایی که دوباره نامنظم شده بود ولی شدیدتر از قبل رفتم بیمارستان
بانامه منو بستری کردن و همزمان دکترمم اومد بالاباهام
همون اول که وارد شدم دستگاه ان اس تیو بهم وصل کردن و دکترم کیسه آبمو پاره کرد و گفت با دردای خودت باید پیش بری برای زایمان
نیم ساعت بعد دردا شدیدتر و منظم تر شدن
تااینکه بهشون گفتم دردام داره غیر قابل تحمل میشه
که اومدن و بهم چیزی تزریق کردن که بعد بهم گفتن برای نرم شدن دهانه رحمه
بعد از تزریق یکم آروم شدم اما نیم ساعت بعدش باز دردا خیلی بدتر از قبل برگشتن
اینم بگم که مامای من بدقولی کرد و نیومد روی سرم
ومن مجبور شدم با یه مامای دیگه ارتباط بگیرم
مامان مهدی و ماهد✨ مامان مهدی و ماهد✨ ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من پارت سه
بعد از ی ربع ورزش ماما اومد و معاینه کرد و گفت دو به سه سانتی...و پوزیشن سجده با تاب لگنی موقع دردا بهم داد که یکم تحمل درد تو این حالت سخت بود ولی حدود یک ربع تحمل کرردم...بعد مجدد ورزش روی توپ با ماساژ کمر و اسکات رو شروع کردیم ...حدود ساعت ۱۰ و ربع همسرم اومد داخل ( درگیر کارهای بستری بود😅) یکم دردا شدید تر شده بود ولی من تمام توانمو گذاشته بودم و ورزش میکردم ، ماما مجدد معاینه کرد و گفت ۵ سانت شدم و یکم دیگ ورزش کنم و ۷ سانت برم وان ابگرم...ک حدود ساعت ۱۱ مجدد معاینه کرد و گفت ۷ سانتم البته هر معاینه ، معاینه تحریکی با تزریق همزمان هیوسین و زور زدن من همراه بود تا دهانه رحم نرم تر بشه و زودتر پیشرفت کنم ، البته زور زدن رو خود ماما میگفت ..سرخود نباید قبل از فول شدن زور زد چون باعث التهاب و ورم دهانه رحم میشه...بعد از ۷ سانت دردا شدید شده بود و سه تا چیز منو خیلی اروم میکرد ...یکی اسکات زدن ، دو تنفس های عمیق شکمی و بعضی اوقات مثل فوت کردن شمع ، سومی هم دو تا شونه کوچیک که موقع دردا تو دستم فشار میدادم( یک تکنیک کنترل درد زایمان هست)
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
خب خب منم از تجربه زایمانم بگم
من ۴۰هفته و۴ روز رفتم بهداشت بهم نامه بستری داد،رفتم بیمارستان تامین اجتماعی معاینه کرد گفت دهانه رحمت بستس،بیمه هم نداری باید بری بیمارستان رحیمی،رفتم رحیمی گفتم از صبح تکون نخورده،معاینه کرد گفت دو سانت باز شده،بعد از معاینه خونریزی گرفتم
ساعت ۵عصر بود بستریم کردن،ساعت۸ گفتن سوپ بخور که آمپول فشار بزنیم،ساعت ۹ آمپول زدن تو سرم،هیچ دردیم نداشتم قبلش،ساعت۹ونیم دردا شروع شد اولش شکمم سفت میشد یواش یواش دردا بیشتر شد،تا ساعت۱۱قابل تحمل بود مثل پریودی،البته منم تنفسو داشتم بی تاثیر نبود،از ساعت۱۱ دیگه قابل تحمل نبود برام ولی اصلا جیغ نزدم سعی کردم با نفسام دردارو یذره کمتر کنم،از ساعت۱۰تا۱۲ دهانه رحمم ۴سانت بود اصلا تغییر نمی‌کرد فقط دردا بیشتر میشد احساس دفع داشتم ولی زور نمیزدم اصلا،ورزشم نمی‌تونستم بکنم واقعا سخت بود،،احساس میکردم تموم زورم تموم شده،خرما می‌خوردم هر چند دقیقه یکبارفقط پامیشدم راه میرفتم یکم،ساعت ۱ فول شدم،احساس میکردم دفع شدید دارم انقدر زور زدم که بلاخره سرش اومد تو لگن و ماما سریع بی حسی زد و قیچی کرد که اصلا متوجه دردش نشدم،سرشو گرفت گفت یه زور خوب بزن حس میکردم دارن محتویات توی دلمو درمیارن حس بدی بود،ولی کلا چند ثانیه بود،بچه اومد ساعت ۲و پنج دقیقه و پنج دقیقه بعدش جفتم دراوردن و بخیه زدن که چهل دقیقه ای طول کشید داخلیارو حس نکردم چون بی حسی زد،ولی بیرونیا خیلی درد داشت کامل حس میکردم
مامان عشق مامان عشق ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت سوم )
دردش خیلی نفس گیر بود ولی تنها مزیتش این بود که میدونستی ول میکنه و میتونی یکم آروم بشی ولی امان از وقتیکه دوباره شروع می‌شد. به پیشنهاد ماما رفتم زیر دوش آب گرم و روی توپ نشستم تا کمی دردام قابل تحمل بشه ولی به نظرم خیلی اثری نکرد، با این حال یک ساعتی زیر دوش بودم. بعدش بهشون گفتم که خیلی درد دارم و اونا هم پیشنهاد تنفس گاز مخصوصی رو دادن که درد ها رو کنترل کنه، اینطور بود که هر وقت درد شروع می‌شد توی ماسک باید نفس میکشدی‌، ولی بازم واسه من بی فایده بود. شدت دردام طوری بود که بین دردها یکجورایی از حال میرفتم، همسرم کنارم بود و سعی می‌کرد بهم قوت قلب بده ولی یادمه که بهش گفتم که حس میکنم دارم میمیرم‌. در این بین سه بار بالا آوردم با اینکه غذا کم خورده بودم ولی میدونستم از شدت درده. ساعت ۶ عصر (سه ساعت بعد از تزريق)، دکتر معاینه کرد و گفت حدود ۵ سانتم، اونموقع بود که خیلی نا امید شده بودم، گفتم بعد از این همه مدت تازه ۵ سانت شدم؟!
ماما بهم دلگرمی میداد که پیشرفتم خوب بوده ولی من اصلا تو حال خوبی نبودم، واسه همین درخواست اپی دورال کردم تا شاید دردام کمتر بشه، تزريق کردن و گفتن حدود ۲۰ دقیقه طول میکشه تا اثر کنه ولی من تاثیری ازش ندیدم و همچنان شدت دردم بالا بود.
طرفای ساعت ۸ شب، ماما باز چکم کرد و گفت که ۸ سانت شدم، اونموقع انگار دنیا رو بهم داده بودن چون میدونستم از اینجا به بعدش سریعتر اتفاق میفته ولی خب همچنان دردم زیاد بود‌. یادم نیست دقیق چه ساعتی بود که ماما بهم گفت الان وقت زور زدنه، چقدر خوشحال شدم و تمام سعیمو میکردم، ماما و همسرم هم خیلی دلگرمی میدادن. میدونستم که باید وقتی درد ها شروع میشه زور بزنم و بین درد ها استراحت کنم.