۵ پاسخ

کلا نمیدونم چرا هر وقت دلم بشکنه و خیلی ناراحت شم زود نه ولی آهم میگیره

ای خواهر من درکت میکنم منتظرم خدا به سرشون بده. مادرش شوهرم به من میگی تو بچه عصبی کردی بچه تو روند رشد این طبیعی بعد میگه من نبودم بچه هم نبود قلبم شکست

دلتون پاکه خدا هواتو داره گلم 😍

خداروشکر تنش سلامت

چون شما قلبتون مهربونه وخدا خودش هواتون داره ...خداخیر بده اطرافیان ک دست ازدخالت برنمیدارن
انشالله ک حال بچه هاتون خوب بشه هم بچه شما هم جاریتون بچه ها هیچ گناهی ندارن...

سوال های مرتبط

مامان علی آقا مامان علی آقا ۲ سالگی
خواهرم دوازده ساله ازدواج کرده،خونه و ماشین و وسیله از هرچی بهترینشو داره و اینکه شوهرش خیلی میخوادش
خودشم عاشق شوهرشه
یه پسر هشت ساله دارن به شدت لوس و فوضوله از همون روزی که دنیا اومد خیلی گریه کرد کلا خواهرم از وقتی بچش دنیا اومد دیگه توبه کرد اینقد با این بچه سختی کشید
جدا از اون باز شوهرش آرامش زندگیش بود
تا اینکه پارسال تشنج کرد و از پارسال تا الان هر ماه همش تشنج می‌کنه
قرص اعصاب بهش داده دکتر
اخلاقش عوض شده عصبی شده رفتارهای بچگانه پیدا کرده ،زن و بچشو دوس داره اما رفتارش یجوری شده عین بچش شده انگار عصبی و زود قهر می‌کنه دعوا می‌کنه
چند روز پیش با داداشم دعوا کردن داداشمم هرچی تونسته بهش گفته و دعوا کرده
اون بیچاره دست خودش نیست قرص مصرف می‌کنه اصلا خونواده ی بابام کمکی که نمیکنن حداقل درک نمیکنن،حتی دکتر بهش گفته نباید کار کنی اما نمیتونه خرج زن و بچه میده می‌ره سرکار چندبار پشت فرمون تشنج کرد تصادف کرد دلم میسوزه براش،و بیشتر دلم برا خواهرم میسوزه که با بچه ی فوضول و شوهر مریضش داره افسرده میشه،خواهرم بی نهایت قشنگه خیلی خوشگله و بیست و شش سالشه،شوهرش هم سی سالشه،کسی از شما همچین مورد تشنج داشته اطرافش ؟اونم عصبی میشه؟
مامان فاطمه بانو مامان فاطمه بانو ۲ سالگی
فارغ از حال دنیا حالم خیلی بده

بچه نداشتم حزارتا حرف بچه دار شدم هزارتا درد
مادرشوهر بچه گربه میکرد نیومدم بگیرمش ارومش کنم نمیدادش بغلم می‌گفت پرویی بامادری که بعد از زایمان مرگ تدریجی را تجربه کرد
بعد زایمان رو جا افتادم دراثر بخیه باز شده بودن بیمارستان بستری و هزار درد سر دیگه
اومدم خونم بچم میبرد تو خونه خودش کنارش میخوابید تایم افسردگی گذروندم تنها 😄 به امید سر پا شم بعدش گفتن بقایای جنین داری. من چه خوشبخت بودم الهی من نمی‌گذارم تو هم نگذر دردش و سختیش با پوست و گوشتم احساس کردم

خیلی اتفاقات دیگه سخت تر و دردناک تر گذشت اما بیای بری بچت بیاری صبحانه بدی درست مثل آدم همیشه بگی شیرینیجات به بچه نده. چون کم وزنه اما کو گوش شنوا. برگرده بگه من نبودم این بچه هم نبود. 😭. بخدا خواهرا من خیلی حالم بده منم انسانم. اینقدر خوبی کردم شد که الان خارشدم توچشم. چون حیاط مشترک با خانواده همسرم. بارها گفتن بلند شید از اینجا برید درگیر شروع ساخت سازیم میگم خدا کنه بریم دیگه درخلوت خودم فقط گریه
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۲ سالگی
مامانها من نیاز به راهنمایی و همفکری با شما دارم، شما همتون بچه دارید میدونید که بچه ها تو سن بچه های من چقدر لجباز و استقلال طلب میشن، بچه های منکه دوقلوان تو خونه سر کوچیکترین مسائل باهم درگیر میشن هر چی هم با ملایمت و صحبت رفتار میکنیم جواب نمیده، یعنی از هر ده بار شاید یکبار جواب بده... واقعا این چند وقته روحم داغون شده یوقتایی از کوره در میرم سرشون داد میزنم همون لحظه هم پشیمون میشم و این پشیمونی و عذاب وجدان روحمو بشدددت خسته کرده
از طرف مامانم اینا و مادرشوهر پدرشوهرم عاشق بچه هام هستن و از لحاظ تربیتی هم با من هم نظرن و خیالم از لحاظ نگهداری از بچه ها راحته، بنظرتون اشکال داره اگه در هفته یکی دو روز بچه هارو بدم ببرن خونشون که خودم یکم ریکاوری کنم؟؟؟
از لحاظ جسمی و روحی خیلی خستم... من آدم بچه دوستی نبودم هیچوقت، اصلا به اصرار همسرم قبول کردم و باردار شدم اونم از شانسمون دوقلو شد...
شما جای من باشید میدید بچه هارو؟؟ مامانم امروز زنگ زد کلی اصرار کرد که بده بچه هارو ما ببریم تو یکم استراحت کن من قبول نکردم،بعدش پشیمون شدم گفتم کاش میدادم ببرن😅🤦‍♀️