۳ پاسخ

خدا حفظش کنه عزیزم 😘

منم دقیقا همین طوری بودم اوایل دوستش داشتم ولی عشقی نبود ولی الان عشق مادرانه گرفتم جونم به جونش بستس هر چقدر هم میگذره این علاقه و عشق بیشتر میشه

داغش نبینی عزیزم
منم همینجور بودم قبلا پیشم نمیخوابید الان ی هفته هسته آوردمش پیش خودم دوباره

سوال های مرتبط

مامان پارساو اوا مامان پارساو اوا ۲ سالگی
مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا دیشب تاپیک گذاشتم ،گفتم بچم از فاصله یک ونیم متری افتاد پایین، الهی شکر الان حالش خوبه، قربون خدابرم که مهربونه ،بخشندس، بچمو ،پاره تموم بمن بخشید، فکرکن تویه شهرغریب این اتفاق واسه بچه آدم بیفته، پدرم چندساله از دنیا رفته اون لحظه بالای سر بچم فقط جیغ میزدم بابا به دادم برس بچم ازبین رفت، بخدا قسم که خدا معجزه کرد واسم،دوبار تاالان این اتفاق واسه بچم افتاد خدا عین دوبار بچمو بهم بخشید، فقط یچیزی واسم خیلی جالبه، اون لحظه که بالاسربچم بودم یه آقایی نسبتا جوون اومد بالاسربچم دست میکشید توصورت بچم میگفت عمو خوب میشی عمو قربونت برم بهت قول میدم حالت خوب میشه، بعد یه لیوان آب داد به خواهرم گفت ابجیت خیلی بی‌قراری بچشو می‌کنه برو از طرف من بهش بگو من این قول رو میدم که بچش حالش خوبه، برو بهش بگو انقد بی‌قراری نکنه، همش اون آقا جلو چشمم بود وقتی که سی تی اسکن از بچم گرفتن دیگه خیالم راحت شد بچم چیزیش نیس اون آقا کلا غیبش زد ، هرچی گشتم ازش تشکر کنم انگار آب شده بود رفته بود تو زمین، همش فکر میکنم اون شاید یکی بود ازطرف خدا، چون تنها کسی که بهم دلداری میداد همون آقا بود، تنها کسی که از اول تا آخر همراهم بود اون آقا بود، نمی‌دونم اما واسم خیلی عجیب بود، درکل اتفاق خیلی تلخ خیلی سنگینی بود واسم یعنی یجورایی دیشب من مردم دوباره زنده شدم اما مطمئنم این اتفاق یه حکمتی داشت، شاید الان واسم قابل درک نباشه هنوز توشوکم اما مطمئنم حکمتی داشته، به هرحال دیشبم گذشت و همه چیز الهی شکر به خیر گذشت، خدایا شکرت،خدایا ممنونتم که یکبار دیگه جیگر گوشمو بهم بخشیدی
مامان تربچه مامان تربچه ۱ سالگی
مامانا خیلی دلم برای این روزای نویان تنگ میشه همیشه ی بغض تو گلومه این سنشو خیلی دوست دارم خیلی داره زود میگذره الان میبرمش بیرون هر روز کل خیابونمون دیونه نویانن ی جوری قوربون صدقش میرم دوسش دارن امروز رفتیم بیرون سر کوچمون ی دختره با مادرش دستفروشن خیلی نویانو دوست دارن صدام کردن ی شلوارک بهش دادن گفت میخوام براش ی شلوار کردیم بدوزم هر کار کردم پولشو نگرفت برای این روزا ک همه جذب با مزه بازیشو خوشگلیش میشن دلم تنگ میشه دوست دارم ساعتها وایسم نگاش کنم باورم نمیشه بچه ب این عزیزی برا منه داره میشه دوسالش هم خوشحالم هم ناراحت میدونم ی روزی بزرگ بشه میشینمو ب این روزا با دلتنگی خیلی زیاد فکر میکنم الهی دردش ب جون ی جوری دیونشم ک حد نداره مثل دیونه ها شدم از شدت دوستداشتنش جوری ک ی ساعت ی ساعت میشینم فقط زل میزنم نگاش میکنم بوش میکنم حتی لباساشو میرم بو میکنم اصلا اصلا نمیدونم چ جوری توضیح بدم میدونم همه بچه هاشونو دوست دارن ولی هر کس منو از نزدیک میبینه میفهمه ک من چقدر دیونه نویانم خدا کنه بچه های همه سلامت باشن نویان منم خدا برام حفظش کنه
مامان سهراب و نورا مامان سهراب و نورا ۱ سالگی
#دلنوشته
ب وقت یکسالو هشت ماهگی
از وقتی ب دنیا اومدید تا یکسالگیتون سخت ترین روزو‌شبا رو داشتم با این ک عزیز جونتون هم کمک دستم بود ولی خیلی سخت گذشت شبایی ک ارزوم بود تا صب حداقل س ساعت بخام ولی شما دم ب دقیقه بیدار میشدید و یا پستونک میخاستید یا شیر یا اب
چقد حرص خوردم سر چهاردستو پا رفتنتون دندونتون واکسنتون راه رفتنتون
روزام همش با استرس بود هرچی میگذشت احساس میکردم خیلی داره بهتر میشه تا اینکه بعد یکسالگی دیگه گفتم دست تنها از پس شما بر میام تا یکسال و س ماهگی راه نرفتید و من فقط غصه میخوردم وقتی شروع ب راه رفتن کردید از ته دلم ذوق کردم چون احساس میکردم یکم راحت تر شده کارام
الان ی دوماهیه ک افتادید رو دور لج و لجبازی و گریع و دعوا
احساس میکنم مادر بدی شدم چون مدام دارم داد میزنم دعواتون میکنم
واقعا اعصابی برام نمونده احساس میکنم فقط منم ک اینجوری ام
ولی شمام دیگه خیلی کارای رو مخی میکنید واقعا بچه های ادمای اطرافم هیچکدوم اینجوری نیستن
اعصابی برام نمونده وابسته پستونکید شدید
از پوشک گرفتنتون سخت ترین کار دنیاست چون دونفری بهم نگاه میکنید و ذره ای ب حرف من گوش نمیدید
من ی مادر خستم خدایا خودت بهم صبر و حوصله بده ک سر بچه هام داد نزنم ب خدا ذست خودم نیست