۳ پاسخ

درکت میکنم منم همینطور ۱۶ روز ان آی سیو بود همه میگفتن خوش بحالت ب آخر بارداری نرسیدی ببینی چقد سخته ولی نمیدونستن تو قلب من چی میگذشت و خداروشکر گذشت

دقیقا درک میکنم آدم یه چیزایی رو حس کرده که فک نکنم بتونم بشم ادم قبل🥺

منم عکسای اون زمان و میبینم یاد سختی میوفتم حالم خراب میشه

سوال های مرتبط

مامان حسین مامان حسین ۱ سالگی
دو هفته‌ست که از شیر گرفتمش…
و هر روز که می‌گذره، دلم بیشتر برا اون لحظه‌هایی که فقط من و اون بودیم تنگ می‌شه.
لحظه‌هایی که دستای کوچیکش دورم بود، صدای نفس‌هاش کنار قلبم، و اون نگاهِ مطمئنش که انگار می‌گفت «مامان، اینجا امنه».

حالا که تموم شده، گریه می‌کنه، بغلم می‌کنه و دستاشو محکم به من می‌چسبونه. دلم می‌خواد زمان وایسه و دوباره اون لحظه‌های آرام و شیرین رو داشته باشم.
اما می‌دونم، این فقط یه فصل بود و ما همچنان با همیم، فقط شکل عشق‌مون عوض شده…
هر بغلی که بهم می‌کنه، هر گریه‌ای که می‌ریزه، یادم میاره که عشق واقعی، هیچ‌وقت تموم نمی‌شه 💫یه جایی از مسیر مادری، باید دل بکَنی از شیر دادن…
نه چون دیگه نمی‌خوایش،
نه چون خسته‌ای،
فقط چون وقتشه که بزرگ‌تر بشی، هم تو، هم اون کوچولوی دلبندت.

چند شبه بغلش می‌کنم، گریه می‌کنه،
دستاشو می‌ذاره روی قلبم، دلم می‌لرزه…
دلم براش خونه، برا اون لحظه‌های آرومی که فقط من و اون بودیم.

می‌دونم تموم شده،
ولی این عشق، هیچ‌وقت تموم نمی‌شه —
فقط شکلش عوض می‌شه 💫
مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا دیشب تاپیک گذاشتم ،گفتم بچم از فاصله یک ونیم متری افتاد پایین، الهی شکر الان حالش خوبه، قربون خدابرم که مهربونه ،بخشندس، بچمو ،پاره تموم بمن بخشید، فکرکن تویه شهرغریب این اتفاق واسه بچه آدم بیفته، پدرم چندساله از دنیا رفته اون لحظه بالای سر بچم فقط جیغ میزدم بابا به دادم برس بچم ازبین رفت، بخدا قسم که خدا معجزه کرد واسم،دوبار تاالان این اتفاق واسه بچم افتاد خدا عین دوبار بچمو بهم بخشید، فقط یچیزی واسم خیلی جالبه، اون لحظه که بالاسربچم بودم یه آقایی نسبتا جوون اومد بالاسربچم دست میکشید توصورت بچم میگفت عمو خوب میشی عمو قربونت برم بهت قول میدم حالت خوب میشه، بعد یه لیوان آب داد به خواهرم گفت ابجیت خیلی بی‌قراری بچشو می‌کنه برو از طرف من بهش بگو من این قول رو میدم که بچش حالش خوبه، برو بهش بگو انقد بی‌قراری نکنه، همش اون آقا جلو چشمم بود وقتی که سی تی اسکن از بچم گرفتن دیگه خیالم راحت شد بچم چیزیش نیس اون آقا کلا غیبش زد ، هرچی گشتم ازش تشکر کنم انگار آب شده بود رفته بود تو زمین، همش فکر میکنم اون شاید یکی بود ازطرف خدا، چون تنها کسی که بهم دلداری میداد همون آقا بود، تنها کسی که از اول تا آخر همراهم بود اون آقا بود، نمی‌دونم اما واسم خیلی عجیب بود، درکل اتفاق خیلی تلخ خیلی سنگینی بود واسم یعنی یجورایی دیشب من مردم دوباره زنده شدم اما مطمئنم این اتفاق یه حکمتی داشت، شاید الان واسم قابل درک نباشه هنوز توشوکم اما مطمئنم حکمتی داشته، به هرحال دیشبم گذشت و همه چیز الهی شکر به خیر گذشت، خدایا شکرت،خدایا ممنونتم که یکبار دیگه جیگر گوشمو بهم بخشیدی
مامان آرینا گلی🌸 مامان آرینا گلی🌸 ۲ سالگی