پارسال این موقع دخترم تو شکمم بود و همش تو فکر خیال بودم ک نکنه قبل سزارینم کیسه ابم پاره شع ببرن طبیعی زایمان کنم یا دردم بگیره یا بچمو عوض کنن داخل بیمارستان یا جفتو تو شکمم جا بزارن و.....دهم آبان پنجشنبه بود ساعت دونیم ظهر دخترم به دنیا اومد و دنیامو رنگی کرد
باورم نمیشد این بچه منه من باید مراقبتش کنم بزرگش کنم..از اون لحظه به بعد من دیگه برای خودم نبودم و یه مسئولیت جدید و شیرین به من داده شد و مادر شدم🥺✨الهی من فدای اون چشمای خوشگلت بشم دختر نازم🐥روزی ک زایمان کردم تا ساعت سه نصف شب دخترم پیشم بود من شیرنداشتم و شبرخشک بهش دادیم مامانم انقدر بهش داده بود ک بالا اورد و پرت شد داخل ریش و شش روز بستری شد بچم🥲دو روزشو ک خودم بستری بودم کسی پیشش نبود و درحد سرزدن بهش زدم بچم انقدر زجه زده بود ک صداش گرفته بود یعنی هیچوقت دوسندارم اون خاطره.های تلخ یادم بیان ولی دیگه گذشت امیدوارم همیشه سالم و سلامت و پایدار باشن همه‌ی بچه‌هامون❣️


پیشاپیش تولدت مبارک جوجه رنگیم🐥✨

تولدشو یه هفته زودتر عکاسی کردیم
چون شوهرم اون روز مرخصی نداره🙂

اره منم کلی از فکرها کردم واقعا چقدر استرس‌ داشتم اتفاقی بد بیفته همش متن سونوگرافی میخوندم ببینم چطوریه همش داخل نت سرچ میکردم هرچی از می‌شندم اوهههه کلی استرس دیگه

من از بارداری لذت بردم و فکر و خیال زیادی نکردم🤭🫠

نهال عمرش رعنا عزیزم

الهی تولدش مبارک ایشاالله صد ساله بشه عزیزممم منم آنقدر فکرو خیال این که خدایا زایمان زودرس نکنم کیسه آبم پاره نشه ماه هشتم نصفه نیمه سر کردم قرار بود ۸ دی زایمان کنم که قربونش برم شاهانم عجله داشت مسمومیت بارداری گرفتم ۲۹ آبان به دنیا اومد و خونه مارو پراز نور کرد منم چند روز دیگه تولد نور زندگیم آقا شاهانه

از ما پنجم. ابان