۱۰ پاسخ

چقدرر اولین دیدار قشنگههه🥹🥹🥹

وای از اولین دیدار😍😍
علیسامم دقیقا ازساعت۱۲ تا۶صبح ان آی سیو بود
تاخود ۶چشم بهم نزدم تابیاد

عزیزدلم انشالله خدا نگهش داره برات دختر خیلی خوبه 🎀😍♥️♥️♥️

منم طبیعی زایمان کردم یه زایمان سخت که داشت اکسیژنم تموم میشد یهوکه بچه رو کشیدن آوردن بالا بهم نشون دادن گفتن ببین نوزادتو گذاشتن رو شکمم یه موجود گرم لیز و دوست داشتنی کلی انرژی گرفتم و لمسش کردم دردامو یادم رفت

امان از اولین دیدار
هیچوقت ناز نگاهش یادم نمیره

من وقتی پسرمو برا اولین بار ديدم پنج روز بعد از دنيا اومدنش بود اولین دیدار ایقده برام سخت بود که نگو هم اشک میریختم ونگران هم خوشحال از دیدن پسرم

اینم عشق مامان

تصویر

بهترین حس هست من تو اتاق عمل به خیال بی حسی بودم گفتن دراز بکش باهام حرف میزدن یهو هیچی نفهمیدم به هوش که اومدم دیدم تو ریکاوری هستم اولین حرفم به پرستار این بود....,بچم حالش خوبه؟؟؟؟گفتن آره دیگه یکساعت طول کشید منو بردن تو اتاق این یکساعت یک سال گذشت برام از بس ذوق داشتم ببینمش وقتی یهویی دادنش بغلم انقد ذوق کردم گفتم وای خدایا این بچه منه؟؟؟؟,چقدر خوشگله واقعا مال منه؟,🥹 بچم ماشالا از همه بچه های اونروز بخش خوشکل تر بود

من یک روز بعد دیدمش اونم نگاه کردم نتونستم بغلش کنم سه روز بعد بغلش کردم

خداحفظش کنه عزیزم خیلی حس خوبیه

سوال های مرتبط

مامان آنیل🐣 مامان آنیل🐣 ۱۲ ماهگی
پارسال این موقع دخترم تو شکمم بود و همش تو فکر خیال بودم ک نکنه قبل سزارینم کیسه ابم پاره شع ببرن طبیعی زایمان کنم یا دردم بگیره یا بچمو عوض کنن داخل بیمارستان یا جفتو تو شکمم جا بزارن و.....دهم آبان پنجشنبه بود ساعت دونیم ظهر دخترم به دنیا اومد و دنیامو رنگی کرد
باورم نمیشد این بچه منه من باید مراقبتش کنم بزرگش کنم..از اون لحظه به بعد من دیگه برای خودم نبودم و یه مسئولیت جدید و شیرین به من داده شد و مادر شدم🥺✨الهی من فدای اون چشمای خوشگلت بشم دختر نازم🐥روزی ک زایمان کردم تا ساعت سه نصف شب دخترم پیشم بود من شیرنداشتم و شبرخشک بهش دادیم مامانم انقدر بهش داده بود ک بالا اورد و پرت شد داخل ریش و شش روز بستری شد بچم🥲دو روزشو ک خودم بستری بودم کسی پیشش نبود و درحد سرزدن بهش زدم بچم انقدر زجه زده بود ک صداش گرفته بود یعنی هیچوقت دوسندارم اون خاطره.های تلخ یادم بیان ولی دیگه گذشت امیدوارم همیشه سالم و سلامت و پایدار باشن همه‌ی بچه‌هامون❣️


پیشاپیش تولدت مبارک جوجه رنگیم🐥✨
مامان نویان مامان نویان ۱۷ ماهگی
پارسال اینموقه داخل بیمارستان بود و نویان رو به دنیا اورده بودم چه حال عجیبی داشتم از یه طرف بخاطر بیهوشی گیج و گنگ بودم از یه طرف نویان رو میدیدم و چقدر ذوق میکردم بهترین حس دنیا رو اون ساعت ها داشتم با اینکه کلی درد داشتم اما خوشحالیم بیشتر از درد خودشو نشون میداد امشب یکسال از اونشب میگذره و چقدر دلم تنگه برای ثانیه به ثانیه اون روز و شبا با اینهمه سختی که این یکسال کشیدم اما بازم خیلی زود گذشت انگار به یه چشم بهم زدن نویان یکسالش شد. بزرگ شدنشون شیرینه اما تموم شدن دوران نوزادیشون غمگینه من هنوزم خیلی وقتا میگم کاش برگردیم عقب کاش دوباره ۹ ماهه بشم دوباره نویانو بدنیا بیارم دوباره بدن کوچولوشو بغل کنم خیلی شیرین بود اون لحظه ها خدارو شکر میکنم برای اینکه بهم‌ لطف کردم و این حس و حال رو بهم هدیه داد مادر شدن واقعا عجیب ترین و شیرین ترین اتفاق دنیاست .. انشالله که خدا دامن تمام زنان دنیا رو که منتظر مادر شدن هستن سبز کنه و این حس زیبا رو بهشون هدیه بده🙏🏻