۳ پاسخ

حرف بقیه اصلا برات مهم نباشه عزیزم
مهم حال روحی دخترته وقتی دوست نداره کسی بهش نزدیک بشه بزرگترا ک عقل وفهم دارن باید متوجه بشن دیگه اگه واقعا دوسش دارن اذیتش نکنن.
اونم ب مرور خوب میشه اقتضای سنشه
اصلا مقایسه کردن بچه ها باهمدیگه کار درستی نیست هر بچه ای طوریه.

دخترت عاقله 😂

حرف مردم و ول کن بچه ها باهم فرق دارن

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی جانم♥️ مامان امیرعلی جانم♥️ ۱ سالگی
مامانا بچمو سه روز پیش واکسن زدم ،دوروز اول تب داشت اما خداروشکر تبشو کنترل کردم وتبش خیلی بالا نرفت، امروز که روز سوم بود ،کلا تب نداشت ،قشنگ راه می‌رفت بازی میکرد اما از ظهر به بعد بی قراریاش شروع شد، یعنی امروز پوستم کنده شد، نشستم انقد خودمو زدم زار زار گریه میکردم، مثلاً صدبار بهونه می‌گرفت لباسمو میکشید بغلش کنم،بغلش میکردم همون لحظه چنگ می‌نداخت توصورتم که از بغلم بیارمش پایین، یعنی اینکارش تا خوده یک شب ادامه داشت، انگار عصبی شده، همش جیغ میزنه،ساعت دوازده شب با شوهرم بردمش بیرون انقد جیغ زد که آبرمونو برد همه تو خیابون نگامون میکردن، اوردیمش خونه دوباره جیغ میزد، گفتم شاید پاش درد میکنه،پاشو چرب کردم ،حوله گرم گذاشتم رو پاش، اما فایده نداشت، بااینکه هشت ساعت نخوابیده بود بازم خیال خوابیدن نداشت، بخدا دیگه کم اوردم، آخه این چه واکسنیه پدر بچه رو درمیاره، بچم نمیتونه حرفم بزنه که بدونم چشه، آخه عوارض این واکسن لعنتی کی از بدنش می‌کنه بیرون، خودم ،شوهرم عصبی شده بودیم ،نمیدونستیم باید چیکار کنیم ارومش کنیم، رفتیم واسش یه موتور خریدیم سرش گرم بشه ،یکم بازی کرد دوباره بی قراریاش شروع شد، واسش ایت الکرسی خوندم صلوات فرستادم، اما فایده ای نداشت، بخدا الان میترسم صبح بیدار بشه دوباره مثل امروز بی‌قراری کنه، از طرفی تازه چندروزه اسباب کشی کردم همه وسایلام وسط خونس،اصلا اجازه نمیده هیچ کاری کنم، بخدا همین الان تازه تونستیم شام بخوریم ، بنظرتون چیکار کنم آروم بشه، بخدا هرکاری فکرشو بکنید کردم اما بازم جیغ میزنه، بهونه گیری میکنه، بخدا بریدم دیگه،قاطی کردم اصلا، اگر میدونستم واکسن بزنم بچمو اینطور میشه ،اصلا نمیزاشتم واکسن بزنه
مامان Selena🌸💖 مامان Selena🌸💖 ۱ سالگی
من پسرم یک عادتی داره که اجازه نمیده خواهرش وارد حریم بازی کردنش بشه ، اتاق خودش از اتاق سلنا بزرگ تره همیشه وقتی میخواد بازی کنه اول ریل قطارشو میچینه قطارشو میزاره روی ریل روشنش میکنه و کنارش هرچی ماشین بازی کوچیک و بزرگ داره رو میچینه و تموم حیوونا و دایناسور هاشم میچینه و ساعت ها مشغول بازی میشه ، انقد گرم بازیه که اصلا گشنگی و تشنگی یادش میره ، هروقت هم بساط اسباب بازی میچینه در و میبنده تا خواهرش نیاد تو اتاق هرچی چینده رو بهم بریزه(چون یبار اجازه داد اومد و سلنا اصلا جنبه نداشت زد همه چی و ترکوند😬)
دیشب شوهرم این خرگوش باطری خور و برای دخترم خرید ، خیلی بانمکه هم زمان میپره و صدا میده ، پسرم داشت با خرگوش سلنا بازی می‌کرد یهو سلنا از دستش چنگ زد رفت تو اتاق سهیل درو از روی خودش بست😂😂 درو که باز میکردیم جیغ میزد😂😂 خلاصه نیم ساعتی تو اتاق بود صدای خرگوش میومد باهاش سرگرم بود و بازی میکرد بعد دیدم خودش داره در میزنه ینی درو باز کنین بیام بیرون 🤣
امان از بچه های تقلید کار 😅😅